ورود واژگان و مفاهیم فرهنگ سیاسی غرب به ایران در آرا و افکار مهدی‌قلی خان هدایت «مخبرالسلطنه»

نوشتار پیش رو دربردارنده آن دسته از آرا و افکار مهدی‌قلی هدایت «مخبرالسلطنه» (زاده سال ۱۲۴۳ و درگذشته در سال ۱۳۳۴ خورشیدی)  است که در پی ارتباط با غرب به دست آمده است. در این جستار، تقابل میان ایران و غرب؛ چالش‌ها و دغدغه‌های پیش روی ایران مدرن و مردم این کشور، که در اثر تماس با غرب در آغازین مراحل شکل‌گیری خود است، از منظر یکی از مهم‌ترین رجال سیاسی زمان که تا بالاترین سطوح سیاست و قدرت یعنی ریاست وزرایی رشد کرد، بررسی شده است. مخبرالسلطنه هدایت در یکی از حساس‌ترین برهه‌های تاریخ ایران می‌زیست و زمانه شش پادشاه   از میانه‌های سلطنت ناصرالدین شاه تا میانه‌های سلطنت پهلوی دوم را درک کرده بود.
دغدغه‌های مهدی‌قلی هدایت تنها به صدور «تمدن و تجدد» از سوی کشورهای غربی- که از نظر او دو محصول اصلی سده بیستم بود- محدود نشد (این موضوع در بخش نخست این پژوهش بررسی شده است).** او افزون بر  چالش کشیدن دو پدیده «تجدد و تمدن» که از نگاه او تنها یک شاخه از تلاش‌های فرهنگی غرب برای سلطه بر شرق بود، به واژگان و مفاهیمی می‌پردازد که گرچه پیش‌تر، برای بسیاری از ایرانیان ناشناخته بود، ولی رفته‌رفته جایگاه خود را در ادبیات سیاسی- فرهنگی ایران می‌گشود و بسیاری از ایرانیان به ویژه جوانان را شیفته می‌کرد.
بسیاری از این مفاهیم و واژگان که رفته‌رفته از راه روزنامه‌‌ها، سفر برخی از ایرانیان به فرنگ، آمدن اروپاییان به ایران و حتی آزادی‌‌های مقطعیِ روزنامه‌‌های داخلی، به ادبیات سیاسی ایران راه یافته بود، جایگاهی برای خویش در میان ایرانیان می‌یافت. طبیعتا جنبش مشروطیت و حرکت مشروطه‌‌خواهی ایرانیان در روزگار قاجار ورود سیل‌آسای این مفاهیم نوین سیاسی به ایران را تسهیل کرده بود. مردم ایران که تا آن هنگام، تنها به نظام سلطنت استبدادی خو گرفته بوده، اجازه مشورت و دخالت در اداره سیاسی مملکت نداشتند، آنگاه که دریافتند از راه مشروطه، مجلس و نظام پارلمانی می‌توانند فعالیت کنند، طبیعتا پیش از هر چیز باید با واژگانی آشنا می‌‌شدند که نظام نوین سیاسی را همراهی می‌کرد. ناظم الاسلام کرمانی در «تاریخ بیداری ایرانیان» اشاره می‌کند زمانی که مردم در سفارت بریتانیا تحصن کرده بودند، برخی از افراد که نسبت به دیگران از درک و شعوری بالاتر برخوردار بودند، به آن‌ها درس‌هایی از سیاست داده، مفاهیم نوین را برایشان تعریف می‌کردند. گروهی از مردم، دانسته یا نادانسته، واژه‌‌هایی چون دموکراسی، آزادی، تساوی و برابری حقوق را در بحبوحه مشروطیت به کارمی‌بردند. برخی شاید تنها برای پز سیاسی از آن‌ها بهره می‌گرفتند، حتی بی‌آن که معنای آن را به درستی بفهمند. هدایت که در میانه سال‌های ۱۲۸۵ تا ۱۳۱۲ خورشیدی همواره در یکی از منصب‌های مهم دولتی جای داشت و چند سالی را در اروپا تحصیل کرده و نیز سفرهایی فراوان به نقاط گوناگون دنیا انجام داده بود، به خوبی سیر ورود این مفاهیم و واژگان را دیده و از تاثیر آن‌ها بر ایران و ایرانیان آگاه بود. از این‌رو طبیعی می‌نماید که در این زمینه نیز نظرهایی درخور توجه داشته باشد. از اینرو است که او این واژگان و مفاهیم را از نگاه خویش تعریف و گاه تفسیر می‌کرد. اما مخبرالسلطنه که همواره درک و فهم ایرانیان را نازل‌‌تر از آن می‌‌دانست که دست به انقلاب بزنند و نظام مبتنی بر مفاهیم نوین برقرار کنند، چه دیدگاه‌هایی درباره دموکراسی، آزادی بیان، تساوی و برابری داشت.
دموکراسی، آزادی و برابری
مخبرالسلطنه همچون بسیاری دیگر، واژه دموکراسی را از یونان برآمده می‌‌دانست و معتقد بود بدبختی‌‌های فراوان زیر لوای این واژه بر بشر وارد آمده است. او از همینرو می‌‌نویسد «(بدبخت دموکراسی، که معلوم نیست در تحت این لفظ چه نظر است؟ شدنی یا نشدنی؟) جز دماگو‍‍‍‍‍ژی حرفی نمی‌شنوم و دماگوژی است که رشته‌ها را پاره کرده است و همه از بستنش عاجزند». مخبرالسلطنه هدایت معتقد است اگر قرار است مدام دم از دموکراسی زد، اول باید «حدّی از برای دموکراسی معین کنند، که بزرگ‌ترین مایه صلح خواهد بود و سلوک طبقات با هم، در تحت قانون خواهد آمد»؛ او نه تنها معتقد بود «امروز دموکراسی تمکین به رأی صاحب زور است و این قلچماقی است»، که، بر این مساله نیز تاکید می‌کند کسانی که همواره از دموکراسی دم می‌‌زنند، حتی معنای آن را به درستی نمی‌‌دانند. او بدین‌ترتیب به شدت در برابر واژه دموکراسی از خود واکنش نشان می‌دهد. هدایت با زبانی تلخ اصول دموکراسی را «کشتن، خراب کردن و اصلِ اصول را چاپیدن تعریف می‌کند که همه در آن «أنا و لا غیری می‌‌گویند» او همچنین واژه دموکراسی را تنها بهانه‌‌ای می‌‌داند که گرچه در «صورت با فرّ و فریب»، ولی در معنی «زشت» بوده است، زیرا دولت‌های غربی از آن به عنوان وسیله‌‌ای برای رخنه در دولت‌های شرقی بهره می‌گرفتند، به ویژه آن‌هایی که از سنت‌هایی پایدار‌تر مانند ژاپن برخوردار بودند. او بدین‌ترتیب از این مساله بسیار تاسف خورده، معتقد است همه بدبختی‌هایی که بر سر جهان آمده از همین «عنوان دموکراسی است». دیدگاه منفی هدایت درباره دموکراسی، گویا به دیگر واژگان نیز تسری یافته، آن‌ها را نیز به شدت مورد انتقاد قرار می‌دهد. بر اساس روایت ماشااءالله آجودانی، زمزمه‌های آزادی از بند استبداد سیاسی گرچه از زمان ناصرالدین‌شاه رفته‌رفته در ایران رواج یافت، ولی آزادی به معنایی که در غرب مصطلح است، گویا در جریان جنبش مشروطه و در اثر این حرکت مردمی جایگاه خود را در میان پاره‌ای از ایرانیان به ویژه جوانان بازنمود که بیشتر از افکار و مکاتب غربی متاثر بودند. مخبرالسلطنه که در این بازه زمانی همواره در بالاترین جایگاه‌های دولتی جای داشت و برداشت مردم و دستاوردهای آن را در کشور و میان هم‌وطناناش دیده بود، گویا چندان از مفهوم آزادی، آنچنان که در غرب رواج داشت، راضی به نظر نمی‌رسید. وی از همینرو تعریف خود را از آزادی این چنین بیان می‌دارد «لفظ آزادی مفتاحی شده است که تا هر اندازه شر و فساد را در تحت این لفظ جایز می‌دانند و عوامِ کالانعام هم کورکورانه، فریب آن لفظ را می‌خورد». هدایت افزون بر این، آزادی را همچون دموکراسی تنها دارای ظاهری خوش‌نما می‌دانست که برخی در این میان به وسیله آن درصددند افکار خویش را بر دیگران تحمیل و در «قبال لفظ آزادی» دیگران را از حقوق خویش محروم کنند. او اینگونه آزادی سیاسی را چون دکانی برای کسانی می‌داند که در پی ریاست‌اند و معتقد است نتیجه آن هم چیزی جز خرابی و ویرانی مملکت نخواهد بود. مخبرالسلطنه بدین‌ترتیب آزادی را با درگیری‌های حیدری و نعمتی مقایسه می‌کند که مدت‌ها در تاریخ گذشته ایران به ویژه در روزگار قاجار وجود داشته است. مخبرالسلطنه در اندیشه سیاسی خویش برای امنیت و آرامش کشور ارزشی فراوان قائل بود، به همین دلیل پس از رخداد مشروطه و زیاده‌روی‌هایی که در نتیجه همین لفظ «آزادی» پدید آمد و سرانجام به هرج و مرج و بی‌‌ثباتی در کشور انجامید، تا اندازه‌ای زیاد از واژه آزادی متنفر شد. وی واژه آزادی را به ویژه در ایران، با هرج و مرج برابر می‌‌دانست زیرا باور داشت مردم ایران مفهوم آزادی را نفهمیدند و آنچنان هم که زمامداران به بیان آزادی می‌پردازند، نتیجه‌‌ای دربرنخواهد داشت، مگر آن که حکومت به دست اوباش افتاده و به بی‌‌ثباتی اقتدار سیاسی و فروپاشی حاکمیت ملی منجر شود. نظریات مخبرالسلطنه درباره‌ آزادی، تنها به آزادی سیاسی محدود نمی‌شد. وی آزادی را از همه جنبه‌‌ها مورد انتقاد قرار می‌‌داد و آن را پدیده‌ای می‌دانست که به ذات بشری ستم روا خواهد داشت. او برای تصدیق گفتارش مثالی از کشور فرانسه می‌آورد که، همواره آن را کانون همه بدبختی‌ها می‌دانست. او معتقد بود کشور فرانسه که همگان آن را کانون آزادی می‌دانند، در واقع سرمنشا فساد و خیانت به ذات بشری است که در آن به بهانه آزادی، از زنان سوء استفاده می‌کنند؛ «لکن آزادند؛ این‌گونه ستمکاری منحصر به کانون آزادی است». مخبرالسلطنه همانگونه که دموکراسی و آزادی را تنها در ظاهر، خوش‌نما و در باطن برای تحمیل پاره‌‌ای از افکار بر عوام می‌‌دانست، برای مساوات نیز ارزشی بیشتر قائل نبود «مساوات لیکن لفظی برای دل‌خوشی است». او که همه مضمون‌های جدید را برای گوش عوام به ویژه ایرانیان زود می‌دانست، واژه تساوی را نیز به همین قاعده مشمول می‌داشت و برآن بود نباید جلوی عوام از مساوات حرف زد زیرا معنای آن را نفهمیده، موجب دردسر می‌شوند. دیدگاه منفی مخبرالسلطنه درباره تساوی و برابری، تنها به تساوی و برابری سیاسی محدود نمی‌شد. او نه تنها معتقد بود ممکن است واژه تساوی به گوش هواخواهان آن «نغر» به نظر برسد ولی «عملی کردن آن امری محال» است؛ بر این باور بود که عده‌ای در این زمینه بیهوده می‌کوشند. او برابری مرد و زن را نیز پدیده‌ای غربی به شمار می‌آورد، به هیچ‌روی نمی‌پذیرفت و نابرابری میان زن و مرد را گونه‌ای برابری می‌دانست.

حسین احمدزاده نودیجه تاریخ‌پژوه