گفت‌وگو با علی سرابی و مارال بنی‌آدم کارگردان و بازیگر نمایش «خدای کشتار»: مردم ما به نخندیدن عادت کرده‌اند

علی سرابی سال‌های دور و دراز است در عرصه کارگردانی فعالیت می‌کند اما از آنجا که در حیطه بازیگری فعالیت دارد، میان اهالی رسانه و علاقه‌مندان هنرهای نمایشی بیشتر به عنوان بازیگر شناخته می‌شود. گرچه تمام سال‌هایی که در مقام بازیگر روی صحنه یا جلوی دوربین سینما و تلویزیون بوده، آثاری درخشان و به یاد ماندنی ارایه کرده است با این‌حال، دغدغه کارگردانی همیشه همراه او بوده است. از این‌رو طی دو سال گذشته تصمیم گرفته دوباره به فضای کارگردانی بازگردد و علاوه بر این، تجربه‌های تازه‌ای را به اجرا درآورد. «خدای کشتار» نوشته یاسمینا رضا از مشهورترین و بهترین متون نمایشی جهان است که می‌تواند برای هر کارگردان و بازیگری همواره وسوسه اجرا ایجاد کند. سرابی نیز همیشه این وسوسه را داشته که روزی بر مبنای آن، نمایشی به صحنه ببرد. او سال گذشته نمایش موفق «برنارد مرده است» را در تماشاخانه ایرانشهر اجرا کرد که بازخورد خوبی از جانب مخاطبان و منتقدان داشت و امسال «خدای کشتار» را در یک سالن تازه‌تاسیس ـ تئاتر مستقل تهران و با ترکیب متنوع و جالبی از بهترین بازیگران سینما و تئاتر کارگردانی کرده است. غیر از ستاره پسیانی که از پرکارترین‌های تئاتر است، نوید محمدزاده پس از موفقیت‌های سینمایی‌اش در سال‌های گذشته، به عنوان یکی از بااستعدادترین و شناخته‌شده‌ترین بازیگران این‌روزهای دنیای بازیگری، نقش مقابل سرابی را در این نمایش بازی می‌کند. مارال بنی‌آدم نیز علاوه بر زندگی مشترک با سرابی، در دو نمایش اخیر این بازیگر و کارگردان در کنار او به ایفای نقش پرداخته است. بنی‌آدم، در کانادا دوره‌های بازیگری را نزد مهتاب نصیرپور گذرانده، همچنین در فیلم «فروشنده» به کارگردانی اصغر فرهادی بازی داشته است. به بهانه استقبال خوب تماشاگران از نمایش خدای کشتار، پای حرف‌های علی سرابی و همسرش، مارال بنی‌آدم نشستیم.

*آقای سرابی، نمایش «برنارد مرده است» که سال گذشته با کارگردانی شما به صحنه رفت، بازخوردهای خوبی داشت. آیا موفقیت‌های آن نمایش باعث شد امسال هم اثر دیگری کارگردانی بکنید؟ چون عموم مردم و مخاطبان تئاتر و تلویزیون، شما را به عنوان بازیگر می‌شناسند اما انگار پس از تجربه «برنارد… »، کارگردانی برای‌تان جدی‌تر و دغدغه شده است.
سرابی: در مورد تعریف برخی واژگان مثل «تجربه» کارگردانی، ابتدا باید نکته‌ای را توضیح بدهم. من پس از شانزده سال که بی‌وقفه در تئاتر بازیگری کردم، همچنان وقتی کسی به من پیشنهاد بازی می‌دهد، حس می‌کنم برایم یک تجربه جدید است، یعنی همیشه فکر می‌کنم آدم باید تجربی کار بکند. همیشه باید فکر بکنیم این هم یک تجربه است و در کار بعدی، باز هم به اندوخته‌ام اضافه خواهد شد. در مورد کارگردانی هم این‌گونه است، اما من سابقه کارگردانی طولانی دارم. نخستین کارگردانی‌ام را حدود دوازده سال پیش در جشنواره دانشجویی انجام دادم که نمایش «آرش» نوشته آقای بهرام بیضایی بود و جوایز بهترین کارگردانی و بازیگری را به دست آوردیم. آن نمایش، شروع خیلی خوبی بود. دو سال بعد نمایشی به نام «هویت» نوشته مشهود محسنیان را برای جشنواره ماه کار کردم که باز هم جایزه بهترین کارگردانی و بازیگری را بردم. بعد برای تلویزیون تله‌تئاتر موفقی کار کردم با بازی مهدی سلطانی، سیامک صفری، مهدی پاکدل و هنگامه قاضیانی. بعد کاری را به پیشنهاد شبکه یک سیما انجام دادم که برای نخستین‌بار پس از انقلاب اتفاق می‌افتاد؛ دو تا تله‌تئاتر کارگردانی کردم که روز سال‌تحویل به صورت زنده پخش شد و بعد هم مسوولیت بازیگردانی دو فیلم سینمایی بر عهده من بود. می‌خواهم بگویم همیشه برای کارگردانی دغدغه داشتم، ولی در وهله نخست، کماکان خودم را یک بازیگر می‌دانم.

*شما که اینقدر دغدغه کارگردانی دارید، چرا بین کارگردانی‌هاتان وقفه‌های طولانی می‌افتد؟
سرابی: به خاطر اینکه خودم را بیشتر یک بازیگر می‌دانم و بازیگری کار بسیار طاقت‌فرسایی است، یعنی به خاطر بازیگری، من خیلی چیزها را از دست دادم، چون به بازیگری تئاتر علاقه داشتم، برای آن انرژی گذاشتم و ترجیح دادم چیزهایی را از دست بدهم. یکی از آنها همین کارگردانی بوده، به دلیل اینکه سرگرم بازیگری بودم.

*خانم بنی‌آدم، پس از بازی در «برنارد… »، برای دومین همکاری تئاتری‌تان با آقای سرابی چطور به این نمایش دعوت شدید؟ یعنی فارغ از اینکه همسر و همکار کارگردان هستید، شما هم مثل یک بازیگر متن را خواندید و به بازی در آن فکر کردید؟
بنی‌آدم: بله، یک شب نوید محمدزاده و ستاره پسیانی در منزل ما مهمان بودند و پیشنهاد دادند نمایشی اجرا بکنیم و خودشان نمایشنامه «خدای کشتار» را پیشنهاد کردند. بعد از من پرسیدند می‌توانم در این کار باشم یا نه؟ یعنی به من پیشنهاد کار دادند. برای من کارکردن با این تیم کاملا حرفه‌ای خیلی خوشایند بود؛ به خصوص که کارگردان نمایش، آقای سرابی باشند. کاری به این ندارم که با هم زندگی می‌کنیم اما کار کردن با ایشان همیشه برایم جذاب است، چون خیلی از او یاد می‌گیرم؛ در زمینه بازیگری و هر چیز دیگری که مرتبط با تئاتر است. همیشه انگار در کلاس ایشان نشسته‌ام. این دو سالی که کار حرفه‌ای انجام داده‌ام، خیلی برایم آموزنده بوده است. پیش از این، خارج از کشور زندگی می‌کردم و با برخی گروه‌های تئاتری، کارهای ابتدایی و پیش پاافتاده انجام داده بودم. بنابراین بازی در «خدای کشتار» برایم تجربه خیلی خوبی بود، ضمن اینکه با آنچه در «برنارد… » بازی کرده بودم نقش کاملا متفاوتی داشتم.
سرابی: ببینید ما علاوه بر اینکه با هم زندگی مشترک داریم و هر بازیگری دوست دارد پارتنرش که در کنار اوست، بازیگر خوبی باشد، من به مارال گفته‌ام مطمئنم در نمایش بعدی من، بازی نخواهد داشت یا دست‌کم در نقش اصلی نخواهد بود، چون فیزیکال نقش به بازیگر دیگری می‌خورد و از الان داریم تدارکش را می‌بینیم اما کسی که الان کنار من است، خوشبختانه بازیگر خوبی است و در دو سال گذشته، تجربه‌های خیلی خوبی در بازیگری داشته، از جمله بازی در فیلم آخر آقای اصغر فرهادی که نقش‌شان را خیلی خوب بازی کردند. حضور مارال در این کار برای من شانس بزرگی است. ضمن اینکه همان چیزهایی را که به نوید و ستاره درباره شیوه اجرای نقش گفتم، به مارال هم گفتم.

*خانم بنی‌آدم، موضوع جالب و مهم در مورد بازی شما با توجه به سابقه‌های بازیگری در کانادا و حتی بازی در «برنارد… »، این است که در «خدای کشتار» انگار یک گام بلند برداشته‌اید و پیشرفت کیفیت بازی‌تان بسیار ملموس و غیرمنتظره است. این تفاوت جنس بازی در طول یک سال مربوط به تلاش خودتان است یا کارکردن با علی سرابی؟
بنی‌آدم: وقتی کانادا بودم، یک دوره بازیگری حدود دوازده جلسه نزد خانم مهتاب نصیرپور گذراندم و پس از آن دیگر کلاس آموزشی نرفتم اما از وقتی کنار آقای سرابی هستم، ایشان مثل استاد بزرگ من هستند. هر لحظه از زندگی مشترک‌مان مثل این است که فیلم می‌بینیم یا کار می‌کنیم. حتی در طول غذاخوردن اشاره می‌کنیم این می‌تواند یک میزانسن باشد، یا یک پلان باشد، یا این صحنه را در تئاتر ببینیم. ما مدام درباره این‌چیزها صحبت می‌کنیم. وقتی به مهمانی می‌رویم و آدم‌ها را می‌بینیم، به آنها در قالب کاراکتر نگاه می‌کنیم، یعنی فکر می‌کنیم اگر این آدم‌ها را در فیلم ببینیم، می‌گوییم امکان ندارد چنین آدم‌هایی در واقعیت وجود داشته باشند، ولی می‌بینیم که هست و این یک شخصیت است. بنابراین از آقای سرابی خیلی چیز یاد گرفتم و تک‌وتوک سر برخی کلاس‌های ایشان رفتم، یا خودشان گاهی با من کار می‌کردند اما نکته جالب اینکه وقتی آقای فرهادی برای فیلم‌شان در تلگرام فراخوان جذب بازیگر دادند، اول فکر کردم شاید زشت باشد و درست نیست برای بازی در فیلم این‌طوری انتخاب بشوم. فکر کردم شاید دروغ و کلکی باشد. علی که پیام را دید، گفت نه، آقای سجادی از دستیاران آقای فرهادی است. بعد آن ویدیوی دو دقیقه‌ای را درست کردیم و فرستادم. آن شب برای یک پیام دودقیقه‌ای، حدود پانزده برداشت گرفتیم تا درست از کار درآمد، چون در یک برداشت، اسمم را فراموش می‌کردم، در برداشت بعدی شماره تلفنم یادم می‌رفت، ولی اعتماد به نفسی که علی به من داد، باعث شد این کار را بکنم و نترسم. در جلسه‌هایی که برای تست به دفتر آقای فرهادی رفتم، به من می‌گفتند شاید شما انتخاب نشوید! من به ایشان گفتم «آقای فرهادی، همین که تا اینجا آمده‌ام، برایم ارزشمند است، چون حس می‌کنم در رقابتی شرکت کرده‌ام و بدون هیچ پارتی‌بازی و سفارشی تا اینجا رسیده‌ام. » روزی که گفتند قبول شدی، دلم نیامد این جمله را به آقای فرهادی نگویم که «فکر می‌کنم روزی که به شما اسکار دادند، شما آنقدر خوشحال نشدید که من الان خوشحال شدم. » برای من افتخار بزرگی بود.
سرابی: ‌فکر می‌کنم یک مساله دیگر هم این است که در نمایش «برنارد… » بازیگران خیلی خوبی حضور داشتند اما در این نمایش بازیگران به مراتب بهتری پارتنر من و مارال هستند. وقتی پارتنر بهتری دارید، تاثیر بسیار بیشتری روی بازی شما می‌گذارد، یعنی بخشی از این اتفاق و بازی خوبی که شاهدید، مدیون ستاره پسیانی و نوید محمدزاده است.

*اشاره کردید در زندگی خصوصی‌تان سعی می‌کنید نکته‌هایی را در بازیگری کشف بکنید و نگاه هنری و کاری به مسائل پیرامون دارید. این اتفاق، ناخودآگاه و در ذات شما هست اما در «خدای کشتار» آگاهانه دارید نقشی را بازی می‌کنید، ولی جنس بازی شما بیش از حد رئال است، یعنی با آنکه نقش نوشته‌شده در یک نمایشنامه را اجرا ـ بازی می‌کنید، شخصیت «آنت» برای تماشاگر ملموس است و از فرط واقعی‌بودن آن را باور می‌کند. مثل همین گفته‌تان که گاهی فکر نمی‌کنید شخصیتی در دنیای واقعی باشد اما ناگهان نمونه‌اش را می‌بینید. پروسه رسیدن به پرسوناژ آنت، چقدر متکی به تجربه‌های فردی و آموخته‌های بازیگری شما است و چه میزان هدایت آقای سرابی در مقام کارگردان؟
بنی‌آدم: ببینید، اتفاقی که در بازیگری برایم افتاده، این است که هر نقشی به من پیشنهاد می‌شود، سعی می‌کنم نقش را زنده و با آن همذات‌پنداری بکنم. آنت جدا از همسربودن، یک مادر است. من هم خودم مادر دو فرزند هستم. پسرم سیزده‌ساله است و دقیقا در پروسه تمرین‌ها، از مدرسه پسرم تماس گرفتند و گفتند «پسرتان با دو پسربچه دعوا و کتک‌کاری کرده و باید اخراج شود!» من خیلی خوشحال شدم! (می‌خندد)، چون بزرگ‌ترین کمکی بود که می‌توانست در رسیدن من به نقش بشود، یعنی حالا در زندگی واقعی هم باید با مدرسه درگیر می‌شدم، نامه‌نگاری می‌کردیم که بچه را اخراج بکنید یا نکنید و غیره و من سعی می‌کردم این موضوع را کمی کش بدهم تا نقش را پیدا بکنم، یعنی از شرایطی که پسرم ایجاد کرده بود، سوءاستفاده کردم. حتی از آقای سرابی خواهش کردم روی پوستر و بروشور عکس پسرم و دوستش را بگذارند. تمام مدتی که درباره «فردیناند» ـ پسر من در نمایش ـ بحث می‌شود، من پسر خودم «ایلیا» را تصور و سعی می‌کنم با آن زندگی بکنم، یعنی یک‌جوری به نقشم بچسبم و همان مادر بشوم. این درست که در فضای دیگری اتفاق می‌افتد. در ایران نیست، فرانسه است اما بالاخره مادر است. می‌خواهد در آفریقا باشد یا امریکا یا ایران، ولی یک مادر است؛ مادری که فرزندش اشتباهی کرده و نمی‌خواهد بیشتر از این دردسری درست بشود. من از حس مادرانه و تجربه‌های بازیگری‌ام که هنوز دارم کسب می‌کنم، برای رسیدن به نقش نهایت استفاده را کردم. این‌طور نیست که بگویم خب، حالا دیگر یاد گرفتم. نه، هر روز باید تلاش بکنم تا سبک بازی‌ام را جلوتر ببرم. من همچنان در دانشگاه و رشته بازیگری درس می‌خوانم. خیلی این حرفه را دوست دارم و باید برای آن وقت بگذارم.

*زمانی که بازی در این نمایش پیشنهاد شد، از ابتدا می‌دانستید قرار است نقش آنت را بازی کنید؟
بنی‌آدم: نه، نمی‌دانستم. در طول تمرین‌ها دیدیم بهتر است نقش آنت را من بازی کنم و نقش ورونیک را خانم پسیانی و خیلی خوشحالم که با ستاره پسیانی و نوید محمدزاده کار می‌کنم. گروه خیلی خوبی هستیم.

*«خدای کشتار» برخلاف «برنارد… »، که اثری تراژیک درباره جنگ بود، نمایشی سرشار از موقعیت‌های طنز و کمدی است و به همین دلیل، دست بازیگر برای بداهه‌پردازی و ایجاد چنین لحظه‌هایی بازتر است. آیا در تمرین‌ها و شب‌های اجرا، آقای سرابی دست‌تان را برای اجرای بداهه و طنزهای خلاقانه باز می‌گذاشتند یا خودتان به آن سمت و سو می‌رفتید؟
بنی‌آدم: نه. اتفاقا یکی از چیزهایی که آقای سرابی از اول تذکر دادند این بود که هرگز بداهه‌پردازی نکنید. درست است که لحظه‌هایی از نمایش، فضا طنز می‌شود، ولی خیلی سخت‌تر از اجرای «برنارد… » است، چون کمدی یکی از دشوارترین ژانرهااست. اگر بازی شما یک ذره بیشتر باشد، تماشاگرتان رااز دست می‌دهید. باید آنقدر کنترل‌شده، یک‌دست و طبیعی باشد که تماشاگر لذت ببرد و زده نشود.
سرابی: من هنری مثل «استندآپ‌کمدی» را خیلی در جوامع غربی و امریکا دیده‌ام. وقتی به آن توجه می‌کنید، حتی اگر به فرهنگ آنها آگاه باشید، خیلی چیز خنده‌داری نیست، ولی مردم غرب می‌خندند. این به دلیل تفاوت غرب و شرق است و به خصوص در ایران. در مملکت ما آنقدر غم و غصه و اتفاقات بد بوده که مردم به نخندیدن عادت کرده‌اند. در جوامع ما خنداندن به مراتب سخت‌تر از این است که کسی را به گریه بیندازید. شما به راحتی می‌توانید نمایشی تراژدی کار کنید و مردم گریه کنند اما مردم ایران سخت می‌خندند. بنابراین اعتقاد دارم وقتی شما یک اثر دراماتیک از نویسنده بزرگی به نام «یاسمینا رضا» کار می‌کنید، باید خیلی محتاط رفتار کنید، چون لبه تیغ هستید؛ ممکن است نمایش‌تان بشود هجو یا ممکن است بشود یک اثر ماندگار. بنابراین خیلی در تمرین‌ها تاکید می‌کردم که مثلا این جمله را نگویید. حتی گاهی وقت‌ها خود مارال می‌گفت این حرکت یا این جمله هم بامزه است و می‌خنداند، یا نوید و ستاره موردی را می‌گفتند اما من می‌گفتم نه، مهم بامزگی نیست. خود متن به قدر کفایت طناز هست.

*آقای سرابی، همان‌طور که خانم بنی‌آدم ابتدای گفت‌وگو اشاره کردند، آیا انتخاب این متن برای اجرا، یک پیشنهاد دوستانه بود یا خودتان هم پیش‌زمینه‌ای برای اجرای آن داشتید؟
سرابی: من همیشه دوست دارم در ژانرهای مختلف کارگردانی را تجربه کنم اما همیشه به این فکر می‌کنم که چرا باید یک اثر کار بشود؟ همه کارگردان‌ها به این فکر می‌کنند. یعنی جهان‌بینی کارگردان چیست و چرا یک متنی را کار می‌کند؟ درست است، انتخاب و اجرای «خدای کشتار» یک پیشنهاد بود، ولی پیشنهادهای فراوان دیگری هم هست. من «خدای کشتار» را انتخاب کردم به این دلیل که ابتدا آن را به شکل تصویری دیده بودم، منظورم اجرای آقای کوشک‌جلالی است. بعد از دیدن آن متن، مصمم شدم یک بار این متن را بخوانم و بعد از اجراهای آن نمایش در سالن اصلی تئاترشهر، فقط یک بار آن را خواندم. وقتی متن را خواندم، مطمئن شدم من یک روز این نمایشنامه را چه در ساحت بازیگر یا کارگردان کار می‌کنم. آن موقع فکر می‌کردم دوست دارم فقط این متن را بازی کنم. اجرایی که از آقای کوشک‌جلالی دیدم، به نظرم کار جالبی بود اما به لحاظ سلیقه‌ای من زیاد نمی‌پسندیدم، به خصوص بازی‌ها را. فکر می‌کردم اگر من این متن را بازی می‌کردم، طوری دیگری بازی‌اش می‌کردم.

*یعنی از نظر شما، متن قابلیت بیشتری برای اجرا داشت؟
سرابی: بله، خیلی، به نظرم این‌طور می‌آمد و هنوز هم اینگونه فکر می‌کنم. «خدای کشتار» یکی از متون قابل‌تامل ادبیات نمایشی و نوشته‌های خوب یاسمینا رضا است. طناز است و من این را خیلی دوست دارم. می‌توان کمی ناتورالیستی به آن نگاه کرد و من این شیوه بازیگری و نگاه را دوست دارم. ضمن اینکه درباره روابط انسانی است؛ روابطی که در دنیای مدرن امروز و جامعه ما قابل بحث و تامل است. به همین دلیل، در طول اجرا خیلی از تماشاگران به من گفتند «چه ایده خوبی دارد و ما چقدر از این نمایش یاد گرفتیم. خیلی خوب است که این نمایشنامه را کار کردید». بنابراین فکر می‌کنم انتخاب درستی داشته‌ام.

*برای کارگردانی این نمایش، آیا فیلم «کشتار» ساخته رومن پولانسکی را هم دیدید و از آن الهام گرفتید، یا از منابع دیگری استفاده کردید؟
سرابی: بله، آن فیلم را دیدم و قبلا هم که کار آقای کوشک‌جلالی را دیده بودم. متن را بارها خواندم. عکس‌ها و تکه‌فیلم‌هایی از تئاترهایی که در دنیا اجرا شده دیدم، مقالاتی درباره این متن و اجراها خواندم. حس می‌کردم هرچه بیشتر اینها را بخوانم و ببینم، جهان اثر را بیشتر می‌فهمم. برای مثال در فیلم پولانسکی نکته‌هایی بود که می‌گفتم بی‌شک همین درست است، یعنی اگر من هم آن را کار می‌کردم، فلان‌صحنه را این‌طوری می‌گرفتم، چون خود متن این را می‌گوید اما در اجرایی که از این متن در تهران دیدم، فلان‌حرکت را نمی‌کنم که صرفا برای خنداندن تماشاگر است. خودم خیلی به این مطلب پابندم که پایه و اساس هر اثر دراماتیکی، متن و نوشتار آن اثر است. نویسنده روزگاری به یک چیزی فکر کرده و می‌دانسته که چی نوشته است. به خاطر همین بهترین کار من در مقام سازنده اثر آن است که بتوانم آن اندیشه را به نحو احسن پیاده کنم، یعنی بتوانید متن را به درستی پیاده بکنید. زمانی که شما روی متن و شیوه کارتان مسلط نباشید و دانش آن را نداشته باشید، دست به کارهای دیگری می‌زنید که احساس می‌شود متن را بهتر می‌کند. تا پیش از اینکه تصمیم بگیرم این متن را کارگردانی بکنم، فیلم آقای پولانسکی را ندیده بودم. وقتی فیلم را دیدم، برایم خیلی جالب بود، چون یکی از معدود فیلم‌های دنیا است که بر اساس یک اثر نمایشی ساخته شده و مو‌به مو عین نمایشنامه است. فقط یک بخش خیلی کوتاه به اندازه نصف صفحه از متن چاپ‌شده در تهران، جابه‌جا شده و دو صفحه عقب رفته، که من آن کار را هم اینجا نکردم. پولانسکی عین متن یاسمینا رضا را اجرا کرده و من هم تلاش کردم دقیقا متن خانم رضا را اجرا کنم، با این تفاوت که به هر حال جهان‌بینی خودم هم وارد اثر خواهد شد. بعضی لحظات را کمی پررنگ‌تر و جاهایی را کمرنگ‌تر کردم. در میزانسن‌ها و لحن‌ها ایده‌های خودمان را اجرا کردیم و کار این چیزی شد که الان می‌بینید. یکی از کارهایی که برای اجرا کردم، این بود که ترجمه خانم مائده طهماسبی را انتخاب کردیم. من هر دو ترجمه موجود از نمایشنامه را خواندم و به نظرم آمد ترجمه خانم طهماسبی بهتر و نزدیک‌تر به متن اصلی است. منتها با چیزی که من می‌خواستم باز هم فاصله داشت. ترجمه فیلم پولانسکی را هم دیدم و بعد متن اصلی را خواندیم و از کسی خواهش کردیم در ترجمه آن همراه ما باشد. بنابراین کمی در ترجمه خانم طهماسبی دست بردیم و به همین دلیل در بروشور نوشته‌ایم «بر اساس ترجمه مائده طهماسبی». به نظرم می‌آید ترجمه نمایش ما، ترجمه روان‌تر و قابل‌فهم‌تری برای تماشاگر ایرانی است.

*در شیوه اجرایی و تعیین میزانسن‌ها، نکته جالبی هست که در لحظه‌هایی بازیگر از صحنه اصلی خارج می‌شود و میزانسن‌ها بیرون از دید تماشاگر است. این کار تا حدودی جالب است اما به دلیلی سه‌سویه بودن صحنه، باعث می‌شود برخی تماشاگران، لحظه‌هایی از اجرا را از دست بدهند. چنین چیدمانی به چه منظور صورت گرفته؟
سرابی: من می‌دانم سالن تئاتر، سالن سینما نیست که شما برای همه تماشاگران پلان واحد نشان بدهید. بعضی تماشاگران یک پلان را می‌بینند و بعضی‌ها یک صحنه دیگر. این همیشه در تئاتر هست و ایرادی ندارد. خصوصیت تئاتر است اما دو تا مطلب وجود دارد؛ چرا بازیگران از صحنه خارج می‌شوند و چرا سالن سه‌سویه؟ وقتی نمایشنامه را خواندم و شروع به کار کردیم، تمرکزم روی این بود که هیچ‌گونه میزانسنی به بازیگرانم ندهم، یعنی تا بخشی از تمرین، طراحی میزانسن نکنم. ما این کار را در منزل تمرین کردیم. از قصد پلاتو نگرفتم. در فضای خانه، مرتب متن را خواندیم تا بچه‌ها روی دیالوگ‌ها مسلط شدند. یادم است یک روز رفتیم منزل ستاره پسیانی و گفتم «خب، بچه‌ها تا الان هر کاری کردیم و هر میزانسنی چیده‌ایم، بگذارید کنار و فرض بکنید الان اینجاییم؛ در خانه ستاره پسیانی. ببینیم چه می‌شود». آنجا خیلی اتفاق‌های جالبی افتاد. مطمئن بودم در بخشی از صحنه خارج می‌شویم اما وقتی آنجا بودیم، واقعا این اتفاق افتاد. ما رفتیم در را باز کردیم و رفتیم توی راهرو و جلوی خانه همسایه‌ها تمرین کردیم. این طراحی برای سالن تئاتر خیلی سخت می‌شد، ولی سالن «تئاتر مستقل تهران» این امکان را به ما داد و الان دوستش دارم. مورد بعدی اینکه یک ضعفی در متن یاسمینا رضا هست. در واقع این تنها ضعف نمایشنامه است و آن این است که چرا زوج آنت و آلن نمی‌روند خانه‌شان؟ من تلاش کردم با طراحی چنین میزانسن‌هایی، تغییر لحن‌ها و اینکه میزبان اصرار بکند آنها بمانند و از جلوی در آنها را برگرداند، نرفتن‌شان را توجیه و قابل‌قبول بکنم، یعنی ما می‌فهمیم آن زوج قصد رفتن دارند اما اصرار میزبان باعث می‌شود بمانند. ما ابتدا قصد داشتیم در عمارت مسعودیه اجرا برویم؛ به خاطر معماری آنجا و سه‌سویه‌بودنش اما به دلایلی ممکن نشد. بعد سالنی را پیدا کردیم که آن هم قابلیت سه‌سویه‌شدن داشته باشد، چون معتقدم در چنین کاری که بازیگر در آن زندگی می‌کند و تماشاگر شاهد زندگی و روابط رئالیستی این آدم‌ها هست، خیلی خوب است که تماشاگر در دل کار باشد و به دلیل طنازبودنش، مخاطبان عکس‌العمل یکدیگر را هم ببینند، یعنی وقتی تماشاگر روبه‌روی شما می‌خندد، شما هم ناخودآگاه احساس شادی می‌کنید و خنده‌تان می‌گیرد و این به فضای اجرا کمک خواهد کرد.

*در انتخاب بازیگران، فکر می‌کنم خیلی هوشمندی به خرج دادید که در کنار بازیگرانی مثل ستاره پسیانی، خودتان و خانم بنی‌آدم، که کمتر شناخته شده‌اند، از نوید محمدزاده استفاده کردید که این‌روزها به دلیل موفقیت‌های فیلم «ابد و یک روز» و فیلم‌های دیگرش از سوی مردم هم حمایت و استقبال شده است. در انتخاب محمدزاده به موقعیت فعلی او فکر کردید یا توانمندی‌های بازیگری‌اش مد نظرتان بود؟
سرابی: سوال جالبی است! بی‌شک این اتفاق، هوشمندی من است و به آن فکر کردم اما حالا موضوع را از این زاویه ببینید؛ زمانی که قرار شد نوید در «خدای کشتار» بازی کند، فیلمش هنوز اکران نشده بود و من هم ندیده بودم. مردمی هم که به جشنواره می‌روند، مردم محدودی هستند، آنهایی نیستند که تئاتر می‌بینند. یعنی نوید شناخته‌شده نیست. شما اگر یک بازیگر سطح پایین طنز تلویزیون را بیاورید، گیشه است. مردم بیشتر می‌شناسند و می‌آیند او را ببینند، ولی نوید محمدزاده را مردم نمی‌شناختند و من نمی‌دانستم این فیلم قرار است چه زمانی اکران شود. کمی خوش‌اقبالی ما بود اما از آنجا که نوید دارد بازیگر معروفی می‌شود، به این فکر کردم که ما چه زمانی اجرا می‌رویم و نمایش ما نخستین اجرای نوید محمدزاده در سال جدید خواهد بود. حالا همه اینها را کنار بگذارید، من بسیار خرسندم که عواملی دارم که تئاتری هستند. به این فکر نکردم که بازیگری را به عنوان چهره بیاورم تا فروش داشته باشم. من به این اعتقاد دارم و تجربه هم نشان داده که فروش چهره تا یک سطحی ادامه دارد. تماشاگر یک هفته تا ده روز به خاطر چهره می‌آید. تئاتر هنر بی‌رحمی است. فروش تئاتر، تبلیغ دهان به دهان است. کار اگر خوب نباشد، دیگر نخواهد فروخت. کارهای بسیاری داشتیم که چهره‌ها در آن بازی داشتند و تماشاگر مدتی پس از اجرا دیگر نیامده است. من نمایشی را بازی کردم که شش چهره استار سینمای ایران در آن بودند. ده اجرای اول بلیت گیر نمی‌آمد، از اجرای دهم به بعد، سالن با نصف تماشاگر پر می‌شد. داشتیم خالی می‌رفتیم. خوشحالم که گروه ما یک گروه تئاتری است. ضمن اینکه نوید محمدزاده الان یک بازیگر سرشناس شده است. او یکی از زحمتکش‌ترین بازیگران تئاتر است. حق اوست که یک نمایشنامه خوب بازی کند و تماشاگر خوب داشته باشد، چون برای تئاتر زحمت کشیده است. ستاره پسیانی هم سال‌ها تئاتر کار کرده و خانواده تئاتری داشته. مارال بنی‌آدم هم دو سال است کار می‌کند اما با تئاتر شروع کرده است. به همین دلیل راضی‌ام که کاری را با بازیگران حرفه‌یی تئاتر روی صحنه برده‌ام.

منبع اعتماد