یوسا در کتاب «چرا ادبیات» به سوال‌های مهم درباره نقش ادبیات در زندگی پاسخ می‌دهد

ماریو بارگاس یوسا نویسنده برنده نوبل پرویی، در کتاب کم حجم و جمع و جور «چرا ادبیات» به نکات و مسائل مهمی در مورد ادبیات می‌پردازد و از نقش تاثیرگذار ادبیات در زندگی صحبت می‌کند. ادبیات برخلاف تصور رایجی که در میان عموم وجود دارد، نقشی مهم و تاثیرگذار در زندگی‌هایمان ایفا می‌کند که معمولا از آن غافلیم. ادبیات نقشی سازنده در پرورش روح و ذهن‌مان دارد و یوسا دقیقا دست روی همین نکات گذاشته است. کتاب را عبدالله کوثری، مترجم زبردست ادبیات آمریکای لاتین ترجمه کرده تا لذت خواندن کتاب دوچندان شود.

ادبیات، فصل مشترک آدمها

بدون مقدمه خاصی و با هیجان‌ِ زدگی زیاد سراغ کتاب برویم تا ببینیم یوسا چه مسائلی را باز می‌کند و چگونه از نقش ادبیات در زندگی روزمره صحبت می‌کند. یوسا در «چرا ادبیات» خیلی زود سر اصل مطلب می‌رود و به انتقاد از کسانی که ادبیات را فعالیتی غیرضروری می‌دانند، می‌پردازد. برخی افراد ادبیات را نوعی سرگرمی یا چیزی تجملی جهت پر کردن اوقات فراغت می‌دانند و چنین افرادی در طول کتاب مورد نکوهش نویسنده قرار می‌گیرند.

یوسا در ادامه در حال کلنجار رفتن با همین گزاره غلط در ذهن بسیاری از مردم جامعه است. کشمکش نویسنده با مفاهیمی که نقش ادبیات در زندگی را پائین می‌آورد در ادامه خواننده را متوجه نکات ریز و خواندنی زیادی در رابطه با ادبیات می‌کند.

این نویسنده ادبیات آمریکای لاتین با انتقاد از رشد تکنولوژی و تخصصی شدن علوم مختلف، توضیح می‌دهد این تخصصی شدن اگرچه عامل محرکی برای پیشرفت بوده ولی امکان همبستگی و وحدت را از جوامع انسانی گرفته است. اما ادبیات راهی متفاوت از سایر علوم در پیش گرفته و از آغاز تا اکنون فصل مشترک تجربیات آدمی بوده و به واسطه آن، آدمها می‌توانند یکدیگر را بازشناسند و با یکدیگر گفت‌وگو کنند.

یعنی ما در مقام خوانندگان آثار سروانتس، شکسپیر، دانته و تولستوی همدیگر را در پهنه گسترده مکان و زمان درک می‌کنیم و خود را اعضای یک پیکر می‌یابیم. هیچ چیز بهتر از ادبیات نمی‌تواند به ما بیاموزد که تفاوت‌های قومی و فرهنگی نشانه‌ای از غنای میراث آدمی به شمار می‌رود. مطالعه ادبیات در عین اینکه کاری لذتبخش است به ما می‌آموزد که چیستیم و چگونه‌ایم؛ پی بردن به نقص‌های انسانی‌مان، اعمال و رفتارمان و رویاها و تخیلاتمان در نهایت عاملی وحدت بخش جهت ارتباط برقرار کردن آدمها با هم می‌شود و موجب می‌شود تا آنها در خلوت‌شان بهتر به ذات خودشان فکر کنند.

ادبیات از طریق متونی که به دست ما رسیده ما را به گذشته می‌برد و پیوند می‌دهد با کسانی که در روزگاران سپری شده سوداها به سر پخته‌اند، لذت‌ها برده‌اند و رویاها پرورده‌اند و همین متون امروز به ما امکان می‌دهند که لذت ببریم و رویاهای خودمان را بپرورانیم.

محدود در فکر و خیال

یوسا در لابلای توضیحات خودش، سری به دیگر نویسندگان شاخص تاریخ ادبیات هم می‌زند تا نظرات آنها را در کتاب بیاورد. نویسنده سرشناس آرژانتینی، خورخه لوئیس بورخس یکی از نویسندگانی است که نقل قولی جالب توجه از او در کتاب آمده است. بورخس همیشه از این پرسش که «فایده ادبیات چیست؟» برآشفته می‌شد. او این پرسش را ابلهانه می‌شمرد و در پاسخ آن می‌گفت «هیچ کس نمی‌پرسد فایده آواز قناری و غروب زیبا چیست.»

یوسا با تعریضی بر جملات بورخس این نکته را اضافه می‌کند که اگرچه رمان و شعر مثل آواز پرنده و غروب خورشید زیبایند ولی مثل آنها تصادفی به وجود نیامده‌اند و زائیده طبیعت نیستند. بلکه آنها حاصل آفرینش انسان‌ها هستند و در خلوت نویسندگان زاده شده‌اند. شعر و رمان برآیندی از ناخودآگاه، احساس و حساسیت نویسندگان و شاعران به دنیای پیرامون‌شان است که از طریق کلمات ضرباهنگ و جان می‌گیرد.

نویسنده در بخش دیگری از کتاب به نقش تاثیرگذار زبان در ادبیات می‌پردازد. یوسا به اشاره به جوامعی که ادبیات مکتوب ندارند توضیح می‌دهند که زبان در چنین جامعه‌ای الکن و پریشان است و مردم در چنین جوامعی با مشکلات زیادی در زمینه برقراری ارتباط مواجهند. درست مثل آدمی که نمی‌خواند یا کم می‌خواند یا فقط پرت و پلا می‌خواند و اختلالی در بیان دارد. چنین آدمی که بسیار حرف می‌زند اما اندک می‌گوید، زیرا واژگانش برای بیان آنچه در دل دارند اکتفا نمی‌کند.

همچنین این جوامع و آدم‌هایش در فکر و تخیل دچار محدودیت هستند: «مسئله، مسئله فقر تفکر نیز هست، چرا که افکار و مفاهیم که ما به واسطه آنها به رمز و راز وضعیت خود پی می‌بریم، جدا از کلمات وجود ندارند. ما سخن گفتن درست، پرمغز، سنجیده و زیرکانه را از ادبیات و تنها از ادبیات خوب می‌آموزیم. هیچ یک از انواع علوم و هنرها نمی‌تواند در غنا بخشیدن به زبان مورد نیاز مردم جای ادبیات را بگیرد.»

هو کردن بیل گیتس

یوسا در بخشی از کتاب به بیل گیتس می‌تازد و می‌گوید او در یکی از کنفرانس‌های مطبوعاتی‌اش، عنوان کرده قصد دارد کاغذ و کتاب را حذف کند و به جایش نسخه‌های الکترونیکی عرضه کند. یوسا می‌گوید اگر من در آن کنفرانس مطبوعاتی بودم حتما بیل گیتس را هو می‌کردم و او را به خاطر چنین اظهارنظرهایی مورد شماتت قرار می‌دادم. کاغذ، کتاب و ادبیات ارتباطی جدا نشدنی از همدیگر دارند و نمی‌توان هیچ چیز دیگری را جایگزین کتاب جهت مطالعه کرد. یوسا عقیده دارد با برچیده شدن کتاب، ادبیات لطمه‌ای جدی و مرگبار خواهد خورد.

مسئله قابل توجه دیگری هم که از ذهن نویسنده دور نمانده است، نقش ادبیات در ارضای روحی و روانی انسان است: «ادبیات برای آنان که به آنچه دارند خرسندند، برای آنان که از زندگی بدان گونه که هست راضی هستند، چیزی ندارد که بگوید. ادبیات خوراک جانهای ناخرسند و عاصی است، زبان رسای ناسازگاران و پناهگاه کسانی است که به آنچه دارند خرسند نیستند. انسان به ادبیات پناه می‌آورد تا ناشادمان و ناکامل نباشد.»

تسکینی برای ناخوشنودی‌هایمان

ادبیات به گونه‌ای گذرا ناخشنودی‌هایمان را تسکین می‌دهد و ما را به جایی فراتر از زمان و مکان می‌برد. با خواندن رمان‌ نویسندگان مختلف ما نامیرا و بدل به شهروندان سرزمینی بی‌زمان می‌شویم. با خواندن ادبیات ما غنی‌تر، پرمغزتر، پیچیده‌تر، شادمان‌تر و روشن‌تر از زمانی می‌شویم که قید و بندهای زندگی روزمره دست و پایمان را بسته است.

یوسا در پایان نگرانی‌هایش از آینده را با خوانندگانش در میان می‌گذارد. کابوسی که مایه هراس او شده، توسعه نیافتگی نیست بلکه پیامد توسعه بیش از حد است. ما در نتیجه تکنولوژی و تسلیم شدن به آن می‌توانیم جامعه آینده را پر از مانیتورها و بلندگوهای کامپیوتر و بدون کتاب تصور کنیم، جامعه‌ای که در آن کتاب و آثار ادبی چیزی عجیب و عتیقه به نظر می‌رسد.

نویسنده ابراز امیدواری می‌کند تا چنین جامعه بی‌روح و بدون تخیلی به وقوع نپیوندد. تحقق چنین خواسته‌ای تنها به خودمان بستگی دارد، به اینکه دست به عمل بزنیم و از کتاب‌ها دوری نکنیم. به طور دقیق‌تر نباید از ادبیات فاصله بگیریم و نگذاریم روح‌مان در چنبره تکنولوژی پیر و خسته و افسرده شود. برای تحقق چنین خواسته‌ای فقط باید بخوانیم و بخوانیم و بخوانیم…