مهرجویی «سارا» را بر اساس نمایشنامهی «خانه عروسک» ایبسن کارگردانی کرد و بهرام توکلی نیز برای ساخت فیلمش به سراغ «باغوحش شیشهای» تنسی ویلیامز رفت. هر دو کارگردان اقتباسی موفق از این نمایشنامهها داشتند و این فیلمها جزو موفقترین فیلمهای کارنامهی فیلمسازیشان محسوب میشود.
محسن قرایی پس از فیلم موفق «سد معبر» دست به ریسک بزرگی زد و به سراغ یکی از مهمترین متنهای نمایشی جهان رفت. «ملاقات بانوی سالخورده»، فردریش دورنمات اثر مهمی در جهان و ایران به شمار میرود و قابلیتهای دراماتیک زبادی برای اجرا دارد. دورنمات پس از جنگ جهانی دوم این نمایشنامه را در نقد رفتار جمعی مردم سوییس نسبت به اتفاقات و سکوت و انفعالشان در برابر رشد شر و گسترش زشتیها نوشت.
نمایشنامه دورنمات در ایران نیز طرفداران بسیاری دارد. در دو دههی اخیر سه چهرهی برجستهی تئاتر ایران این متن نمایشی را به روی صحنه بردهاند. حمید سمندریان، هادی حجازیفر و پارسا پیروزفر در سالهای اخیر متن دورنمات را اجرا کردهاند و هر کدام با سبک و سیاق خودشان، سوژه و شخصیتها را در ذهن علاقهمندان حک کردهاند.
قطعا چنین موضوعی کار قرایی را برای ساختن فیلمی سینمایی از «ملاقات بانوی سالخورده» سخت میکرد؛ چرا که بسیاری با متن آشنایی داشتند، نمایشها را دیده بودند و از فراز و فرودهای قصه آگاهی داشتند.
قرایی برخلاف مهرجویی و توکلی در دراماتورژی اثر ناموفق عمل کرده و نتوانسته آن جهان و فضای داخل متن را در فیلمش به تصویر بکشد. «بی همه چیز» با تمام تلاشی که قرایی برای گرفتن قابهای زیبا کرده ولی باز ضعفهای زیادی در فیلمنامه و فرم دارد.
بزرگترین ایراد و آسیب «بی همه چیز» به انتخاب بازیگران و نقشآفرینیشان در فیلم برمیگردد. بازیگران درک درستی از شخصیتهای نمایشنامه و فضای داستان ندارند و بازیهایشان چنگی به دل نمیزند. بازی بد بازیگران و اکتهایی که در طول فیلم دارند بیشتر شبیه از سر خود باز کردن کار است و هیچ عمقی ندارد. بازیگران فیلم درک بالایی از کاراکترهای نمایش ندارند و کاملا سرد و بیروح به ایفای نقش میپردازند.
پرویز پرستویی که نقش اصلی فیلم را برعهده دارد، شبیه همان چندین کاراکتری است که در طول این سالها بازی کرده و با همان لحن و میمیک صورت، هیچ شباهتی به یک قهرمان ندارد. هادی حجازیفر نیز که در نقشهای مردان عصبی در حال کلیشهشدن است، تکرار همان نقشهای قبلیاش است و بقیه بازیگران مثل فرید سجادحسینی نیز چیزی به فیلم اضافه نمیکنند. البته زنان فیلم وضعیت بهتری دارند و بازیهای قابل قبولی از باران کوثری و هدیه تهرانی شاهد هستیم.
با وجود اینکه کارگردانی فیلم تا حدودی قابل قبول است و قرایی سعی کرده با وام کردن از سینمای تورناتوره، به لحاظ فرمی غنی باشد ولی فیلمش در داستان و شخصیتپردازیها بسیار لنگ میزند. برای ساختن چنین نمایشنامههای شلوغ و پربازیگری ابتدا باید بازیگران جهان فیلم را به خوبی درک کنند و در آن هوایش تنفس کنند تا بتوانند آن حس و حال را به مخاطب نیز انتقال دهند.
«بی همه چیز» از جایی که نقطهی طلایی و اوج نمایشنامه به حساب میآید ضربه میخورد. در نمایشنامه پس از مشخص شدن مسئلهی فیلم و تکاپوی اهالی روستا برای کشتن معشوق سابق زن، شاهد اوج گرفتن داستان هستیم ولی در فیلم این موضوع در جهت عکس حرکت میکند.
نیمهی اول فیلم خوب و عالی پیش میرود و کارگردان توانسته فضای کلی داستان را در بیاورد. اما پس از مطرح شدن بحث انتقام داستان افت میکند و خیلی بد پیش میرود. نیمهی دوم فیلم مدام با سکته مواجه میشود و فراز و فرودها مخاطب را به وجد نمیآورد. اینجا هنر نویسندگی قرایی میطلبید تا با شاخ و برگ دادن به قصهی اصلی فیلم، بر جذابیت داستان میافزود. لحظاتی از فیلم مصنوعی و غیرقابل باور هستند. بعضی گفتوگوهای میان شخصیتها به قدری مصنوعی است که قدرت ارتباطگیری را از تماشاگر میگیرد.
پایانبندی فیلم نیز کاملا به ورطهی شعار دادن و بیانیه خواندن افتاده و پایانبندی فیلم را خیلی ضعیف و بد کرده است. جمع شدن اهالی روستا برای اعدام امیر و گریه کردنهای بیدلیلشان در کنار داد و فریادهای دهدار، جز تصویری اغراقشده و غیرقابل باور چیز دیگری را به ذهن متبادر نمیکند. در شلوغی اعدام امیر و نشان دادن انگشتهای جوهری و مقصر جلوه دادن مردم روستا و گریههای مصنوعیشان، پایانبندی فیلم شعاری و زشت شده است.
نمایشنامه دورنمات مملو از پیامهای اجتماعی و انسانی است و متن پتانسیل بالایی در پرداختن به این مسائل دارد. اما قرایی نتوانسته از ظرفیت نمایشنامه در فیلمش استفاده کند و مواردی که میخواهد مطرح کند کماثر و خنثی باقی میماند. جایی هم که کارگردان تلاش میکند پیامهای اجتماعیاش را برساند از آن طرف بوم میافتد و رو به شعار دادن میآورد.
در بی همه چیز از آن فضای پر از التهاب و حیلهی نمایشنامه خبری نیست. همه چیز در حد نوشتن یک شعار روی دیوار خلاصه شده و آن سوءظنها و فضای پر از تعلیق نمیتواند به مخاطب القا شود. قرایی اگر میتوانست به خوبی از پس این نمایشنامه بربیاید کار خیلی مهمی را در سینمای ایران انجام داده بود. او فرصت بزرگی را از دست داد و حیف از این فرصتسوزی!