جام جهانی قطر یک غایب بزرگ در رسانهها داشت و آن هم کسی نبود جز حمیدرضا صدر؛ مرد موقر، متین و بادانشی که عاشق فوتبال و سینما بود و هرگاه درباره این دو حوزه صحبت میکرد، چشمانش از شوق میدرخشید و تن صدایش از شدت هیجان بالا و پائین میشد. همه ما حمیدرضا صدر را با ذهن طبقه بندی شده و اطلاعات و خاطراتش به یاد میآوریم. اگر بیماری سرطان او را از ما نگرفته بود، در این جام جهانی مثل همیشه او را باصلابت در برنامههای ورزشی میدیدیم و از اطلاعات ناب و بالایش استفاده میکردیم.
جسارت برای نوشتن کتاب
دکتر صدر مردی آرام و کم حاشیه بود. او چندین سال با بیماری سرطان جنگید و بدون اینکه کسی متوجه بیماریاش بشود، درمانش را شروع کرد. وقتی خبر درگذشت او بر اثر ابتلا به بیماری سرطان منتشر شد، بسیاری غمگین و متعجب شدند که مگر حمیدرضا صدر بیماری سرطان داشت؟
آدمهای خاص همیشه کارهای خاص انجام میدهند. دکتر صدر از زمانی که متوجه بیماری سرطانش شد تا وقتی که بیماریاش اوج گرفت، سرگذشتش را در کتابی با نام «از قیطریه تا اورنج کانتی» منتشر کرد. کتابی که موجب شناخت بیشتر ما از دکتر صدر و مواجهه سخت او با بیماری سرطان میشود.
معمولا در جامعه ایران نوشتن اتوبیوگرافی و مرگنامه سابقه زیادی ندارد. چهرههای سرشناس در ایران به خاطر قضاوتهای جامعه یا مخدوش شدن چهرهشان نزد دیگران خیلی از زندگیشان صحبت نمیکنند اما حمیدرضا صدر این جسارت را داشت تا در سختترین لحظات حیاتش، از بیماری سرطان و مراحل درمانش سخن به عمل بیاورد.
چنین جسارتی از سوی یک چهره رسانهای ستودنی است. دکتر صدر در کتابش محافظهکاریهای معمول و رایج را کنار گذاشته و تصویری عریان از خودش و بیماریاش ارائه میدهد. با وجود اینکه زبان و لحن کتاب گاهی تلخ و گاهی آزاردهنده میشود ولی روایت راحت، روان و خودمانی نویسنده کتاب «از قیطریه تا اورنج کانتی» را به اثری خواندنی تبدیل میکند.
برای حمیدرضا همه چیز از شهریور ۱۳۹۷ شروع شد؛ هنگامی که در عکسها و آزمایشها خبر از بیماری سرطان ریه میدهد. سرطانی که متاستاز شده و امکان درگیر کردن نقاط دیگری از بدن را هم دارد: «در خوشبینانهترین حالت حداکث تا ۶۳، ۶۴ سالگی زنده خواهی ماند. به درد فکر میکنی. به جان کندن. به عمل جراحی و شیمی درمانی. به داروهای ویرانگر. به پوسیدن.»
صدر در جایی از کتاب با مرور خاطرهای از مجادلهاش با عادل فردوسیپور، تعریف میکند که بدون دلیل گفته جام جهانی ۲۰۱۸ آخرین جام جهانی اوست و انگار خودش مرگش را پیشبینی کرده است. برای یک عاشق فوتبال، سن و سال نیز با تعداد جامهای جهانی شمرده میشود:« از جام ۱۹۶۶ تا جام ۲۰۱۸ راهی طولانی پیمودهای.»
کارسینومای فاشیست!
بیماری صدر یک سرطانِ ساده خوشخیم نیست. سرطان متاستاز شده، امکان درگیر کردن نقاط دیگر بدن را هم دارد. همانطوری که مشخص میشود، سرطان از روده به ریههای صدر زده و در چنین وضعیتی باید خیلی سریع دست به کار شد و درمان را شروع کرد.
صدر در طول درمان با کلمهای آشنا میشود که درمان صدر را برای او سخت میکند: «آدنوکارسینوما»؛ یعنی توموری بدخیم در بافت غدد که چهل درصد مبتلایان سرطان ریه دچار میشوند. از اینجا به بعد «کارسینوما» به دشمن و جلاد صدر تبدیل میشود. هرچند سرطان برای صدر بیماری ناآشنایی نیست. همسرش سالها با این بیماری جنگیده و شرایط سختی را پشت سر گذاشته و سرطان را شکست داده. حالا نوبت اوست، آیا او هم میتواند همانند همسرش پشت سرطان را به زمین بمالد و شکستش دهد؟
سرطان در خانواده صدر موروثی بوده. پدر و عموهایش را به خاطر همین بیماری از دست داده و خودش تا سی و چند سالگی انتظارش را میکشیده، حتی فکرش را هم نمیکرده تا شصت و چند سالگی دوام بیاورد. او دوام آورده و حالا دچارش شده. آن فکر شوم بالاخره جایی گریبان صدر را گرفته است. «کارسینوما» علاوه بر ریه، غدد فوق کلیوی را درگیر کرده است:« ای کارسینوما، چقدر زیادهخواه هستی، چقدر فاشیست شدهای. آدولف هیتلر و لشکر نازیاش که خط ماژینوِ فرانسویها را به هیچ گرفت. او که روستا به روستا و شهر به شهر پیش رفت تا رسید به پاریس. تو و لشکرت دامنه حملاتتان را افزایش دادهاید؟ لشکرکشی کردهاید به سوی خون و استخوانها؟ آه، ای کارسینوما!»
رفتن از شهر محبوبت
صدر برای ادامه درمان باید به آمریکا برود. او باید از شهر محبوبش، تهران نازنینش و خانهاش در قیطریه دل بکند و برود آن سوی دنیا. آرزو میکند بتواند دوباره تهران، خانه، اتاق کار و کتابهایش را ببیند. دل کندن از شهر، خانه، محله و دوستان کار سختی برای صدر است:« خداحافظی نکبت است. خداحافظی کردن کمی مانند مردن میماند… و تو امشب خداحافظی کردهای، تو امشب کمی مردهای.»
از اینجا به بعد آمریکا انتظار صدر را میکشد. ناگهان جغرافیا، تقویم، آدمها و ساختمانها برای صدر تغییر میکنند و فقط یک چیز ثابت میماند، سرطان و مراحل درمان و شیمی درمانی. دکترها به او میگویند بدون شیمی درمانی حدود شش ماه زنده خواهد ماند و با شیمی درمانی حدود دو تا دو سال و نیم.»
برای کسی که عاشق زندگی است، یک روز هم یک روز است. صدر نمیخواهد زودتر از موعد زندگی را ترک کند و میخواهد درمان شود. اما شیمی درمانی سختتر از چیزی است که تصورش را میکند:« حواس پنجگانه طی شیمی درمانی گم و گور میشود. همان حواسی که با محیط اطرافت ارتباط برقرار میکنند: بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه. حالا نه چشمت توانایی تفکیک رنگها را دارد و نه گوشت صداها را تشخیص میدهد.»
هرچه پروسه بیشتر از پروسه درمان میگذرد، وضعیت جسمانی صدر بدتر میشود. پس از هر شیمی درمانی، میزان گلبولهای سفید چنان پائین میآید که بیمار بیحال و بیرمق بر روی تخت میافتد و فقط روزها را میشمارد. تا جانی میخواهد در بدن بیاید، دوباره نوبت شیمی درمانی بعدی میشود و این چرخه، جان و حال بیمار را میگیرد.
حمیدرضا صدر در طول مدت بیماری جدال سختی با «کارسینوما» و سرطانش دارد و انگار زورش به آن نمیرسد. در آخرین مرحله، سرطان به مغزش میرسد و تومورها مغز را احاطه میکنند. در این مرحله، فرصت برای زنده ماندن کمتر از دفعات قبل میشود.
ممنون آقای صدر
دکتر صدر در نهایت در یک روز گرم تابستانی، در بیست و پنجم تیر ۱۴۰۰ در بیمارستانی در کشوری دور تسلیم سرطان میشود و مرگ را در آغوش میگیرد. او قبل از مرگ و در آن روزهای سخت تصمیمی مهم میگیرد: «تو سرانجام تصمیمت را میگیری… بدن بیمصرفت را تقدیم یکی از موسسات تحقیقی سرطان خواهی کرد. همه اعضایش را. آنها را با اشتیاق روی میزهای آزمایشگاهی ردیف خواهی کرد. روده، جگر، معده، ریه، نای، مغز… تکه تکه خواهد شد. ریز ریز. رویش آزمایش میکنند. برای ولو ذرهای جلو رفتن.»
حمیدرضا صدر با آن شورِ بینهایت نسبت به زندگی، سینما و فوتبال، تا آخرین لحظه به جنگیدن ادامه داد و بدون سانسور و در واقعگرایی تمام، خاطراتش را نوشت تا دیگران را در جریان جدالش با سرطان قرار دهد. دکتر صدر «از قیطریه تا اورنج کانتی» را از زمان شروع بیماریاش نوشت و در خط به خط کتاب، رد پای هوش سرشار و حافظه ناب او دیده میشود. کتاب پر از ارجاعات سینمایی و ادبی است و فوتبال که همیشه جایگاه همیشگیاش را دارد و صدر با همان عشقِ همیشگیاش مسابقات را دنبال میکند.
اگرچه در پایان کتاب، حسی از غم و اندوه بابت بیماری حمیدرضا صدر وجودمان را میگیرد، اما از اینکه او ما را وارد زندگیاش میکند و اجازه میدهد ما هم در تجربیاتش سهیم شویم، از او تشکر میکنیم. صدر با نوشتن خاطراتش به ما این اجازه را داد تا در سفرش از قیطریه تا اورنج کانتی همراهش شویم و چند سال آخر زندگیاش را مرور کنیم. آقای صدر ممنون که این دنیا آمدی، انقدر آدم حسابی بودی و ما را به زندگیات راه دادی!
- نویسنده : احمد محمدتبریزی