گفت‌وگو با سام قریبیان، به بهانه بازی در نمایش «نگاه‌مان می‌کنند»: چرا من؟ نه تئاتری هستم و نه بازیگری را به صورت جدی دنبال می‌کنم

این‌روزها نمایش «نگاه‌مان می‌کنند» به نویسندگی نغمه ثمینی و کارگردانی محمدرضا اصلی در عمارت مسعودیه میزبان علاقه‌مندان است. این نمایش  در سه اپیزود داستان‌هایی از جنس مردم و دغدغه‌های اجتماعی امروزشان بیان می‌کند. به این بهانه گفت‌وگویی با سام قریبیان که در این نمایش بازی می‌کند انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید

از همکاری شما با این گروه شروع کنیم. چطور شد تصمیم به بازی در این نمایش گرفتید؟
من هیچ شناختی از آقای اصلی نداشتم. بیش از یک‌سال‌ونیم پیش با من تماس گرفتند و گفتند متنی دارند که می‌خواهند به عنوان نخستین کارشان کارگردانی کنند. توضیحی در مورد خودشان دادند که سال‌هاست در حوزه تئاتر فعال بوده‌اند. زمانی که ایشان با من تماس گرفتند، من تازه اجرای نمایش دیگری به نام «یک کلیک کوچولو» را در تئاترشهر تمام کرده بودم. آن هم یک کار سه اپیزودی بود و آنجا هم در اپیزود سوم بازی داشتم. در «یک کلیک…» من پنج روز پیش از شروع اجراها به گروه پیوستم و جایگزین بازیگر دیگری شدم.
این سوال به این دلیل بود که شما را بیشتر به عنوان بازیگر سینما می‌شناسند. این تئاتر چه ویژگی‌ای داشت که بازی در آن را قبول کردید؟
همیشه پرسش من هم از دوستان این است که چرا من؟ چون من نه تئاتری هستم و نه بازیگری را به صورت جدی دنبال می‌کنم. ما بازیگران خوب و درجه یک تئاتری زیاد داریم. من با خانم ثمینی هم قبل از این کار برخورد نداشتم اما دورادور ارادت داشتم به ایشان و برخی متن‌هاشان را خوانده بودم. متن را که خواندم، فارغ از اینکه بازیگر کدام اپیزود هستم، آنقدر برایم گیرایی داشت که نتوانستم رد کنم. همیشه متن برایم در اولویت است. البته به مجموعه‌ای از عوامل توجه دارم ولی نخستین چیزی که جذبم می‌کند متن است. وقتی می‌گویم بازیگر نیستم، معنی‌اش این نیست که بازی نمی‌کنم. بازی می‌کنم اما کسی که شغلش بازیگری است، فرمول‌هایش برای انتخاب یک‌سری نقش‌ها، شرایط ویژه‌ای می‌خواهد.
من معمولا آن شرایط را رعایت نمی‌کنم و دلی کار می‌کنم؛ ضمن اینکه در یک پروژه باید توابعی وجود داشته باشد تا بپذیرم، مثل متن، نقش پیشنهادی، بازیگران دیگر و بی‌تعارف بگویم مسائل مالی. به هرحال، این نمایش قرار بود سال پیش همین‌جا اجرا شود که به دلایلی اجرا نشد. ما هم آن را منتفی حساب کردیم. تا اینکه دوباره آقای اصلی در تعطیلات نوروز سال٩۴ تماس گرفت و گفت که می‌خواهم این نمایش را اجرا کنم و نوبت سالن ما در بهمن‌ماه است.
گفتم تا آن موقع کی مرده است و کی زنده؟ سال پیش می‌دانستم چون درگیر ساخت سریال «عالیجناب» خواهم بود، فیلم سینمایی نخواهم ساخت و درگیر حواشی جشنواره در بهمن‌ماه نخواهم بود اما گفتم اگر ایران باشم و اتفاق دیگری نیفتد، در نمایش‌تان بازی می‌کنم، چون زودتر به من گفته بودند و به ایشان قول کلامی داده بودم؛ حتی گفتم اگر کار دیگری هم پیشنهاد شود، کنسل می‌کنم که همین هم شد. پس از این نمایش، بازی در یک فیلم سینمایی را به من پیشنهاد دادند که تست گریم و لباس هم شدم، ولی در آخرین لحظه دلم نیامد بروم. من مثل خیلی‌ها دوست ندارم هم‌زمان در دو یا سه کار باشم.
با این شرایط پس خودتان را بازیگر تئاتر نمی‌دانید؟
تئاتر ایران را دنبال می‌کردم اما هیچ‌وقت خودم را بازیگر تئاتر نمی‌دانم. حتی خودم را بازیگر سینما هم نمی‌دانم، با این‌حال دلیل نمی‌شود وقتی پیشنهاد خوب دارم، رد کنم، ولی بازی در تئاتر رویای من نبود. هرگز دنبالش نبودم. هدف اصلی من، فیلمسازی و نوشتن است. رشته تخصصی تحصیلی‌ام این است. من بازیگری را به صورت آکادمیک آموزش ندیدم. هر کاری هم می‌کنم، غریزی و آزمون و خطاست و چیزهایی که در کتاب‌ها خوانده‌ایم. اصولا آدم آزمون و خطا هم هستم. وقتی می‌گویم نمایشی را چهار روز مانده به اجرا می‌روم برای بازی و دومین‌بار است که تئاتر کار می‌کنم، خب عقل سالم این کار را نمی‌کند.
به بازی شما در نمایش «بوی قهوه و بلال وکباب» هم با همین دید باید نگاه کنیم؟ این سوال را این طور مطرح می‌کنم که ویژگی مشترک این دو کار در تشویق شما برای بازی در آنها چه بود؟
در واقع در تئاتر قبلی، شخص من تمرین که نکرد. سی شب اجرا، سی شب تمرین برای من بود و احتمالا خانم ایزدیار که بازیگر مقابل و از دوستان بسیار خوب من است، از دست من هر شب حرص خورده اما از پیشنهادهای جذاب، کارهای خوب و کارکردن با افرادی که دوست‌شان دارم استقبال می‌کنم. در نمایش «بوی قهوه و بلال و کباب»، احسان کرمی نخستین تجربه کارگردانی‌اش بود و«نگاه‌مان می‌کنند» هم کار اول محمدرضا اصلی است. خودم هنوز خیلی پیر نشدم، ولی معتقدم نسل جوان باید همه جا وارد شود؛ در سینما، تئاتر، ادبیات.
هر کسی که می‌تواند به نوبه خود کمک کند یک نفر قدمی به سمت هدفش بردارد، باید آن را انجام دهد. همکاری با نسل جوان، ریسک نیست، آقای اصلی ١٣ سال در تئاتر دستیاری کرده. کار اول به این معنا نیست که کسی بی‌تجربه است یا کارش را بلد نیست. برای مثال آقای اصلی با کوله‌باری از تجربه همکاری با بهترین آدم‌ها سراغ کارگردانی آمده. اتفاقا آدم‌های جوان انگیزه بیشتری دارند و کسانی که در این عرصه دستیاری و بازیگری کرده‌اند، شناخت خوبی از این حرفه دارند و دیدشان نسبت به افرادی که ده سال است کارگردانی می‌کنند، فرق می‌کند. در سینما هم نگاه بکنید، آثار کارگردانان فیلم‌اولی اغلب جذاب‌تر از فیلمسازان حرفه‌ای و باسابقه است. البته این برای هنر ما خیلی بد است. در کشورهای دیگر کارگردانان باتجربه هنوز حس نوجویی دارند و فکرشان جوان است.
با توجه به تجربه مشترک شما که هم سابقه بازی در تئاتر را در پرونده دارید و هم سینما چه تفاوتی بین این دو می‌بینید؟
در سه نمایشی که تا امروز بازی کرده‌ام، متوجه شدم تعامل بین کارگردان و بازیگر در تئاتر با سینما خیلی فرق دارد. من هم فیلم کارگردانی کرده‌ام و هم بازی. فضای کارهای تصویری باید کمی دیکتاتورمآبانه باشد. آدم‌ها با هم حرف می‌زنند و مشورت می‌کنند اما در نهایت حرف کارگردان اجرا می‌شود. در نمایش‌هایی که بازی کردم ولی به نظرم همه دموکرات‌تر بودند بنابراین همه‌چیز کارگاهی‌تر برگزار شد اما متن «نگاه‌مان می‌کنند» آنقدر خوب نوشته شده که جایی برای اختلاف نظر باقی نمی‌ماند. خانم ثمینی هم در چند جلسه تمرین و روخوانی حاضر شدند و اگر شبهه‌ای وجود داشت از ایشان پرسیدیم. آقای اصلی هم روی متن خیلی اشراف داشت، چون خودش می‌گفت که سه چهار سال برای اجرای آن زحمت کشیده بود. خواسته‌هایش را خیلی خوب بیان می‌کرد و بازیگرانش را در ذهنش دیده بود. من و نازنین فراهانی نسبت به باقی بازیگران، تئاتری نیستیم. اینکه یک کارگردان در کار اولش ریسک کند و دو بازیگر تصویری را با بازیگران تئاتری ترکیب کند، یعنی شخصیت‌ها را در وجود آنها دیده و دقیق می‌دانسته چه می‌خواهد. برای مثال اگر من یک پرسونای این مدلی دارم، آقای اصلی همین مدل را برای آن نقش می‌خواستند و انتخاب بازیگران برایش روشن بود. اعتقادی به خط‌کشی بین حوزه‌ها ندارم. همانقدر که بازیگران تئاتر می‌توانند در فیلم و سینما باشند، بازیگران تصویر هم در صورت تمایل و داشتن توانایی می‌توانند در تئاتر حضور پیدا کنند. این بحث‌های تفکیکی دیگر کهنه و پوسیده شده و در تئاتر دنیا هم می‌بینید که شخصی مثل نیکول کیدمن در برادوِی و وِست‌اَند مشغول بازی در تئاتر می‌شود که به هیچ‌وجه شوخی نیست.
کمی از تجربه‌های دیگرتان بگویید.
من تقریبا در همه مدیوم‌ها سرک می‌کشم؛ از دوبله و بازیگری گرفته تا تهیه‌کنندگی و فیلمنامه‌نویسی و تدریس و کارگردانی. این تنوع کاری به شناخته‌شدن آدم ربطی ندارد. وقتی کسی به حرفه‌ای، به خصوص از این‌دست کارها، عشق و علاقه دارد، باید در همه امور دستی بر آتش داشته باشد. مثالی می‌زنم؛ جز یکی‌دو کارگردان، باقی کارگردان‌ها هر سال که فیلم نمی‌سازند.
هر دو سه سال یک‌بار فیلم می‌سازند و این باعث می‌شود با امتحان ‌کردن حوزه‌های مختلف مثل تولید و بازیگری و نوشتن، هم خودشان را به‌روز نگه دارند، هم با آدم‌های مختلف این حرفه آشنا بشوند و هم در این عرصه تجربه کسب کنند. بنابراین فقط حضور افراد مهم است، البته نه به هر قیمتی. من اگر ١٠ سال به دلیل تنبلی خودم فیلم نسازم، پس از ١٠ سال بی‌شک دیگر آدم به‌روز و باطراوتی نیستم. خودم و کارم کهنه خواهد بود اما من سراغ کارگردانی تئاتر نمی‌روم، چون خیلی تخصصی است، همان طور که کارگردانی سینما هم تخصصی است. بازیگری هم همین‌طور است. دوستی همیشه به من می‌گفت «اینقدر نگو آموزش ندیدم. شما در محیطی بزرگ شدید که سراسر آموزش و تجربه بوده.» خودم هم می‌دانم اگر به خاطرات و سابقه پنجاه‌ساله پدرم گوش کرده باشم و دو چیز هم از ایشان آموخته باشم، حسن است ولی کارگردانی تئاتر در حیطه من نیست. حتی بازیگری تئاتر
هم نیست.
این خوش‌شانسی من بود که در سه سال گذشته، سه تئاتر کار کردم اما محیط تئاتر را خیلی دوست دارم چون نسبت به دیگر حوزه‌ها صمیمی‌تر و دوستانه‌تر است؛ ضمن اینکه من فوبیای آلزایمر دارم. در سینما اگر دیالوگ را فراموش کنید، کات می‌دهند و دوباره می‌گیرند، ولی در تئاتر ممکن نیست دیالوگ را فراموش کنید. آبروریزی می‌شود. به همین خاطر حضورم در تئاتر کمی هم جنبه درمانی دارد! یعنی تئاتردرمانی می‌کنم.