مرگ ماهی به عنوان آخرین ساخته روحالله حجازی یک درام کند و آرام خانوادگی است که همانند بسیاری از آثار باب شده این روزها روابط بین اهالی یک خانواده را به تصویر میکشد و به پردازش و بررسی عقاید، رفتار، کنشها و واکنشهای یک خانواده تقریبا شلوغ میپردازد.
نخستین نکتهای که در این فیلم جلبتوجه میکند، حضور بیش از حد چند تن از بازیگران صاحب نام و درجه یک سینماست که هر کدام به نوبه خود برندی معتبر محسوب شده و تک تک آنها قابلیت جذب مخاطب را دارند. ریسک بالای حضور تمامی این برندها در کنار هم، در نهایت اثری در خور توجه و ایدهآل را خلق میکند که نمونه آن را کمتر در سینما شاهد بودهایم یا در اغلب موارد فیلمی کند، ضعیف و کسلکننده همانند مرگ ماهی را پدید میآورد. به دنبال آثار قبلی حجازی با توجه به کمبود کاراکتر در آنها انتظار ساخت یک فیلم شلوغ و کمی متفاوت از این کارگردان میرفت اما نوع نگرش و پیشبرد خط روایی داستان و پرداختن به جزییات فیلمنامه با توجه به معمایی کردن و ایجاد گره و ابهام در ذهن مخاطب، کاری است که همچنان از دست حجازی برآمده تا یکنواختی سبک فیلمسازی این کارگردان در تمامی آثارش بهخوبی نمایان شود. البته به غیر از روحالله حجازی، بهرام توکلی هم به خوبی از پس این کار برمیآید. وجود تعداد زیاد کاراکتر که اغلب هم در طول فیلم پررنگ هستند، از همان ابتدا درهم ریختگی فضا و پراکندگی در فیلمنامه را به خوبی نشان میدهد.
پس مشکل مرگ ماهی قبل از کارگردانی اثر، فیلمنامه سرد و بیروح، شلوغ و نامرتب آن است. عدم نگارش دیـالوگهای دقیـق و حساب شده برای کاراکترها و کنترل نکردن بازیها باعث شده که بازی حرفهای تکتک این بازیگران روی یکدیگر سایه بیندازد و در نتیجه فیلم بیش از حد شلوغ شود و مخاطب احساس رخوت کند. اساس فیلمنامه مرگ ماهی به عنوان یک نریشن در معرفی کاراکترها، عنوان کردن داستان اصلی فیلم و پرداختن و تفسیر این موضوع نیست؛ بلکه از همان ابتدا به دنبال خاص بودن و منحصر به فرد بودن است و این طبیعی است که یک بازیگر با دردست داشتن دیالوگهای خاص به دنبال خلق بهترین بازیاش باشد، پس با پیشرفت این روند و کنترل نکردن بازیگر، آرام آرام از فضا و فرم داستان فاصله گرفته و هرکدام در پی به رخ کشیدن تواناییهایشان برمیآیند. در نتیجه این مخاطب است که به دنبال یافتن هویت کاراکترها و نسبتشان و برطرف کردن گرههای ایجاد شده در ذهنش در نیم ساعت اول فیلم را از دست داده و در ادامه از تماشای فیلم احساس خستگی کند. اما خوب با ادامه فیلم کم کم این مشکل مرتفع شده و فیلم لایههای خود را به کندی برای تماشاگر باز میکند. همه شخصیتهای مرگ ماهی دارای مشکلات روحی و روانی خاص خود هستند و در برخورد با یکدیگر قادر به کنترل خود نبوده و گاهی با هم درگیر هم میشوند. از شخصیت پرخاشگر، عصبی و بداخلاق نقش بابک کریمی گرفته تا شخصیت کمی سنتی و خودرای و برونگرای تهمینه با بازی نیکی کریمی و شخصیت افسرده و درمانده و درونگرای فریده با بازی طناز طباطبایی و… همگی دارای گرفتاریهای شخصی هستند و گویی هر کدام در درونشان رازی نهفته دارند که هیچ کدام از دیگری خبری ندارد و وقتی به هم میرسند قادر به تصمیمگیری واحد و رسیدن به یک اجماع نظر صحیح نیستند. پس، مرگ ماهی بیش از آنکه فیلم قصه گو و موضوعی، مخصوص کارگردانش باشد فیلم بازیگران آن است.
صرفنظر از ایراد فیلمنامه و کاراکترها و پراکندگی و گنگی موجود در فیلم، همان طور که گفته شد مرگ ماهی موضوع خاصی را ارایه نمیکند پس اساسا میتوان مهمترین مشکل فیلم را نداشتن نام و نشان مشخص، اصیل نبودن و بیهویتی دانست. فیلم پشت پرده بازیها گم شده و با سردرگمی آشکاری عاجز از یافتن هویتی مشخص برای خودش است و نمیداند قرار است چه خروجی داشته باشد. داستان وصیت تقریبا عجیب یک مادر که در دنیای واقعی کمتر پیش میآید، در ادامه فیلم اجرا شده و در آخر مادر به خاک سپرده میشود و فیلم به پایان میرسد و مخاطب را دست خالی روانه میکند. با وصیت نه چندان منطقی مادر خانواده که سند و مدرک درستی هم ندارد و تنها از زبان خدمتکار خانواده (لیلا) با بازی پانتهآ بهرام بیان شده، در ابتدا به یاد فیلم برف روی شیروانی داغ میافتیم. در ادامه با حضور همه فرزندان مادر در یک خانه، نوهها و… میشود یادی از فیلم مادر کرد و در انتها با دیدن افرادی که برای مدت کوتاهی در کنار هم هستند و مشکل واحدی دارند و برای رفع این مشکل هر کدام نظریههای خود را صادر میکنند، گاه با هم درگیر میشوند، گاه مسائل قدیمی را پیش میکشند و در آخر هر کدام با ماشینهایشان از یکدیگر جدا میشوند، میتوان این گونه تصور کرد که کارگردان از درباره الی هم در پرداخت فیلم خود بهره گرفته است. شباهت عجیب مرگ ماهی با این سه اثر، هدفدار نبودن و پیروی نکردن از یک خط سیر مشخص که موضوع اصلی فیلم باشد و همان طور که گفته شد پراکندگی فیلمنامه و کاراکترهای منحصر به فردش باعث میشود تا فیلم حجازی نقطه و هدف مشخصی نداشته باشد و با شالوده و اساس متزلزل فاقد مرکزیت قوی و مستحکمی باشد و این نداشتن هویت مشخص نه تنها اثر را برجسته نمیسازد بلکه فرم خاص و فضای آن را به هم ریخته و حاصل کار فیلمی شخصیت محور از کار درآمده که نمیتوان اصل و نسب درستی برای آن تعریف کرد.
اما اگر از نقد کلی فیلم کمی خارج شویم و اندکی در آن ریز شویم با ابهامات و پرسشهایی در ذهن مواجه میشویم که تا انتها هم پاسخ قانعکنندهای برای علامتهای سوال پیش آمده نمییابیم. مثلا اینکه چرا فریده موضوع بارداریاش را از بقیه پنهان میکند و از همسرش قول گرفته تا چیزی به کسی نگوید؟! یا لزوم انتخاب بهرنگ علوی برای نقش شوهر تهمینه چیست؟ اصلا چرا باید تهمینه در فیلم ازدواج دوم داشته باشد و همسرش از خود او کوچکتر باشد و خیلی سوالهای دیگر.در نهایت مرگ ماهی تا به اینجا به عنوان سکتهای در کارنامه هنری روحالله حجازی محسوب میشود که از آثار قبلی این کارگردان مخصوصاً زندگی خصوصی آقا و خانم میم بسیار ضعیفتر بوده و نقطه مشترکش با فیلم زندگی مشترک آقای محمودی و بانو در این است که در هر دو کارگردان کل فیلم را در یک فضای بسته و در یک لوکیشن که خانهای تقریبا بزرگ است فیلمبرداری کرده است.