فائزه عزیزخانی سال گذشته فیلم «روز مبادا» را در گروه هنر و تجربه اکران کرد.
به گزارش هفت هنر، عباس کیارستمی کارگردان فقید سینمای کشورمان در فیلم «روز مبادا» که به لحاظ ساختار و فرم فیلمی متفاوت و تجربی به حساب آمد، مشاور کارگردان بود و همین موضوع باعث توجهات بیشتر به این فیلم شد.
عزیزخانی درباره آشناییاش با کیارستمی گفت: من قبل از اینکه وارد ورک شاپهای کیارستمی شوم، فرم را به خوبی نمی شناختم. البته می دانستم که چه فرمی مورد نظرم است اما نمی دانستم که چه سبکی از فیلمسازی را قرار است اجرایی کنم. به طور مثال بعضی می گویند وقتی شما فیلمی را می بینید و آرزو می کنید که ای کاش آن را ساخته بودید، زمانی است که متوجه شده اید چه فیلمی را می خواهید بسازید. من هم می دانستم چه فیلم هایی حسادت من را بر می انگیزد اما دانش استفاده از فرم مورد علاقه ام را نداشتم و این دانش در ورکشاپ های کیارستمی به دست آمد. او تحلیل درستی روی فرم گذاشت و مرا ترغیب کرد تا از متریالی که در ذهنم است، استفاده کنم. درواقع ورکشاپ های کیارستمی به نوعی ترغیب و یادگیری برای انجام کار است.
این کارگردان جوان ادامه داد: خود من سبک و سیاق کارم را می شناختم، می دانستم که چه فیلمسازانی را دوست دارم و چقدر سینمای کیارستمی را دوست دارم اما دانش و جسارت اینکه فراتر از سینمای کلاسیک را تجربه کنم، نداشتم. روزی که وارد ورکشاپ کیارستمی شدم به خاطر تشویق او به آزادی عمل، برای من و بسیاری از هنرجویان این اتفاق افتاد که بتوانیم به روایت خود برای خلق قصه هایمان برسیم.
عزیزخانی درباره واکنش کیارستمی پس از خواندن فیلنامهاش بیان کرد: همانطور که گفتم من هنگام نوشتن وسواس زیادی دارم و گاهی حتی یک فیلمنامه یا داستان را با بازنویسی های مجدد به داستان دیگری تبدیل می کنم. من این فیلمنامه را ابتدا در ۱۳۰ صفحه نوشته بودم و بعد با نظر آقای کیارستمی به ۹۰ صفحه تبدیل کردم. با این حال زمانیکه فیلمنامه را خواند به من گفت که دوست نداشته است فیلمنامه تمام شود چون آنقدر خندیده است که نمی خواسته به پایان برسد و به این ترتیب انرژی زیادی برای ساخت آن به من داد.
کارگردان «روز مبادا» در پاسخ به این سوال که عباس کیارستمی چه مشاوره های دیگری به شما می داد، اظهار کرد: ما با هم بحث های زیادی داشتیم اما اتفاق مهم این بود که در بعضی از گلوگاه های مهم فیلم، او مرا تایید می کرد و می گفت «این کار را انجام بده، نترس». به هرحال من در مواردی شک داشتم و تنها کسی که می خواست من ساختارها را بشکنم و به من جسارت می داد، کیارستمی بود.
وی همچنین دلیل حضور هدیه تهرانی در فیلمش را کیارستمی دانست و افزود: البته هدیه تهرانی را آقای کیارستمی به فیلم آورد. زمانی که من فیلم را تا حدی پیش بردم، راش های فیلم را برای او بردم و از نگرانی ام برای حضور هدیه تهرانی در فیلم گفتم. زمانی که او راش های فیلم را دید اطمینان کرد که اتفاقات به درستی رخ می دهد و بعد به من گفت برو و خیالت راحت باشد. بعد از اینکه فیلمنامه تمام شد من در یک تایم طلایی گروه را نگه داشتم تا خانم تهرانی حضور در فیلم را بپذیرد. او خیلی سخت به دست می آید و ما رفت و آمد زیادی داشتیم تا بتوانیم اطمینانش را جلب کنیم با این حال زمانیکه هدیه تهرانی در کاری حضور می یابد بسیار دوست داشتنی و صمیمی است و خودش خوب می داند که باید چه کند و چگونه رفتار کند. من هنگام کار با او حس می کردم ۱۰۰ سال است یکدیگر را می شناسیم. او فیلم را دید و همچنین چند فیلم کوتاه از من تماشا کرد. فیلمنامه را خواند و البته کیارستمی کار را تایید کرده بود، بنابراین پذیرفت.