یادداشتنویس روزنامه «جوان» در تاریخ ٢۶ تیر١٣٩۵ یادداشتی با عنوان «مجلس کفرگویی بیضایی و رحمانیان» نوشته و مثل همه آنها که تنها به نزد قاضی میروند و شادمان بازمیگردند سخنان و نسبتهای ناروایی را مرتکب شده. این یادداشت کوتاه نهفقط برای جوابگویی به یادداشتنویس روزنامه جوان که برای ثبت در حافظه تاریخی تئاتر ایران نوشته شده است.
یکم – برخلاف نظر یادداشتنویس روزنامه جوان این نمایش نه یک ماه، بلکه تنها ٢٣ شب روی صحنه بوده و تعداد اجراهایش ٣٢ بوده است.
دوم – برخلاف گفته یادداشتنویس روزنامه جوان در هیچکجای نمایشنامه اشاره نشده که ابنملجمهای زمانه مساوی هستند با حاکمیت. این ادعای ایشان خلاف حقیقت است؛ البته که ابنملجم و همپیمانانش با قاتلان زنجیرهای مقایسه شدهاند، ولی بر چه اساسی یادداشتنویس روزنامه جوان آمران و قاتلان زنجیرهای را مساوی با حاکمیت گرفتهاند؟ آن هم جایی که همه نشریات راست و چپ در این نکته متفقالقول بوده و هستند که قاتلان قتلهای زنجیرهای سال ٧٧ گروهی خودسر بودهاند! و اساسا ابنملجم، نه در زمان خود و نه به شکل تمثیلی در زمانهای دیگر، نمیتواند نمادی از حاکمیت باشد. شمشیرزن گیج و گول شندرهپوش جنگِ نهروان که وقتی به کوفه میرسد حتی جایی برای ماندن ندارد چطور میتواند نماد حاکمیت باشد؟ آقای یادداشتنویس روزنامه جوان نمایش ما را که درست ندیده است، کاش لااقل تاریخ را درست بخواند.
سوم – برخلاف گفته یادداشتنویس روزنامه جوان در هیچکجای نمایشنامه و نمایش، نشانهای از ترحم یا حس همذاتپنداری نسبت به ابنملجم وجود ندارد. نمیدانم این نکته را از کجای متن یا نمایش استخراج کردهاند. از نظر بیضایی ابنملجم نماد یک قاتل خودسر محفلی است که به کشتن عدالت آمده … کاش ایشان توضیح میدادند کِی و کجا – در چه صفحاتی از نمایشنامه و کدام صحنه از نمایش – بر این پلنگ تیزدندان ترحم شده است؟
چهارم – درباره نمایش روز حسین (ع) پیش از این و در نشریات و سایتهای خبری بارها گفته و نوشته شده… من هم هر زمان که لازم بوده پاسخهایی دادهام که همگان میتوانند با یک جستوجوی ساده در اینترنت آن پاسخها را بخوانند.
پنجم- «دگراندیش» کلمه توهینآمیزی نیست؛ دگراندیش یعنی کسی که مانند دیگران نمیاندیشد. دگراندیشان کسانی هستند که تاریخ را ورق زدهاند و نقشههای جغرافیا را جابهجا کردهاند، شرایط اجتماعی را تغییر دادهاند و گاه حتی سببساز بسیاری از انقلابها شدهاند. خطبه شقشقیه را دوباره بخوانید تا ایمان بیاورید اندیشههای علی(ع) هرگز با روح زمانه خود و حتی با آرای خلفای پیش از خود نیز کوچکترین نزدیکی و همسنخی ندارد.
برای همین ابنملجمیها در صدد قتل او برمیآیند. برای نمونه نظراتش را درباره نمازهای جماعت دوران خلفا بخوانید که براساس آن گروهی او را تارکالصلاه خواندند و عدهای تعجب کردند او در مسجد به شهادت رسیده است. پرسش اصلی آنها این بود: علی در مسجد چه کار داشته؟ مگر علی نماز میخوانده!؟
ششم- برخلاف نظریادداشتنویس روزنامه جوان، «هرگز و در هیچکجای نمایش و نمایشنامه قضیه قتل امیرالمؤمنین به دست ابنملجم با قتلهای زنجیرهای دهه ٧٠ یکسان جلوه داده» نشده است. نمایشنامه «مجلس ضربتزدن» بیش و پیش از هر چیز از استراتژی حذف سخن میگوید؛ اینکه در تاریخ گروههایی وجود داشته و دارند که هرگز نمیخواهند و نمیتوانند کسانی را که چون آنها نمیاندیشند تحمل کنند و دست به حذف آنها میزنند. این نکته یکسان میان ابنملجم و قاتلان زنجیرهای خودسر و طالبان و داعش است و نه همارز دانستن علی (ع) با کسی یا کسانی در جهان؛ که این قیاسی مضحک است و مستوجب ملامت. جایی در نمایشنامه «مجلس ضربتزدن» نویسنده میپرسد مگر از جانمان سیر شدهایم که خود را جای مقدسین جا بزنیم؟ و من اضافه میکنم اساسا چه لزومی دارد کسی به ورطه «خودمقدسپنداری» بیفتد و مضحکهای را سبب شود؟ خواندن دوباره نمایشنامه پیشنهاد میشود.
هفتم – اگر در بخشی از نمایش کارگردان میگوید: تو نیمه خالی لیوان را میبینی و من نیمه پر را و نویسنده پاسخ میدهد: «من نیمه پر را میبینم که بهسرعت دارد خالی میشود» اشارهاش به فضای نمایش و تئاتر ایران در دهه ٧٠ است و نه معصومیت ائمه… این میزان توهم از سوی یادداشتنویس روزنامه جوان را باور ندارم.
هشتم – یادداشتنویس روزنامه جوان از مصطفی عقاد به عنوان کارگردانِ سوری نام بردهاند… اما فیلم «پیام» یا به عنوان عربی «رسالت» یا به قول ایشان «محمد رسولالله» یک محصول کاملا هالیوودی است و خودشان احتمالا بهتر میدانند هالیوود وقتی پای فیلمهای مذهبی و بهویژه اسلامی در کار باشد از چه ترفندهایی استفاده میکند. متأسفانه نسخهپیچی توأمان وهابیت و هالیوود در فیلم «پیام» حدود ۴٠ سال است که نفس فیلمهای مذهبی سینمای ایران را گرفته. نسخهای که خود مصطفی عقاد هم به آن اعتقاد نداشته و خود در مصاحبهای با مرحوم سیدمرتضی آوینی، چنین میگوید: «…به ما گفتند که باید از «رابط فیالعالمالاسلامیه» در عربستان سعودی اجازه بگیرید. آنها مثلا جناح راست افراطی بودند. آنها فکر میکردند که همه ملحدند. الازهریها ملحدند. باید میرفتم آنجا و میفهمیدم چرا با آن مخالفاند. من به آنها درباره این «صوره حرام» گفتم که من در دانشگاه کالیفرنیا یاد گرفتهام که کسی که تئوری عکاسی و عدسیها را پایهگذاری کرد، یک مسلمان بود به نام «حسن ابن حیفا»… عکس فیصل در روزنامه بود، گفتم، این یک «صوره حرام» است؟ گفت که نه این اشکال ندارد، چون «انجماد سایه» FREEZING SHADOW است… میگفت شما در سینما آن را به حرکت درمیآورید و به آن روح میبخشید و خلقت روح، فقط به خدا مربوط است. من گفتم اگر تصویر خودم را در آینه ببینم دلیل نیست که من یک روح خلق کردهام و اگر من قادر بودم روح خلق کنم، ارواح بسیاری برای تمام جهان عرب خلق میکردم…».در نمایشنامه «مجلس ضربت زدن» نویسنده در جایی میگوید، در شبیهخوانی چهره اولیا را نشان میدهند؛ چگونه است که روی صحنه این ممنوعیت وجود دارد؟ در مجموعه تلویزیونی ولایت عشق، آقای فرخ نعمتی نقش امام رضا (ع) را بازی میکرد. هم فیزیک بدن متعلق به آقای نعمتی بود و هم صدا. مردم هم میدانستند که این بازیگر، فرخ نعمتی، بازیگر سینما و تلویزیون و تئاتر، است؛ با چهره و صدای ایشان آشنا بودند. اما در پخش تلویزیونی و سینمایی این مجموعه، بر چهره آقای نعمتی نوری تابانده میشد که تمام فاخر بودن مجموعه ولایت عشق را زیر سؤال میبرد و آن را شبیه به انیمیشنی از تولیدات دیزنی میکرد. خوشبختانه کارگردانان فهیم ایرانی مثل مجید مجیدی و احمدرضا درویش به این ترفندهای هالیوودی روی خوشی نشان ندادند و البته که چوبش را هم دارند میخورند.
نهم – عنوان یاداشت روزنامه جوان به کفرگویی بیضایی و رحمانیان اشاره دارد. درباره خودم حرفی نمیزنم جز اینکه خدا را شاکر باشم یک درجه تخفیف گرفتهام و جرمم از ارتداد – که آقایان پیش از این به آن محکومم کرده بودند – به کفرگویی تقلیل یافته… اما از شما میپرسم چگونه است تلویزیون ایران ٢٠ سال تمام – از بهار ١٣٧۵ تا امروز – حداقل سالی دو بار فیلم روز واقعه را که فیلمنامهاش را همین نویسنده کفرگو نوشته، نشان میدهد و سینمای ایران از ساخت آن به خود میبالد؟
دهم – نمایشنامه «مجلس ضربتزدن» بارها و در دولتهای مختلف اجازه چاپ داشته بیآنکه حتی یک کلمه از آن تغییر یابد. به شکل دقیقتر، دولتهای هشتم، نهم، دهم و یازدهم به این اثر مجوز چاپ دادهاند، فارغ از اینکه چه نامی بر خود گذاشتهاند؛ اصلاحات، رایحه خوش خدمت یا تدبیر و امید… پس جنجال این روزهای روزنامه جوان و سایتهایی که آن را بازنشر دادهاند، بر سر چیست؟ ١٧ سال است این نمایشنامه مدام تجدید چاپ میشود چرا امروز به یادِ آن افتادهاند؟ آیا جز این است که اقبال عمومی تماشاگران به این نمایش را خوش ندارند؟ و رقمِ بیش از ٢٠ هزار تماشاگر در ٢٣ شب، آنان را آزرده است؟