نگاهی به «کتاب پیاده روی؛ و سکوت، در زمانه‌ی هیاهو» و تجربیاتی که ارلینگ کاگه به ما می‌آموزد

ارلینگ کاگه، مجموعه‌دار و نویسنده نروژی که موسسه انتشاراتی کوچکی هم در کشورش دارد، شیفته پیاده‌روی و دل‌سپردن به سکوت است. او تجربیات گرانبهایی از سفر و لذت بردن از سکوت در طبیعت دارد و تجربیاتش را در کتاب «پیاده‌روی و سکوت، در زمانه هیاهو» به رشته تحریر درآورده است.

کاگه به قطب‌های شمال و جنوب سفر کرده و تجربه‌های زیادی از سفر به کوهها، جنگل‌ها و مناطق ناشناخته در سراسر دنیا دارد. شاید تصور کنید نویسنده به عنوان شخصی ماجراجو با داشتن تجربه سفر به قطب شمال و جنوب، از تجربه‌های عجیب و غریبی صحبت می‌کند ولی او در نهایت سادگی از ساده‌ترین چیزها حرف می‌زند. ممکن است صحبت از جزئیات در نگاه اول کم‌اهمیت و دم دستی به نظر برسد ولی کاگه با گفتن از همین جزئیات و دقت در مسائل سطحی، به عمیق‌ترین و اساسی‌ترین حرف‌ها رسیده است.

او بسیاری از مواقع تنهایی سفر کرده تا سکوتِ حقیقی در محیط را بفهمد و بتواند خودش را به جریانِ سکوت بسپارد. سکوت برای کاگه چیزی بیشتر از دور شدن از سروصدای آدمها و شهرهاست. سکوت برای کاگه نوعی تمرین و مراقبه است و زمانی که این سکوت را با سفر در می‌آمیزد، به معجونی منحصر به‌فرد می‌رسد. او با این معجون زندگی را منظری تازه نگاه می‌کند و هر بار به درک و شهودی نو از دنیا می‌رسد. در اصل باید گفت که کاگه این سکوت را برای رسیدن به سکوت درونی‌اش می‌خواهد.

یکی از خاطره‌انگیزترین و ماجراجویانه‌ترین سفرهای کاگه، سفر به قطب جنوب است. وقتی او تک و تنها به سوی قطب جنوب حرکت کرد و در آن پهنه بی‌کران، صدای هیچ بنی‌بشری به جز خودش را نشنید، دچار شعف شد. او در روزِ بیست و دوم سفرش، در یادداشت‌های روزانه‌اش چنین می‌نویسد: «خانه که هستم تنها از «لقمه‌های بزرگ» لذت می‌برم، اما اینجا دارم یاد می‌گیرم قدر لذت‌های کوچک را بدانم. رنگ‌های متنوع برف، آرام گرفتنش باد، اشکال گوناگون ابرها، همه و همه را می‌فهمم. و سکوت را.»

لذت بردن از چیزهای کوچک؛ کاگه به نکته‌ای طریف و بسیار مهم اشاره می‌کند که بسیاری از ما در طول زندگی روزمره از آن غافلیم. ما به راحتی از سیلِ زیبایی‌های کوچک پیرامون‌مان – خواه سبزی یک درخت یا زیبایی یک پرنده – عبور می‌کنیم و عجولانه به دنبال کشف زیبایی‌های بزرگ و عجیب و غریب هستیم.

کاگه در بخشی از کتاب بهترین لحظات زندگی‌اش اینگونه توصیف می‌کند: «لحظه‌های کوتاهی که به افق می‌نگرم و محسور فضای دور و برم می‌شوم، یا وقتی فقط به تخته سنگی با خزه‌های سبز خیره می‌شوم و نمی‌توانم نگاهم را از آن برگیرم، یا مثلا وقتی فقط کودکی در بغل دارم بهترین لحظه‌های زندگی‌ام هستند.»

کاگه در بخشی دیگر از کتابش از اهمیت رسیدن به سکوت سخن می‌گوید. او با مثال‌ها و توضیح‌های ساده راههای رسیدن به سکوت درونی را توضیح می‌دهد و می‌گوید که برای این مقصود حتما نباید کارهای عجیب و غریب کرد: «لازم نیست حتما به سریلانکا بروید، در وان حمام خانه‌تان هم می‌توانید سکوت را احساس کنید.»

بلز پاسکال در نقد ملال در اوایل قرن هفدهم میلادی چنین سخن گفته است:‌ «تمام مشکلات انسان از این نشئت می‌گیرد که نمی‌تواند یک جا تنها، ساکت و آرام بنشیند.» از آن جمله‌هایی است که باید آن را با طلا نوشت. بخش عمده‌ای از مشکلات ما در زندگی، محصول کشمکش‌های درونی و تنش‌های ذهنی است.

به عقیده کاگه کلید اسرار و کشف رموز زندگی در سکوت به دست می‌آید: «ممکن است حسابی دریانوردی کنید ولی در راه برگشت بفهمید  آنچه در پی‌اش بوده‌اید در درون خودتان است.» به قول کاگه خداوند را می‌توان در سکوت پیدا کرد. خدایی که در درون همه ماست و ما با پی بردن به سکوت درونی، به او می‌رسیم.

دقیقا «پیاده‌روی و سکوت، در زمانه هیاهو» به خاطر توجه به همین نکته‌هاست که ارزشمند است. کتاب به خواننده‌اش می‌گوید نوعی دیدن را تمرین کند و از کنار خوشی‌های کوچک به راحتی عبور نکند، چرا که خوشی‌های بزرگ از دل لذت‌های کوچک بیرون می‌آیند.