چهرهای درگیر دوئیت
آنچه روشن است، این است که چمران در همان مقطع حیات هم گرفتار این دوئیت میشود. اگرچه او از درون هم متلاطم به نظر میرسیده است. سؤالاتی که در خلوتش به ذهنش راه مییافته و گاه آنها را به زبان نوشتار هم درآورده است؛ سؤالاتی که تم عارفانه و گاه فلسفی داشتهاند و از خدایی پرسیده شدهاند که چمران آن را در این یادداشتها به عاشقانهترین شکل ممکن به تصویر کشیده است.
چمران از وقتی به ایران بازمیگردد و به خدمت دولت موقت درمیآید، تا روزی که به شهادت میرسد، در مواجهه با این دوئیت است. در روزگار چپزده اوایل انقلاب، به دلیل ارتباطش با مرحوم بازرگان و حضورش در دولت موقت و البته حیاتش درآمریکا و عضویتش در نهضت، حامی امپریالیسم خوانده میشود و فحش میخورد. سرآغاز این آشنایی پرحرف و حدیث برای چمران، از کلاسهای درس مهدی بازرگان در دانشگاه تهران آغاز میشود و با حضور در شرکت ساختمانی ١١ استاد اخراجی این دانشگاه، با چهرههای دیگری مانند مهندس سحابی نیز آشنا میشود.
حضور در آمریکا
چمران از بورسیه دولتی شاگردممتازهای دانشگاه تهران استفاده کرده و برای ادامه تحصیل، وارد آمریکا میشود. از سال ١٣٣٧ تا ١٣۴٢ را در آمریکا سپری کرد و دکترا گرفت. چمران در مدتی که در آمریکا حضور دارد، فعالیتهای سیاسی خود را ادامه میدهد که ازجمله آنها عضویت در انجمناسلامی دانشجویان آمریکا و کاناداست و در آنجا هم با محمد هاشمی آشنا میشود. محمد هاشمی در روایتی که به تأسیس این انجمن اشاره داشته، میگوید: «… تصمیم بر آن شد تا تشکیلاتی اسلامی به وجود آوریم. بنا بر این تصمیم، نامهای برای آیتالله بهشتی فرستادم تا برای نمایندگی انجمناسلامی در آمریکا اقداماتی صورت پذیرد. ایشان بهسرعت جواب دادند و اسامی چند نفر که گمان میکردند میتوانند در این انجمن مؤثر باشند نیز به همراه نامه برای من ارسال کردند؛ از جمله اسامی مصطفی چمران، ابراهیم یزدی، فیروز پرتوماه، محمد روغنیزاده، بهرام آریایی و محمد ایزدی. من تمام این افراد را برای برپایی یک انجمن اسلامی در دانشگاه برکلی دعوت کردم. بعد از این جلسه در سال ۱۳۴۹، هسته اولیه انجمناسلامی فارسیزبانان دانشگاههای آمریکا و کانادا شکل گرفت».
چمران در آمریکا، عاشق زنی به نام تامسن میشود و با او ازدواج میکند. تامسن مسلمان میشود و نامش را به پروانه تغییر میدهد. حاصل این ازدواج، سه فرزند است که یکی از آنها در کودکی در استخر خانه پدری همسر مصطفی غرق میشود و او سوگوارهای هم در همین ارتباط دارد. از دو فرزند دیگر اطلاع دقیقی نیست. منابع اینترنتی میگویند که یکی در شرکت صنایع چوب و دیگری در آتشنشانی در آمریکا فعالیت دارد.
ازدواج با تامسن با عشق انجام میگیرد؛ اما با عشق خاتمه پیدا نمیکند. زندگی چریکی مصطفی او را وا میدارد تا همسر و فرزندانش را ترک کند. چمران بعد از ماجرای جنگ ١٩۶٧ اسرائیل، تصمیم به ترک آمریکا میگیرد؛ برای احیای هویت اسلام و اعرابی که به گفته او در این جنگ دچار سرشکستی شده بودند. تامسن به همراه سه فرزندش هم او را همراهی میکنند؛ اما زندگی آنها دوام نمیآورد. ظاهرا تامسن اول با مصطفی به مصر و بعد به لبنان میرود؛ اما شرایط جنگی لبنان و فعالیت چریکی مصطفی او را وادار میکند که به همراه سه فرزندش به آمریکا بازگردد.
شکلگیری زندگی چریکی
زندگی چریکی چمران از مصر و لبنان کلید میخورد. در مصر مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سختترین دورههای چریکی و جنگهای پارتیزانی را میآموزد. سپس مصر را به مقصد لبنان ترک میکند تا بتواند پایگاه آموزش فعالیتهای چریکی را برای مبارزان ایرانی ایجاد کند.
چمران در لبنان از دوستان و نزدیکان امام موسی صدر میشود. باعث این ارتباط هم مهدی بازرگان است. سال ۱۳۵۰ امام موسی صدر سفری به ایران دارد و در ملاقاتش با بازرگان، میگوید برای اداره مدرسه فنی صور، یک مهندس احتیاج دارد و بازرگان، مصطفی را معرفی میکند و اینچنین میشود که چمران آمریکا را به قصد لبنان ترک میکند.
چمران در لبنان به همراه امام موسی صدر از بانیان تأسیس حرکت المحرومین بود که در راستای تقویت و حمایت شیعیان لبنان ایجاد شده بود. چمران در مدرسه صور علاوه بر دروس فنی، مباحث ایدئولوژیک را هم طرح میکرد؛ همین باعث شد تا مخاطبان زیادی را به خود جذب کند. او با همکاری امام موسی صدر جنبش امل را که شاخه نظامی حرکتالمحرومین بوده است، تأسیس میکند. مسئولیت جنبش امل بعد از مفقودشدن امام موسی صدر و رفتن چمران به ایران به نبیه بری میرسد. ظاهرا در پی تغییر رویه در جنبش امل بعد از چمران، حزبالله لبنان با حمایت ایران پا به عرصه مقاومت در لبنان میگذارد.
مصطفی در لبنان، با دختری متمول به نام «غاده» آشنا میشود. غاده دختر بیحجاب لبنانی که با هدیه مصطفی روسری به سر میکند، زندگی عاشقانهای را تشکیل میدهد؛ اگرچه خانوادهاش با این ازدواج مخالف بودهاند. غاده مصطفی را تا پایان حیاتش در اهواز همراهی میکند.
بازگشت به ایران
مصطفی بالاخره ٢٨ بهمن ۵٧ وارد تهران میشود. در نوشتههایش از آن روز چنین یاد کرده است:«ای مادر هنگامی که فرودگاه تهران را ترک میگفتم، تو حاضر شدی… ای مادر، بعد از ٢٢ سال به میهن عزیز خود باز میگردم و به تو اطمینان میدهم که در این مدت دراز حتی یک لحظه خدا را فراموش نکردم… خوشحالم ای مادر، نه فقط به خاطر اینکه بعد از این هجرت دراز به آغوش وطن برمیگردم؛ بلکه به این جهت که بزرگترین طاغوت زمان شکسته شده و ریشه ظلم و فساد برافتاده و نسیم آزادی و استقلال میوزد».
معاونت نخستوزیری
چمران بعد از بازگشت به تهران، با حکم بازرگان، معاونت نخستوزیری را برعهده میگیرد. طبق روایتهای غاده در اتاق کوچکی در همان محل نخستوزیری زندگی میکنند. اولین حضور و مواجهه چمران در ایران، ماجرای پاوه است. مقطعی پر حرف و حدیث. چمران در یادداشتهای خود درباره پاوه مینویسد: «سختترین لحظات زندگی من لحظاتی بود که بهترین دوست مبارزم که در کنارم ایستاده بود، یکباره بیجان و قطعهقطعه شده در برابرم به خاک میافتاد و سوزناکترین لحظات عمرم هنگامی بود که همه روزنههای امید بسته شده بود و عدهای از پاسداران تقاضای بازگشت داشتند و کردهای مؤمن به انقلاب با نگاهی دردناک و تأثرآور به من مینگریستند که چگونه میخواهی ما را در دریای مرگ و نابودی رها کنی و بروی. آنگاه با صدای قاطع به آنها میگفتم: نه، ای دوستانم، من تصمیم قاطع گرفتهام که همراه شما شهید شوم. من باز نمیگردم و شما را تنها نمیگذارم…».
تصفیه ارتش
بعد از ختم غائله پاوه، چمران با حکم امام خمینی به وزارت دفاع منصوب میشود. اصلاح و پاکسازی ارتش هم از دیگر مواردی است که او در زمان حضورش در وزارت دفاع انجام میدهد. اصلاحاتی که نیروهای چپی از ابتدای پیروزی انقلاب خواستار آن بودند؛ اما با تغییر و تحولاتی که در زمینه برخورد نیروهای انقلابی با برخی سازمانهای چپ رخ داد، همینها به چماقی علیه چمران بدل شد. به روایت سایت تاریخ ایرانی، «در سالگرد واقعه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۵۸ اشرف دهقانی از برجستهترین اعضای چریکهای فدایی در میتینگی همچنان بر دولت بازرگان میتاخت که آن زمان سه ماه از استعفایش میگذشت: «آنها ارتش ضد خلقی و مزدور شاهنشاهی را فوری سر و سامان دادند و برای یورش به خلق آمادهاش کردند. اسمش را هم گذاشتند ارتش جمهوری اسلامی!». اشرف دهقانی در آن میتینگ به شدت به چمران حمله کرد: «آمدند تیمسارهای شاه خائن را کردند فرمانده قوا، وزیر دفاع، فرمانده نیروی دریایی، استاندار فلان جا. اغلب کارمندان سطح بالا را میبینیم که هریک به نحوی وابسته به نیروهای خارجی، یعنی امپریالیستها هستند. مثلا این آقای چمران (مرگش باد! مرگ بر چمران) مرگ بر چمران! چمران را اول کردند معاون نخستوزیر. بعد آمد کردستان را سرکوب کرد و به پاس این آدمکشی این بار او را کردند وزیر دفاع… . راستی، او این سالها که در ایران نبود، کجا بود؟ بسیاری میدانند در خدمت اربابان امپریالیستش بود».
چمران در نطقی که در سال ۵٩ در مجلس اول انجام میدهد، درباره این تصفیه میگوید: «این ارتش با تمام هجوم و حملهای که به آن میشود، ارتشی نبود که با ملت ما بجنگد، پیروزی انقلاب ما در سایه این حقیقت بود که ارتش به ملت ما پیوست و نجنگید. یک ارتش ۵٠٠ هزارنفری اگر میخواست با ملت بجنگد، میلیونها کشته میدادند نه ۶٠ هزار نفر، نه ٧٠ هزار نفر؛ ارتش به ملت پیوست و طاغوت را احساس کرد». چمران آن روز در مجلس از تصفیه ١٢ هزارنفری در ارتش خبر داده بود و البته از آینده آنها و چگونگی نقشآفرینی آنها در برابر نظام تازهتأسیس هم ابراز نگرانی کرده بود.
عضویت در نهضت
چمران را به واسطه عضویتش در نهضت آزادی، امپریالیست و آمریکایی هم خواندند؛ اگرچه اسناد معتبری از این عضویت خبر میدهد؛ اما این جریان در سالهای اخیر سعی کرده تا این هویت را مخدوش کند. ولایتی در گفتوگویی اعلام کرده بود که: «شهید چمران عضو نهضت آزادی بود؛ اما بعدا از اینها جدا شد. شهید چمران جزء حکومتیها بود و وقتی دید اینها منتقد حکومت و حضرت امام و نظام شدند، از اینها جدا شد و در سمت امام ماند…». چمران اما از اعضای هیئت مؤسس نهضت آزادی در خارج از کشور به شمار میرود. او با فهرست نهضت آزادی راهی مجلس میشود.
دکتر یزدی حتی تعریف کرده است که بعد از انتخابات مجلس اول، فهرستی را بر دیوارهای مجلس زده بودند که حامیان آمریکا باید اعدام شوند. از بازرگان تا یزدی و آن وسط نام چمران هم دیده میشد؛ اما بعد از شهادتش، نام او را در آن فهرست سیاه کردند. یزدی درباره عضویت چمران در نهضت میگوید: «… چمران عضو شورای مرکزی نهضت آزادی ایران و عضو هیئت امنای روزنامه میزان به نام محک بود. چمران تمام صورتجلسات محک را امضا کرده است. ایشان بهعنوان عضو شورایعالی دفاع به جبهه رفت». همچنین در آرشیو نهضت، آخرین سخنرانی چمران درباره گزارش از وضعیت جنگ وجود دارد، به تاریخ و شماره. چمران ظاهرا به دلیل مشغولشدن به ماجرای خودمختاری و تجزیهطلبیهای اوایل انقلاب و البته جنگ ایران و عراق نتوانسته بود به ماجراهای سیاسی نهضت وارد شود و همین ادامه حضورش در سمتهایی که امام خمینی برای او تعریف کرده بود، بیشتر به این پرسش دامن میزد که «چمران بازرگان یا چمران خمینی».
مخالفتهای خستهکننده
چمران به تاریخ اردیبشهت ۵٩ با حکم امام خمینی به سمت مشاور شورایعالی دفاع ملی منصوب شد و با شروع جنگ از مجلس راهی خوزستان شد و آنجا یعنی در اهواز ستاد جنگهای نامنظم را ایجاد کرد. دلیل هم واضح است؛ استفاده از تجربهاش در فعالیتهای چریکی. چمران در جریان مواجهه با نیروهای عراقی که قصد تسخیر سوسنگرد را داشتند، زخمی میشود و به اهواز میآید. در شهر اهواز مصطفی پس از یک روز بستریشدن در بیمارستان به ستاد جنگهای نامنظم رفت تا عملیات را هدایت کند. در ادامه مخالفتها و موافقتها با چمران، او در فشار قرار میگیرد تا ستاد را منحل کند.
علیاصغر غروی، از اعضای نهضت آزادی در روایتی از روزهای آخر چمران در یادداشتی که در اختیار سایت تاریخ ایرانی قرار داده اینگونه توضیح داده است: «در عملیات سوسنگرد به پای چمران تیر خورد و مجروح شد، اما بعد از مدتی دوباره از بیمارستان راهی جبهه شد. هر بار که ما تلفنی صحبت میکردیم، از وضعی که برای او پیش آوردهاند و میآوردند، اظهار خستگی و ملالت روحی میکرد. چمران شکایت میکرد که اینها کارشکنی میکنند و نمیگذارند که از مهمات و اسلحههایی که خودمان تهیه کردیم، استفاده کنیم… من به مرحوم چمران گفتم که شما با اینهمه خستگی و کارشکنی که معتقدید آنجا هست، دیگر برنگردید؛ چراکه من شنیدهام که امام خمینی هم مایلاند که شما رئیسجمهور شوید. چمران گریه کرد و گفت که من مرگم را از خدا خواستهام… و میدانم که این سفر آخر من است. چمران گفت: میروم که برنگردم».
چمران ٣١ خرداد ۶٠، هنگام معرفی و توجیه فرمانده جدید محور دهلاویه به جای «ایرج رستمی»، در خط مقدم نبرد، بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۶۰ دشمن از ناحیه پشت سر زخمی شد. برای درمان او را به اهواز رساندند، اما کارگر نیفتاد و همانجا به شهادت رسید. البته در نحوه شهادت چمران هم تردیدهایی وجود دارد؛ نحوه اصابت ترکش از پشت سر. ٣۶ سال از عروج چمران میگذرد و در تمام این سالها بیش از پیش بر وجههای از چمران تأکید شده که مورد تأیید قرائت رسمی است.