همینگوی «خورشید همچنان میدرخشد» را در شش هفته نوشت؛ رمانی که «آخیل شارما» آن را چکیده همه آثار این نویسنده برنده نوبل میداند.
«آخیل شارما» نویسنده هندی – آمریکایی که خود از برندگان جایزه «پن/ همینگوی» بوده، در یادداشتی که برای «ایندیپندنت» نوشته، «خورشید همچنان میدرخشد» از معروفترین آثار «ارنست همینگوی» را نقد کرده است. این یادداشت و در ادامه آن زندگینامه «همینگوی»، نویسنده تاثیرگذار «پیرمرد و دریا» و «وداع با اسلحه» را به مناسبت ۱۱۷ سالگی او میخوانید.
«وداع با اسلحه» از «خورشید همچنان میدرخشد» کتاب بهتری است؛ ساختار پیچیدهتری دارد و زبانی درخشان که در هیچیک از دیگر آثار «همینگوی» دیده نمیشود.
«جشن بیکران» که نرمتر و واقعا مرددتر و پریشانتر است، به چشم من یک اثر بزرگ است. اما «جشن» (Fiesta، عنوان مصطلحی که برای «خورشید همچنان میدمد» به کار میرود) برای من مهمترین کتاب «همینگوی» است. در این کتاب دست به گریبان شدن او با ایدهها، فرم و اصالت را میبینید که در دیگر کارهای پخته «همینگوی» به چشم نمیخورد. به همین دلیل شخصِ «همینگوی» در این کار، بیشتر قابل مشاهده است تا هر اثر دیگری.
من خواندن کارهای «همینگوی» را از دبیرستان شروع کردم. آن زمان درباره تمام کتابهایی که میخواندم دروغ میگفتم. یک روز تصمیم گرفتم زندگینامهای از «همینگوی» را بخوانم تا بتوانم با توانایی بیشتری درباره کارهایش دروغ بگویم. وقتی داشتم این کتاب را میخواندم شگفتزده شدم از این که این مرد بدون این که دکتر یا مهندس باشد، به فرانسه و اسپانیا سفر کرده. اینها شغلهایی بودند که برای آیندهام به آنها فکر میکردم. آن روز فکر کردم شاید من هم نویسنده شوم. فقط لازم بود یاد بگیرم چطور باید بنویسم.
پیش از این که یک کلمه از داستانهای این نویسنده را بخوانم، دهها مجموعه مقاله درباره او خواندم. و وقتی این کار را شروع کردم، نوشتههایش به نظرم خستهکننده آمد. برای این که راهی پیدا کنم تا او را تحسین کنم، شروع کردم به نوشتن تعداد کلمات هر جمله یا این که از خودم سوالاتی درباره چرایی بعضی انتخابهای او میپرسیدم.
خورشید همچنان میدمد
اولین جمله «جشن» با زبان سادهای شروع میشود که این نویسنده به خاطر آن شهرت زیادی دارد: «رابرت کان زمانی قهرمان میانوزن مسابقات بوکس پرینستون بود». اما جمله دوم بدون این که نیازی باشد، پیچیده است: «فکر نکنید من خیلی تحت تاثیر این مقام او در بوکس قرار گرفتم، اما این برای کان خیلی ارزش داشت». «خیلی زیاد» عبارت عجیبی است. با این حال کاری که انجام میدهد، درست همان اول اتفاق میافتد، زمانی که مذاکره با خواننده بر سر قراردادها در حال انجام است. این عبارت اعلام میکند که خواننده روایتی شبیه نحوه حرف زدن مردم را نمیخواند. میگوید که خواننده دارد واقعیتی ساختارمند را میخواند.
تکنیکی که آثار «همینگوی» در همه آثارش به کار برده، در «خورشید همچنان میدرخشد» وجود دارد. اینجا اما، میتوان این تکنیکها را مشخصا دید. و تماشای نابغه جوانی که دارد حرفهاش را یاد میگیرد، عجیب و در عین حال خوشایند است.
*****
«ارنست میلر همینگوی»، نویسنده و روزنامهنگار سرشناس آمریکایی و برنده جایزههای نوبل ادبیات و «پولیتزر»، روز بیستویکم جولای ١٨٩٩ در ایلیونز آمریکا و از یک پدر فیزیکدان متولد شد.
او که به ورزشهای بوکس و فوتبال علاقهمند بود، در کلاسهای ادبیات انگلیسی استعدادش را خیلی زود بروز داد و توانست در روزنامه مدرسه و یک نشریه محلی با نام مستعار «جی. آر» که برگرفته از نام قهرمان ادبی او، «رینگ لارنر» بود، مطالب خود را بنویسد.
وی بعد از پایان دبیرستان، به دنبال تحصیلات دانشگاهی نرفت و شغل نویسندگیاش را بهعنوان یک خبرنگار تازهکار در نشریه «کانزاس سیتی استار» ادامه داد. او تنها شش ماه در روزنامه کار کرد؛ اما در طول عمر نویسندگیاش، سبک خاص نگارش خود، یعنی استفاده از جملات و پاراگرافهای کوتاه، نگاه مثبت و استفاده از زبان ساده را سرلوحه کارش قرار داد.
با آغاز جنگ جهانی اول، سعی کرد به عضویت ارتش آمریکا درآید، اما بهعلت ضعف بینایی، در ارتش صلیب سرخ پذیرفته شد. مشاهده اولین کشتهها در جنگ، در او احساس ترس ایجاد کرد. اما زمانیکه یکی از همرزمانش چند خط از قسمت دوم کتاب «هنری چهارم» نوشته «شکسپیر» را برای او خواند، آرام گرفت .تأثیر این نوشته به حدی بود که در «زندگی کوتاه و شاد فرانسیس مکومبر» که از معروفترین داستانهای کوتاهش است، به آن اشاره کرده است.
با اینکه در جریان جنگ مجروح شد، اما به خاطر کمک به یک سرباز زخمی ایتالیایی، از دولت ایتالیا نشان نقره شجاعت در جنگ دریافت کرد. «همینگوی» پس از انتقال به بیمارستانی در ایتالیا، به یکی از پرستاران آمریکایی بیمارستان علاقهمند میشود؛ اما پرستار برخلاف قرارهایشان، به یک سرباز ایتالیایی علاقهمند میشود و همین ضربه روحی، مقدمهای برای یکی از اولین رمانهای او با نام «وداع با اسلحه» میشود که در پایان داستان، «همینگوی» در یک انتقامجویی شخصی، شخصیت پرستار را میکشد.
پس از آنکه در سال ١٩٢١ با «هارلی ریچاردسون» ازدواج میکند، به پاریس میروند. در آنجا به «جنبش مدرن پاریس» معرفی میشود، که آغازگر تشکیل « مجمعتبعید آمریکا»، معروف به «نسل گمشده» میشود، نامی که «همینگوی» در رمان «خورشید همچنان میدرخشد» و کتاب شرح حالش به آن اشاره داشته است.
اولین کتاب همینگوی با نام «سه داستان و ده شعر» در سال ١٣٢٣ در پاریس منتشر شد. اولین اثر به چاپرسیده او در آمریکا نیز در سال ١٩٢۵ و در قالب مجموعه داستان کوتاه «در دوران ما» بود. این کتاب از آن جهت برای او اهمیت داشت که استقبال جامعه ادبی از سبک نگارشی جملات کوتاه را دریافت.
از عادات او در این سالها، شببیداریهای زیاد بود که موجب میشد برای نمونه تنها در شش هفته بتواند «خورشید همچنان میدرخشد» را به پایان برساند.
بعد از ازدواج دوم با «پائولین پیفر» در سال ١٩٢٧، داستان معروف «آدمکشها» ی او در مجموعه «مردان بدون زنان» منتشر شد. در سال ١٩٣٨، «همینگوی» مجموعه داستان «ستون پنجم و ۴٩ داستان اول» را نوشت که «برفهای کلیمانجارو»، «برنده هیچ نمیبرد» و «تپهها فیلهای سفید را دوست دارند « معروفترین آنها هستند.
در جریان جنگ داخلی اسپانیا در سال ١٩٣٩، «همینگوی» رمان معروف «زنگها برای که به صدا درمیآیند» را در کوبا نوشت و در سال ١٩۴٠ آن را منتشر کرد ا.ین کتاب، داستان وقایع حقیقی است که برای یک سرباز آمریکایی به نام »روبرت جوردن» در جنگ با سربازان اسپانیایی اتفاق میافتد.
بعد از پایان جنگ جهانی دوم، نگارش کتاب «باغ عدن» را آغاز کرد که البته هرگز نتوانست آن را تمام کند و در سال ١٩٨۶ بعد از مرگ او به چاپ رسید. یکی از سهگانه داستانهای دریایی «همینگوی» با نام «پیرمرد و دریا» در سال ١٩۵٢ منتشر شد و با استقبال چشمگیری همراه بود؛ بهطوری که جایزه ادبی »پولیتزر» را در سال ١٩۵٣ برای او بههمراه آورد. یک سال بعد از آن، موفقیت «همینگوی» با دریافت نوبل ادبیات کامل شد.
آثار «ارنست همینگوی» را به سه بخش رمان، رمان کوتاه، غیرداستانی و مجموعه داستان کوتاه میتوان تقسیم کرد.
خالق «پیرمرد و دریا»، در اواخر عمر به دلیل چند حادثه رانندگی، از جراحت و مصدومیتهای زیادی در بدن خود رنج میبرد و فشار خون بالا به همراه مشکلات کلیه نیز او را آزار میداد. ابتلا به افسردگی موجب شد تا در سال ١٩۶١ اقدام به خودکشی کند؛ اما موفق نشد. بعد از سه هفته رواندرمانی، سرانجام روز دوم جولای ١٩۶١ در خانهاش در آیداهو به زندگیاش پایان داد.
طی پنج دهه گذشته بسیاری از روانشناسان، زندگینامهنویسان و روزنامهنگاران نظرات بسیاری درباره علت خودکشی «ارنست همینگوی» ارائه کردهاند، اما سال گذشته یکی از دوستان نزدیک این نویسنده مدعی شد اعمال فشارهای روانی از سوی یکی از اعضای «اف.بی.آی» موجب شد «همینگوی» در زمانی که همسرش خواب بود، در خانه خود به زندگیاش پایان دهد.
برخی معتقدند چون «همینگوی» به این نتیجه رسیده بود که دوران طلایی نویسندگیاش به پایان رسیده، به افسردگی مبتلا شده و خودکشی کرده است .بعضی دیگر بر این باورند که نویسنده «زنگها برای که به صدا درمیآیند« از اختلال شخصیتی رنج میبرده است.