رومینا مرد.

یادداشتی برای رومینا که به دست پدرش کشته شد و فیلم «خانه پدری» که نخواستند دیده شود

رومینا مرد. او به طرز دلخراشی به دست پدرش به قتل رسید؛ با داس سرش در خواب بریده شد. او جانش برای یک فرار بچگانه از خانه و دوست داشتن یک پسر از دست داد. تمام این اتفاقات در ایران 1399 اتفاق افتاد. جامعه‌ای با اکثریت تحصیل‌کرده که به سوی مدرن شدن حرکت می‌کند.

10 سال کارگردانی فیلمی با موضوع تعصبات کور و احمقانه یک پدر ساخت. پدر فیلم دخترش را به خاطر حرف‌هایی که سر زبان‌ها افتاده بود، به طرز دلخراشی می‌کشد. داستان فیلم به زمان قاجار برمی‌گردد. دورانی که هنوز تفکرات سفت و سخت سنتی در میان مردم حاکم است و تعصب و جهل در جامعه ایرانی ریشه‌های محکمی دارد.

آنها که در هنر و اجتماع از قدرت تحلیل و انعطاف لازم برخوردار نبودند،‌ 10 سال به کارگردان آن فیلم خون دلها دادند و تهمت‌های ناروا و نامربوط زدند. هر بار به بهانه‌ای فیلمش را جلوی اکران فیلمش را گرفتند و اجازه ندادند «خانه پدری» دیده شود.  گفتند او علاقه‌ای به وطن ندارد و می‌خواهد نام ایران را در دنیا سیاه کند. به سویش حمله‌ها کردند و گفتند مگر ما در تاریخ‌مان فرزندکشی داشته‌ایم. او می‌خواهد تاریخ و فرهنگ ایران را زیر سوال ببرد. امان از جمود فکری بعضی‌ها!

حالا رومینا روبروی همه‌شان نشسته و تعصبات کوری که در جامعه وجود داشته را فریاد می‌زند. قبل از او رومیناهای دیگری هم بوده‌اند و پس از او شاید خبر رومیناهای دیگری را بشنویم. فرهنگ کشور ما نقاط تاریک کم نداشته. باید کسی پیدا بشود چراغ قوه‌اش را روی آنها بیندازد و نقدشان کند. هنرمند آن است که دردهای جامعه را ببیند و به تصویر بکشد. آنها که می‌خواستند تفکر و دغدغه را از سینمای ایران بگیرند، با حرف‌های بدون اساس، جفای زیادی به کیانوش عیاری روا داشتند.

شاید روزی هنرمندی داستان زندگی رومینا را فیلم کند. از تفکرات عقب‌مانده در ایران 1399 بگوید و نقدش کند. تا از دردها گفته نشود راه درمانی پیدا نمی‌شود. شاید اگر «خانه پدری» عیاری دیده‌ می‌شد، برایش جلسات نقد می‌گرفتند، امروز سد راه پدر رومینا می‌شد.

رومینا مرد.