٢٢ تیرماه هر سال برای اهالی تئاتر یادآور یک فقدان بزرگ است. سالروز فراموش نشدنی درگذشت هنرمندی که حضورش در تئاتر ایران شمایل کارگردانی را دستخوش تغییر کرد. عدهای حمید سمندریان را «پدر تئاتر مدرن ایران» لقب دادهاند، گرچه هنرمندان پیشرو دیگری قبل از او تلاش برای پیوند اندیشه با تئاتر و کارگردانی خردمندانه در تئاتر این مرز و بوم را آغاز کرده بودند. بعضی عبدالحسین نوشین و عدهای شاهین سرکیسیان را از پیشگامان تئاتر مدرن ایران میدانند ولی حمید سمندریان در زمانهای پا به عرصه گذاشت که زمین تئاتر ایران خالی بود. «به زعم او، تاریخ ایران به کل فاقد هنری به نام تئاتر بوده است. » علی قلی پور در شماره دوشنبه ٢ مرداد ٩١ در روزنامه اعتماد مینویسد: «سمندریان از نسل تحصیلکردههایی بود که به ایران آمد و تمامقد در برابر موج تجربههایی ایستاد که قصد داشتند ایران را صاحب تئاتر خاص خود کنند؛ آن زمانها به این تلاشها «تئاتر ملی» میگفتند و این عنوان هنوز تا این اندازه مستعمل نشده بود.» تلاشها برای شکل دادن به نوعی از تئاتر که «تئاتر ملی» نامیده میشد با تاسیس تماشاخانه بیست و پنج شهریور- سنگلج- در دهه ۴٠ شکلی تازه به خود گرفت و از حمایت هم برخوردار شد اما در مقابل گروه تئاتر پازارگاد به دلیل اجرای نمایشنامههای خارجی حمایتی دریافت نمیکرد و به ناچار باید دست به دامان انجمنهای ایتالیا، آلمان، فرانسه و روسیه میشد. سمندریان اعتقاد داشت آثار این جریان فاقد تفکر جهانشمول است و تا آن زمان باید هرچه بیشتر از نمونههای صاحب تئاتر یاد بگیریم. از همین رو ترجمه آثار نمایشنامهنویسان صاحبنامی مانند برتولت برشت، فردریش درونمات و ماکس فریش را آغاز کرد و شماری از آنها را به صحنه برد. «ملاقات بانوی سالخورده»، «بازی استریندبرگ»، «مردههای بیکفن و دفن» «ازدواج آقای میسیسیپی» و «دایره گچی قفقازی» از جمله این آثار به حساب میآیند که اجرای هر یک در زمان خود جریانی به راه انداخت. درباره تاثیر این هنرمند بر جریان بازیگری یا کارگردانی بارها گفته شده اما حمید سمندریان به نسلی تعلق داشت که در مقایسه با آشفته بازار امروز از ویژگیهای منحصر به فرد فرهنگی بهره میبرد. منش و آنچه از او و هنرمندان همدورهاش به یادگار مانده گاهی حسرت در دل بسیاری ایجاد میکند؛ ویژگیهایی که حتی امروز نیز میتواند سرلوحه فعالیتهای اهل تئاتر قرار بگیرد. حسین کیانی در اشاره به یکی از ویژگیهای بارز او، میگوید: «همیشه میگفت استادی استاد است که شاگردانش همیشه احساس کنند به دانش او نمیرسند. رویهای که خودش داشت و موجب شد حتی بعد از پاکسازیهای دوران انقلاب فرهنگی حمید سمندریان همچنان صاحب کرسی دانشگاهی باشد؛ بماند که بعدها چه اتفاقی رخ داد. » یکی دیگر از نکات قابل توجه در جریان هنری سمندریان اجرای دوباره بعضی نمایشنامههایش است. رویکردی که در سالهای اخیر بارها از سوی کارگردانان تئاتر تجربه شده اما برخلاف روش سمندریان هر بار کیفیتی به مراتب پایینتر از قبل را به نمایش میگذارد. سهند عبیدی در یادداشتی با عنوان «در ستایش حمید سمندریان» مینویسد: «او هر بار با نقطه تاکید تازهای سراغ اجراهای قدیمی خود میرفت: اجرای دوباره بازی استریندبرگ و ملاقات بانوی سالخورده دورنمات به یک معنا هم قیام علیه انگارههای پیشین خودش بود و هم عرض ارادتی دوباره به نیروی سحرانگیز متن. سختگیری و تلاش بدون مماشات او را در کار بازیگرانی میدیدیم که مرزهای پیشین خود را میشکستند.» رویه معمول نشان میدهد تاریخ تولد یا درگذشت چهرههای سرشناس هنر ایران هیچگاه به لحظهای برای اندیشیدن بدل نمیشود ولی ایکاش تئاتر این روزها همین دو ویژگی را مشق کند.