نگاهی به فیلم «بارکد»؛ سرگرم‌کننده و معمولی

رگه خواب مخاطب را پیدا کردن در سینمای ما انگار زیادی سخت است اما در این برهوت همچنان هم هستند برخی مثل مصطفی کیایی که خوب بلندند خرق عادت کنند. چیزی می‌سازند که مخاطب خوشش بیاید؛ کارشان خوش‌ساخت است نه اینکه به در و دیوار نزند و اعجوبه باشند؛ نه! ولی سر و گردنی از بقیه هم‌رده‌ای‌های خودش بالاتر است. دقیقا مثل فیلم آخری که «بارکد» است.

کیایی قلم خوبی دارد و سعی می‌کند به روز بنویسد؛ دنبال نشانه‌شناسی و تحلیل محتوا از فیلم‌هایش نباید بود، چون زیادی روست یعنی سوژه‌های فیلمش را کپی پیست از جامعه می‌گیرد و تا جایی که به قصه‌اش ضربه نزند و به قولی بی‌ریخت و کرختش نکند، شمایل کمدی به کار می‌دهد. برای همین می‌شود که تماشاچی با قصه‌اش سرخوش می‌شود.

«بارکد» جنس خیلی متفاوتی با یکی دو کار قبلی او یعنی «خط ویژه» و «عصر یخبندان» ندارد و این جور ساختن‌ها به قولی راسته کاره مصطفی کیایی‌ست. انصافا هم بلد است چطور قصه‌اش را سر وشکل سینمایی بدهد یعنی فیلمسازی‌اش خود سینماست. کمتر می‌شود سکانس‌های اسلوموشن را پیدا کنی و همه چیز را می‌خواهد ضرباهنگ تندی بدهد. تمام ابهت او نیز همین سکانس‌های تودرتو و از این شاخه به آن یکی پریدن است که کمی کارش را شبیه بهم می‌کند.

عمدتا کارکترهایش را خشک نمی‌سازد تا هوای حال مخاطب را داشته باشد و کسی را دلزده نکند و احیانا روی صندلی سینما وا نروند مثل بارکدی که «میلاد» و «حامد»ش رفیق‌اند و شاد و شنگول! کیایی فیلم بی‌بو و بی‌خاصیت نمی‌سازد لااقل می‌خنداند؛ آخرش هم که ته قصه فیلم‌هایش را به برخی می‌چسباند و زهر چشم می‌گیرد.

در این آخری که «بارکد» باشد کارکترها را باید احمق دوست‌داشتنی یا خل و چل‌های بامزه فرض کنیم. چقدر هم محسن کیایی، درست از پس نقشش برمی‌آید البته خب بهرام رادان همان همیشگی‌ست؛ یکنواختِ یکنواخت. خیلی مانده تا در «بارکد» به گرد پای کیاییِ بازیگر برسد اما برای این فیلم بهم می‌آیند و جفت و جورند.

حالِ فیلم مثل خود تماشاچی‌اش خوب است چون پر است از صحنه‌های کمیک و نه طنزِ به اصطلاح هردمبیل. لااقل با بازی‌هایش می‌خندی و از اول تا ابتدا منتظر این نوع سکانس‌ها می‌مانی. در قصه‌گویی استارت جالبی می‌زند و خوب هم تمام می‌کند. یک جا که همان اتاق رضا کیانیان باشد را نقطه پرگار قصه می‌گذارد و مثل نریشن، روایت می‌کند.

این را هم بگویم که توازن در صحنه‌های کمیک رعایت شده و این قصه را نه مضحک می‌کند و نه زیادی جدی. بین این دوتا دست و پا می‌زند یعنی از ساختنش هدف دارد و می‌خواهد در کنار سرخوشی «بارکد»، سراغ اتفاقات نچسب دور و برمان هم برود. اتفاقا از این کمدی‎‌هایی است که تأثیرش از هرچه فیلم اجتماعی و غیره است، بیشتر هم هست البته اگر کسی به تریپ قبایش بربخورد. این کار را قیاس کنید با یکی مثل «50 کیلو آلبالو».

مصطفی کیایی در این ژانر، بلد است چطور قصه بنویسد و متنش را به دست کدام بازیگر بدهد. وزنه ثابت فیلم‌هایش محسن کیایی است و بعید می‌دانم کسی جز او می‌توانست اینقدر «بارکد» را راه بیندازد. نباشد این فیلم روی هواست. و بازی باکیفیت پژمان بازغی را فراموش نکنیم که این رُل‌درآوردن‌ها از یکی مثل او بعید بود!

فیلم اگرچه روایتش را تیکه پاره و چندپاره می‌کند تا حس معماگونگی به آن بدهد ولی در پازل‌‎چینی کمی عقب‌تر از «عصر یخبندان» است. حتی منقطع کردن داستان تنها ظاهرسازی برای تعلیق است وگرنه می‌شد فیلم را حتی تک خطی ساخت نه غیرخطی. چنانکه «ضدگلوله» او با مخاطب روراست‌تر بود و درعین سادگی قصه ولی بامزگی و طنازانه بودنش راحت، حفظ می‌شد. درحالیکه در «بارکد» اگر همین پازل‌چینی نبود، قصه بخاطر سادگی از تب و تاب می‌افتاد.

در واقع خود این فیلمنامه در نطفه، اصلا شکل معماوار ندارد بلکه این تدوین و کات‌بندی‌ست که انگار مثل قیچی داستان را بُریده و به شکل تو درتو درآورده و این یعنی ابتکار نیما جعفری جوزانی که کارش را بلد است و عصای دست فیلمساز هم شده. این نیز بالاخره هنری‌ست.
ججج
همه چیز را در سینما سرگرمی نبینیم

البته اصل هنر فیلمنامه در دیالوگ‌هاست که خوب توی دهن بازیگرش می‌نشیند و موضوعات اجتماعی را مسخره می‌کند اما لوده نه! صحنه‌های طنز فیلم شاید قرار نیست منطقی باشند ولی دوز این قسمت زیادی افراط می‌زند. مثل سکانس دفن کردن جنازه، شلیک‌کردن‌ها، لباس روحانی پوشیدن میلاد یا یک‌هویی رفتن نازی و چسبیدن به دوست‌پسر فیسبوکی و غیره. هرچند توی ذوقمان نمی‌زند چون از اول مشخص کرده که فیلم کمدی‌ست و در لابلایش از واقعیت‌ها حرف می‌زند.

«بارکد» فیلم تعقیب و گریز است و سرزنده. برعکس فیلم‌های طنز همیشگی سینمای ما، این رگه‌داستان عاشقانه‌اش تماشاگرش را اذیت نمی‌کند. البته که همه چیز را روی سر کله‌گنده‌ها و آقازاده ها خراب و کار جوجه خلافکارها مثل همین میلاد و حامد را توجیه می‌کند و مظابق فیلمهای قبلی ازشان رابین‌هود می‌سازد! این دیگر زیادی غیرمنطقی‌ست. همه چیز را سرگرمی دیدن، این مشکلات را نیز دارد.

شوخی‌های جنسی و کلامی و حتی فیزیکی در فیلم مثل پیام بازرگانی‌اند. البته و توی این فلش‌بک‌ها گم می‌شوند و زیادی روی قصه سنگینی نمی‌کند. گرچه حیف اینجور فیلمنامه‌هاست که حتی کمی به این سمت بروند به خصوص که نشانه ای باشد از خوردن کفگیر فیلمنامه به ته دیگ. ته دیگ های سوخته ای که از طنز سخیف جنسی ساخته شده باشد. اما بازهم در این آشفته بازار فیلمنامه‌نویسی دست‌مریزاد دارد که لوس و لوده نمی‌شود.