در طول کتاب، بارها از فقر مالی شاملو سخن به میان میآید و پورعظیمی در جایی به این نکته اشاره میکند که شاملو چند بار در پی شکایت همسر اولش به زندان افتاده بود. آیدا پاسخ میدهد: «بارها به دلیل نپرداختن نفقه از چند روز تا چند ماه در زندان موقت شهربانی بوده. سال ١٣۴٢ هم به همین خاطر بازداشت شد. اتفاقا آن روز من برای دیدنش رفتم خانهشان. مادرش گفت احمد در زندان موقت است. دستش خالیه… با مادرش رفتیم ملاقاتش. از دیدنم جا خورد. » نحوه جدایی شاملو از همسر دومش نیز، جزو نکات جالب زندگی اوست. یک گسست انقلابی و رادیکال به معنای واقعی کلمه! آیدا درباره این جدایی میگوید: «میگفت یک شب بحث بالا گرفت، کتاب و یادداشت و لباس و لوازمم را به امان خدا رها کردم؛ بارانی و کیف دستیام را برداشتم و برای همیشه از خانه بیرون آمدم و خلاص!» در بحث از همسر دوم شاملو، آیدا درباره اتهامی که ابراهیم گلستان در کتاب «نوشتن با دوربین» به شاملو زده، میگوید: «آقای گلستان یک جمله گفته که جان مرا آتش زد! میگوید: “شاملو تمام ثروت طوسی حائری را بالا کشید و از خانه بیرونش کرد.” شاملو خودش خانه طوسی را برای همیشه ترک کرده بود؛ خانهای که در یکی از کوچههای میدان ژاله و ملک شخصی طوسی بوده. آقای گلستان درکی از زندگی شاملو ندارند؛ ایشان جور دیگری زندگی کرده… نه از نظر مالی مشکل داشته، نه در به در بوده، نه در آبادیهای محروم کویر زندگی کرده… نه ناعادلانه زندان رفته… این شایسته نیست که مردی مثل ایشان درباره امری که از آن خبر ندارند با این لحن توهینآمیز صحبت کنند و حیثیت افراد را زیر سوال ببرند!»
اخیرا بهاالدین خرمشاهی در مصاحبهای، پذیرفت که ادعای قدیمیاش در خصوص عکس تعظیم شاملو در برابر فرح، مبتنی بر شنیدهها بوده و خودش آن عکس را ندیده است. در واکنش به طرح این موضوع، یکی از مورخان کشور در دفاع از شاملو نوشت که فرح هزینه درمان بیماری شاملو را در آن دوران پرداخت کرده بود و هر کس دیگری هم جای شاملو بود، به فرح احترام میگذاشت. پورعظیمی هم در این کتاب به این شایعه اشاره میکند که هزینه درمان شاملو را در اوایل دهه ١٣۵٠، فرح پرداخته بود ولی آیدا میگوید: «نخیر. هزینههای درمانی را دوستان شاملو پرداختند و مسوولیت این کار به عهده ساعدی بود. پنجهزار تومان جمع شد و یک مقدار هم پدرم کمک کرد… آن پنجهزار تومان فقط هزینه سفرمان {به خارج از کشور} شد. هزینه جراحی را پدرم و خواهرم و بعضی از دوستان پرداختند؛ البته چون به کادر درمانی و پزشکان گفته بودند بیمار، یکی از شاعران سرشناس ایرانی است و وضع مالی خوبی ندارد خیلی تخفیف دادند.»
یکی از جذابترین صفحات کتاب، صفحه ٣٠۴ است که آیدا نظر شاملو را درباره فرم قرآن توضیح میدهد: «موسیقی زبان عربی را دوست داشت و معتقد بود قرآن زیباترین شعر جهان است. میگفت این آواها و اصوات و کلمات با این ساختمان خاص شگفتانگیز است. خودش میخواست قرآن را ترجمه و بازنویسی کند. فکر کنم اگر این اتفاق میافتاد حسابی با متن درگیر میشد… میتوانست آرامآرام به هر جمله و آیه فکر کند. کار تحقیقی بزرگی بود… به نظرم بازنویسی احمد یک متن شاعرانه میشد؛ البته بخشهایی از قصص قرآن را که در “یادداشتهای حافظ” نقل کرده خودش بازنویسی کرده.» و آیدا میافزاید که شاملو در بین ترجمههای قرآن تا آن زمان، ترجمه ابوالقاسم پاینده را بیش از سایر ترجمهها میپسندید. نکته دیگر اینکه، شاملو اذان موذنزاده اردبیلی را هم «دوست داشت و گوش میداد.» احتمالا بسیاری معتقدند که شاملو و آیدا هر دو خداناباور بودهاند ولی خواننده این کتاب به خوبی متوجه میشود که آیدا قطعا خداباور است و چهل سال زیستن در کنار شاعری که در کنار شعرش، به کفرش نیز مشهور است، باور به وجود خدا را از ذهن او بیرون نرانده. هرچند که آیدا، برخلاف بسیاری از خوانندگان شعر شاملو، مطمئن نیست که شاملو خداناباور بوده باشد. در اواخر کتاب، که ذکری از «خدا» به میان میآید، پورعظیمی میگوید «میتوان گفت شاملو در زمین دین بازی نمیکرد». آیدا جواب میدهد: «در این مورد نمیتوانم جواب قانعکنندهای بدهم. به چیزی معتقد بود که نمیدانم چیست. خودش گفته: اما داوری آن سوی در نشسته است، بیردای شوم قاضیان/ ذاتش درایت و انصاف/ هیاتش زمان… حوادث خیلی تلخ را که میدید یا میشنید میگفت مگر خدایی نیست؟!» به نظر میرسد که آیدا شاملو را نه آتهئیست که لاادریگرا میداند و معتقد نیست که شاملو جهان هستی را قطعا بیخدا میدانست. برخی متکلمان و فیلسوفان دین به این نکته اشاره کردهاند که «امید» گوهر ایمان است و ایمان در برابر ناامیدی قرار میگیرد نه در برابر کفر. به این اعتبار، چه بسا بتوان گفت که هر نامومنی در خلوت خودش، در نهانخانه ضمیرش، اندکی مومن است و ظاهرا شاملوی بزرگ هم در زیر خرقه کفرش، زناری از ایمان پنهان بوده است. فارغ از جهانبینی و هستیشناسی، به لحاظ ایدئولوژی دنیوی و سیاسی، آیدا شاملو را سوسیالیست میداند و در توصیف مرام سیاسی و انسانی او میگوید: «شاملو همیشه یک سوسیالیست واقعی باقی ماند. کمالطلب و خوشبین بود و به بهبود وضع بشر و دادگستری نهایی امیدوار. به معنای واقعی یک سوسیالیست آزاده بود و در جستوجوی حقیقت.»