حدود یک ماه پیش، محمد خزاعی به عنوان رئیس سازمان سینمایی خبر از تشکیل گروه سینمایی فرهنگ داد. خزاعی چند روز بعد توضیحات تکمیلی را درباره این گروه سینمایی داد و گفت که «برخی آثاری روی پرده سینماها، در عین حال که آثار ارزشمندی هستند، آنچنان که باید در چهار هفته اول اکران قادر به فروش و ارتباط مناسب با مخاطبان نیستند، این فیلمها همیشه در سایه فیلمهای کمدی و پرفروش قرار میگیرند از این رو، ایجاد این گروه کمک میکند تا این دسته از آثار مهجور واقع نشوند.»
بنا به صحبتهای رئیس سازمان سینمایی، گروه سینمایی فرهنگ چیزی متفاوت از گروه هنر و تجربه است و فیلمهای خاص و هنری در آن جایی ندارند. این یعنی همین فیلمهای روی پرده، دوباره فرصت ماندن روی پرده را پیدا میکنند!
تا چند هفته پیش همچنان کارکرد گروه سینمایی فرهنگ برای اهالی رسانه مبهم بود تا اینکه در خبر دیگری، هاشم میرزاخانی مدیرعامل موسسه «سینما شهر» نام ۲۳ پردیس سینمایی که حائز شرایط توافق با گروه سینمایی فرهنگ بودند را اعلام کرد و گفت قرار است پنج فیلم «بیبدن»، «آسمان غرب»، «ایلیا جستجوی قهرمان»، «آپارتچی» و «نوروز» در این سالنها به صورت چرخشی به نمایش درآیند.
اختصاص سالن به فیلمهای بیمخاطب، چرا واقعا؟
تصمیم مدیران سینمایی برای حمایت از فیلمهای غیرکمدی قابل تقدیر است، ولی آنها اصلیترین بخش ماجرا را از یاد برده و تنها به شکل ظاهری کار اکتفا کردهاند.
سینمای غیرکمدی ایران نیازی به تعریف گروه سینمایی و اختصاص سالن ویژه برای دیده شدن ندارد بلکه بیشتر از هر چیزی به فیلمهای باکیفیت و پرمخاطب نیاز دارد. وقتی مخاطب فیلمی را در زمان اکران نمیبیند، خیلی طبیعی است که آن را در سالنهای دیگر و تحت عنوان گروههای سینمایی دیگر هم نبیند.
مشکل این فیلمها نداشتن سالن برای دیده شدن نیست. این فیلمهای کممخاطب به دلیل پائین بودن کیفیتشان فروش نکردهاند و در صورت اکران مداوم باز هم دیده نخواهند شد.
اگر از لیست فیلمها «بیبدن» را کنار بگذاریم، میبینیم چهار فیلم دیگر چیز خاصی برای عرضه نداشتند که مخاطب بخواهد آنها را دوباره ببیند.
نام این حمایت نیست، مسیر را اشتباه رفتهاید
مدیران سازمان سینمایی اگر قرار است کاری برای سینمای اجتماعی بکنند آن حمایت از فیلمها در مرحله پیش از تولید و تولید است و پس از آن را باید به مخاطب بسپارید تا ببینید از فیلم استقبال صورت میگیرد یا خیر.
وقتی فیلمی پرهزینه و ضعیف مثل «آسمان غرب» با حمایت بنیاد سینمایی فارابی تولید میشود، دیگر نمیتوان با راهاندازی گروه سینمایی برایش مخاطب پیدا کرد. چنین کاری غلط اندر غلط به نظر میرسد. کلی بودجه برای صرف یک فیلم ضعیف و بدون مخاطب شده، و باز هم قرار است برایش امکان و هزینه جهت دیده شدن در نظر گرفته شود!
مدیران سینمایی اگر به فکر ارتقای سینمای غیرکمدی بودند، میتوانستند با همین بودجه و با حمایت از فیلمسازان جوان و صاحب ایده، چند فیلم خوبِ غیرکمدی بسازند، ولی چون برنامه مشخصی جهت مخاطبشناسی و حمایت از فیلمسازان وجود ندارد، چنین اتفاقی رخ نداد.
همچنین آنها نکته مهم دیگری را هم نادیده گرفتهاند؛ سینما محل عرضه و اکران فیلمهاست و قرار نیست فیلمی به مدت طولانی در اکران بماند. همین تصمیمات عجیب موجب بر هم خوردن چرخه اکران میشود. در تمام دنیا فیلمها برای مدتی مشخص اکران میشوند و پس از آن رایتشان به شبکههای تلویزیون و ویاودیها فروخته میشود.
باور کنید کسی این فیلمها را نمیبیند
فیلمهای متوسط «آپاراتچی» و «نوروز» هم هیچ توجیه و منطقی برای ادامه اکرانشان وجود ندارد. اگر این فیلمها خوب و باکیفیت بودند، تماشاگران قطعا در زمان طلایی اکران نوروزی از آنها استقبال میکردند و همین عدم استقبال، پیام خود را به سازندگانش میرساند.
سینما فرمول مشخصی در زمینه فروش دارد. اگر فیلمی خوشساخت و قصهگو باشد و کارگردان بتواند داستان فیلمش را خوب و بدون لکنت روایت کند، مخاطب خودش را هم پیدا خواهد کرد. اتفاقا تجربه به خوبی نشان داده تماشاگر ایرانی علاقه به تماشای فیلمهای خوب اجتماعی دارد و از فیلمهای خوشساخت اجتماعی استقبال کرده است. «ملاقات خصوصی»، «فروشنده»، «متری شش و نیم»، «حوض نقاشی»، «شبی که ماه کامل شد»، «علفزار» و «شنای پروانه» نمونهای از فیلمهای اجتماعی هستند که در یک دهه اخیر در زمان اکرانشان جزو فیلمهای پرفروش بودهاند و به فروش خوبی دست پیدا کردهاند.
نگاهی به این فیلمها و مقایسه کیفیشان با فیلمهای کم فروش، نشان میدهد مشکل سینمای غیدکمدی در سالهای اخیر، نه محدودیت در اکران، بلکه ضعف در فیلم بوده است.
به نظر میرسد مدیران سازمان سینمایی مسیر را اشتباه رفتهاند و جای حمایتهای اولیه، توجهشان را به اکران محدود کردهاند. تا زمانیکه در سینما فیلم خوب و مخاطبپسند اکران نشود، نمیتوان انتظاری از بابت فروش داشت.
تا قبل از سال گذشته، همواره یک یا دو فیلم اجتماعی، جزو شش فیلم اول پرفروش سال بودند که این روند از سال ۱۴۰۲ تغییر کرد. سال گذشته شاهد بودیم شش فیلم پرفروش سال، به غیر از انیمیشن «بچه زرنگ» همگی کمدی بودند که همین مسئله زنگ خطر را برای سینمای اجتماعی و غیرکمدی به صدا درآورد.
توجه و تمرکز مدیران سینمایی به فیلمهای کمدی و فروش آنها، موجب شد تا سینمای اجتماعی به حاشیه رانده شود. فیلمسازان مستقل و بااندیشه که فیلمهای غیرکمدی میسازند، نیازی به کارهای شکلی و فرمی ندارند، آنها فقط حمایت، توجه و فضا دادن به کارشان میخواهند. غیر از این هر تلاش دیگری بیفایده خواهد بود.