اگر آقای مسعود کیمیایی فقط سه فیلم قیصر، داشآکل و گوزنها را ساخته بود، به گردن سینمای ایران حق داشت و نامش در تاریخ این سینما ماندگار میشد. اما فیلمهای سالهای اخیر او، یکی از یکی ضعیفتر بودند. فیلمهایی مبتنی بر دیالوگ، شعاری و بیانیه وار. فیلم «قاتل اهلی» نیز یکی دیگر از آن فیلمهای ضعیف است؛ داستان یک مدیر اقتصادی مسلمان و پاکدامن و مشکلات و دغدغههایش (جلال با بازی پرویز پرستویی). اما فیلم مشابه یک میزگرد تلویزیونی است؛ البته دکوپاژ و فیلمبرداری و دیگر ویژگیهای فنی فیلم قوی است، اما مشکل، فیلمنامه است؛ مثل بسیاری از دیگر آثار او. البته چیزهای خوبی هم در فیلم گفته میشود: اشاره به اختلاسهای کلان و بیکاری و بر هم زدن کنسرتها و… اما اینها همه به شکلی شعارگونه و با لحنی پرطمطراق و غیرطبیعی گفته میشوند، نه با زبان سینما و تصویر و نشانه. اما آنچه در فیلم اعصاب آدم را خرد میکند کنسرتهای فیلم است (پولاد کیمیایی نقش یک خواننده را بازی میکند.) کنسرتهایی با ترانههایی شعاری و بعضا ناموزون که بسیار بیشتر از حد متعارف، تایم فیلم را صرف خود کردهاند. (ترانههایی که فیلمساز به فیلم تحمیل کرده و ظاهرا به مذاق تماشاگر عام خوش میآیند پیش از این به فیلمهای قیصر و داش آکل هم ضربه زده بود.) برخی صحنههای فیلم هم اساسا بد از کار درآمدهاند؛ مثلا صحنه بحث بهمن (پولاد کیمیایی) با جلال، یا صحنه زدن کیف دختر جوان توسط یک موتوری، یا ریاکشن شاتهایی که از تماشاگران کنسرت میبینیم، یا سکانس عجیبِ ناگهان سردرآوردن کاراکتر امیر جدیدی در داخل استخر، آن هم با مایو. مک گافین داستان، یعنی اسنادی که ضد جلال است و در یک هارد نگهداری میشود هم سست است و معلوم نیست چگونه چنین مدارکی ساخته شدهاند و نقش جلال در ماجرای مدارک چیست. آقای پرستویی هم یکی از بدترین بازیهای زندگیاش را ارایه داده است؛ بازی اغراق شده و پر از ژستهای اضافه. در کل میتوان فیلم قاتل اهلی را چنین توصیف کرد: یک بیانیه سیاسی موزیکال، با بازی بد بازیگر اصلی و پر از صحنههای زاید و اضافه.