ژان لوک گدار، فیلمساز بزرگ فرانسوی در 91 سالگی درگذشت

ژان لوک گدار کارگردان فیلم‌هایی مانند «از نفس افتاده» و «آلفاویل» که جزو آثار تاثیرگذار جنبش موج نوی سینمای فرانسه محسوب می‌شدند در سن ۹۱ سالگی گذشت. آخرین مدرنیست بزرگ قرن بیستم حالا مرده است. به قول پیتر بردشاو: «ژان لوک گدار شبیه یک رهبر محبوب دور از دسترس اما کاریزماتیک بود. شبیه این بود که چه گوارا از ترورش جان سالم به در برده و همه‌ی این سال‌ها در جنگل‌های بولیوی پنهان شده باشد تا پا به سن بگذارد: کمتر در دید و با اهمیت کمتر ولی همچنان توانا در هدایت ذهنی آن سارقان بانک از دور و حرکات تماشایی ارتش مقاومت که مردم را به یاد حرفه‌ی انقلابی او می‌اندازد. گدار اول قهرمانی بود که پرستش‌اش می‌کردند و ستایش می‌شد و بعد در مقابلش شانه بالا می‌انداختند و خمیازه می‌کشیدند که خودش را بدون فکر تقلید می‌کند. او به همان شیوه‌ای تاثیرگذار بود که موج نوی سینمای فرانسه هالیوود و همه‌ی فیلمسازان را تکان داد. شیوه‌ی تجربی منحصر به فرد او، این روزها تبدیل به ویدیو آرت شده بود.»

این کارگردان فرانسوی-سوئیسی شمایل کلیدی موج نو بود. جنبش فیلمسازی که انقلابی در سینما در اواخر دهه‌ی ۵۰ و دهه‌ی ۶۰ بود. گدار برای شیوه‌ی ساختارشکنش که در فیلمسازی که بداهه به‌نظر می‌رسید به علاوه‌ی رادیکالیسم سرسختانه‌اش معروف بود. در دهه‌ی ۶۰ با ساختن یک سری از فیلم‌هایی که به شکل فزاینده‌ای سیاسی بودند، نشان خودش را تثبیت کرد. پیش از آنکه از احیای عجیب و غریب کارنامه‌اش در سال‌های اخیر، که البته اعتراض‌هایی را هم برانگیخت، لذت ببرد. با فیلم‌هایی مثل «سوسیالیسم فیلم» و «خداحافظی با زبان» که در آن‌ها تکنولوژی دیجیتال را تجربه کرد.

گدار سال ۱۹۳۰ در پاریس متولد شد. در شهر نیون بزرگ شد و به مدرسه رفت. شهری در حاشیه‌ی دریاچه‌ی جنوا در سوئیس. سال ۱۹۴۹ بعد از تمام کردن مدرسه به پاریس برگشت و در بازگشت خانه‌ی واقعی‌اش کلوب‌های فیلم روشنفکرانه شدند. این کلوب‌ها بعد از تمام شدن جنگ در پایتخت فرانسه شکوفا شده بودند و گدار را متوجه ضرورت موج نوی فرانسه کردند. ملاقات با منتقدانی مثل آندره بازن و کارگردانان و همکاران آینده‌اش فرانسوا تروفو، کلود شابرول و ژاک ریوت باعث شد که گدار هم برای مجله‌های سینمایی که به تازگی انتشارشان شروع شده بود بنویسد. از جمله‌ مجله‌ی کایه‌ دو سینمای آندره بازن که خیلی زود تبدیل به نشریه‌ای تاثیرگذار شد. گدار از همان اول یادداشت‌های مستقل و تکرویانه‌ای می‌نوشت که در آن‌ها از فیلمسازی سنتی هالیوود دفاع می‌کرد و روی کارگردانانی مانند هاوارد هاکس و اوتو پره‌مینجر خیلی بیشتر از دیگر شمایل مد آن روزها مانور داد. گدار برای همفری بوگارت احترام قائل بود. احترامی که می‌توانید آن را در اولین فیلمش، «از نفس افتاده»، که سال ۱۹۶۰ اکران شد ببینید.

پیش از آن گدار مسیرش را به سمت فیلمسازی از طریق ساختن یک سری فیلم کوتاه از جمله «شارلوت و ورونیک» یا «نام همه‌ی پسرها پاتریک است» در سال ۱۹۵۷ هموار کرد. در آن فیلم‌ها هم می‌توانید سبک فیلمسازی رها و حتی لاقیدانه‌ی گدار را ببینید. تروفو ایده‌ی اولیه‌‌اش درباره‌ی یک مجرم خرده‌پا و دوست‌دخترش را رها کرد اما گدار به این فکر افتاد که می‌تواند این ایده را تبدیل به یک فیلم بلند داستانی کند و از تروفو اجازه خواست که آن را بسازد. در همان حال تروفو با فیلم اولش «۴۰۰ ضربه» یک سری موفقیت اساسی به دست آورده بود و موفقیت او به گدار کمک کرد که پروژه‌‌ی نیمه‌کاره‌اش را از روی زمین بردارد. فیلمبرداری سال ۱۹۵۹ در خیابان‌های پاریس شروع شد. گدار تن به استفاده از نورهای مصنوعی نداد و فیلمنامه را روز به روز نوشت. «از نفس افتاده» بعد از اکران تبدیل به یک پدیده‌ی فرهنگی واقعی و بدیع شد. از ژان پل بلموندو یک ستاره ساخت و جایزه‌ی بهترین کارگردانی جشنواره‌ی فیلم برلین را برای گدار به ارمغان آورد.

گدار یک رشته فیلم مهم با سرعت سرسام‌آوری در دهه‌ی ۶۰ ساخت. فیلم بعدی او، «سرباز کوچک» (le petit soladt) نشان می‌داد که دولت فرانسه نسبت به شکنجه‌ها چشم‌پوشی می‌کند و فیلم تا سال ۱۹۶۳ توقیف شد و به نمایش درنیامد. اما علاوه بر آن فیلمی بود که گدار سر صحنه‌ی آن با همسر آینده‌اش، آنا کارینا ملاقات کرد و البته یکی از مهم‌ترین جملات قصارش را گفت: «سینما حقیقت در ۲۴ فریم در هر ثانیه است».

بقیه‌ی آثار برجسته‌اش شامل این‌ها می‌شدند: «زن زن است» ادای دینی شخصی به موزیکال‌های هالیوودی، که دوباره کارینا در آن بازی می‌کرد و این‌بار مقابل بلموندو و در برلین جوایز زیادی برد، فیلم افراطی «تحقیر» که اثری عجیب و غریب درباره‌ی فیلمسازی بود با میشل پیکولی و بریجیت باردو و فریتس لانگ و جک پالانس و فیلم «آلفاویل» که هیبریدی نامانوس از فیلم علمی-تخیلی و نوآر بود.

سال ۱۹۶۵ گدار از کارینا جدا شد. آخرین فیلمی که آن‌ها با یکدیگر کار کردند «Made in U.S.A» بود. ادای دینی به فرهنگ عامه‌ی آمریکایی که در آمریکا با مشکل کپی رایت مواجه شد. این دوره مصادف شد با زمانی که گدار با سیاست‌های انقلابی آن دوران خودش را تعریف کرد و فیلمسازی‌اش هم بازتابی از همین ماجرا شد. او یک مجموعه‌ی فیلمسازی به اسم ژیگا ورتوف، کارگردان اتحاد جماهیر شوروی که فیلم «مردی با دوربین فیلمبرداری» را ساخته بود تاسیس کرد. سال ۱۹۶۸ در همدلی با جنبش دانشجویی ماه می جشنواره‌ی کن را به تعطیلی کشاند و با ژان پیر گورین، دانشجوی مارکسیست در فیلم «همه چیز خوب است» همکاری کرد که تحقیقی درباره‌ی اعتصاب در کارخانه‌ی سوسیس با حضور جین فاندا بود.

گدار سال ۱۹۷۰ با آن ماری میه‌وی، فیلمساز، ملاقات کرد که تبدیل به همکارش شد. گدار که سال ۱۹۶۷ سر ماجرای شورش‌های دانشجویی و ساختن فیلم «دختر چینی» با آن ویازمسکی آشنا شده و با او ازدواج کرده بود بعد از جدایی از ویازمسکی برای سومین بار ازدواج کرد و این‌بار شریک زندگی‌اش میه‌وی بود.

با گذر از دهه‌ی ۷۰ حالت‌های سیاسی و روشنفکری گاها گوش‌خراش گدار شروع به محو شدن کردند و کارهایش در دهه‌ی ۸۰ تاثیرشان به شدت کاهش پیدا کرد. گرچه به شیوه‌ای غیرمتحمل فیلم «شاه لیر» او (محصول ۱۹۸۷) به عنوان یک فیلم فارس (درام کمدی با شخصیت‌پردازی‌های زمخت و خام و مسخرگی) پسا آخرالزمانی با حضور گنگستری در مرکزیتش به نام لیرو، توسط متخصصان اکشن کانن فیلم به سود رسید.

فیلم بلند «در ستایش عشق» (محصول ۲۰۰۱) بازگشت گدار بود و برای حضور در جشنواره‌ی فیلم کن انتخاب شد. در حالی که نمایش فیلم «سوسیالیسم فیلم» در سال ۲۰۱۰ به دنبال اسکار افتخاری که همان سال به او تعلق گرفت، اتفاق افتاد. (در بیانیه‌ی آکادمی نوشته شده بود: «برای شور. برای مواجهه. برای نوع تازه‌ای از سینما».) گدار شخصا نتوانست فیلم را جمع کند. فیلم سال ۲۰۱۴ او، «خداحافظی با زبان»، دوباره گدار را در موقعیت برنده‌ی جوایز مختلف بین‌المللی قرار داد و جایزه‌ی هیات داوران کن را هم برایش به ارمغان آورد. آخرین فیلم بلندش «کتاب تصویر» که برای حضور در جشنواره‌ی کن سال ۲۰۱۸ انتخاب شد، نخل طلای افتخاری گرفت.