اصغر فرهادی گویی فیلمسازی شهودی است. در نگاه نخست ممکن است چنین تلقی در مورد او بسیار دور از واقعیت به نظر برسد چون فیلمسازی بهاصطلاح «مقالهای و گونیایی» است؛ به این معنا که ساختمان و ساختار فیلمنامههایش کاملاً از پیش طراحی شده هستند و هیچگاه چیزی را به شانس و تصادف – به آن شکل که ما تفسیرش میکنیم – واگذار نمیکند. همه چیز در آثار فرهادی حسابشده است. شخصیتها سر جایشان هستند و رخدادها یکی پس از دیگری بر آنها فرود میآیند.
پس چهگونه چنین فیلمسازی میتواند شهودی فیلم بسازد؟ توجه کنیم به درونمایهی درباره الی… که در باب رفتارهای درونی جمعی ناهمگون است که بدون هیچ نوع شناختی درباره کسی قضاوت میکنند. در ابتدا که هست، او را خوب میشمارند و سپس که نیست، بیرحمانه نقدش میکنند. وقتی الی هست و میتواند از خودش دفاع کند، همه دربارهاش «اوکی» هستند و از نظر آنها «دختر خوب» است، «ادایی» نیست و… اما همین که میمیرد و دیگر نمیتواند از خودش دفاع کند، بیرحمانه نفیاش میکنند؛ و بیآنکه چیزی برایشان اثبات شود، به زنی که حتی نام دقیقش را نمیدانند، اتهام میزنند.
از این منظر ماجرای واپسین ساختهی اصغر فرهادی فروشنده جالب توجه است. فیلم او در ابتدا به دست مدیران جشنوارهی کن نرسید و طبعاً نام فیلمش در میان فیلمهای بخش مسابقه نبود اما سرانجام فیلم دیده و انتخاب شد. تا پیش از نمایش فیلم فرهادی در جشنواره هیچ کسی تقریباً چیزی از داستان فیلم نمیدانست. هر کس برای خودش حدسهایی میزد. با تماشای یکیدو تیزر بسیار کوتاه از فیلم چیزهای بسیار اندکی از داستان مشخص شد. به طور طبیعی هنوز کسی داستان فیلم را نمیدانست و هرچه بود، حدس و گمان بود. تا اینجا هیچ مشکلی وجود نداشت. فیلم فروشنده از نظر خیلیها فیلمی بود از اصغر فرهادی و با توجه به شناخت فیلمساز و دو بازیگر اصلی و نمایش مرگ فروشنده و… قضاوتها (دقت کنیم، قضاوتها) مثبت بود. سرانجام فیلم به نمایش درآمد و نقد سینمایینویسان خارجی به شکلهایی شتابزده ترجمه شد و به دست دوستداران و غیردوستداران سینمای فرهادی رسید. در این میان برخی به داستان فیلمی که هنوز ندیده بودند، معترض شدند. حتی کار به اینجا رسید که یکی از فیلمسازان اظهار امیدواری کرد فیلم فرهادی مصداق یک واژهی تازهوارد (و البته جنجالی که بهتازگی وارد ادبیات سینماییها شده) نشود و سپس اضافه کرده بود که بهتر است صبر کنند تا فیلم دیده شود. از سوی دیگر یکی از مقامهای رسمی درباره پروانهی نمایش فیلم اظهار نظر کرد، بیآنکه به احتمال بسیار زیاد فیلم را دیده باشد. زمانی که فیلم دو جایزهی بااهمیت گرفت، سیل قضاوتها به راه افتاد. زمانی که شهاب حسینی جایزهاش را تقدیم کرد، اما و اگرها بیشتر و بیشتر شد. قضاوتها حتی گاهی بیرحمانه شد و برخی در فضاهای مجازی به خودشان حق دادند درباره فیلمی که هنوز ندیده بودند، به بازیگر فیلم بد بگویند. ترانه علیدوستی نیز در این میان البته از سیل قضاوتها در امان نماند و به قول قدما قس علی هذا…
درونمایهی درباره الی… در زمان ساخت مورد انتقاد بسیاری قرار گرفت. برخی معتقد بودند که فیلمساز به چه حقی میتواند اجتماع پیرامونش را نقد کند و این گونه بیهیچ انعطافی آدمهای فیلمش را زیر ذرهبین نقد ببرد؟ به نظر میرسد آنچه در مورد فروشنده رخ داد (میگویند استقبال از عوامل فیلم چنان بوده که آنها تصمیم گرفتند از دست استقبالکنندگان بگریزند!) «عکس برگردان» اتفاقی است که برای الی رخ داد. تا زمان نوشتن این یادداشت، همچنان کمتر کسی را میتوان یافت که فیلم را دیده باشد اما آنچه پیش و پس از اهدای جایزه به فیلم اتفاق افتاده، مصداق عینی و دقیقی است که فرهادی از پیش آن را در درباره الی… به نمایش گذاشته است.
از این منظر فرهادی را باید فیلمسازی شهودی دانست. ترکیب روایت قدرتمندانه با پدیدههایی اجتماعی که همهگیر شده باشند، «شیمی» درباره الی… را بسیار جذاب کرده است. این نکته را نباید از نظر دور داشت که مظروف زیبا باید در ظرفی زیبا به نمایش گذاشته شود تا مخاطب داشته باشد. اگر فرهادی با داستانی شلخته و سرشار از حفرههای روایی قصد داشت داستان قضاوت جمعی آدمها پیرامون چیزی را که نمیشناسند، روایت کند، آیا این همه مخاطب داخلی و خارجی پیدا میکرد؟ بنیان درباره الی… درباره پنهان کردن اطلاعات از بیننده است. البته فرهادی در جایی گفته است که اگر اطلاعات از بیننده پنهان نشوند، درامی شکل نمیگیرد و تعلیقی وجود نخواهد داشت. او نام این کار را پنهان ساختن نمیداند، اما به هر حال با هر تعریفی، میتوان دید که فرهادی با دور نگه داشتن تماشاگرش از اطلاعاتی حیاتی (نامزد الی تلفن میزند و اگر الی جوابش را داده بود، شاید همه چیز شکل دیگری پیدا میکرد) بُعد دیگری به شخصیتهای فیلمش نیز میدهد و هالهای از ابهام گردشان میتند. الی اگر رازش را پنهان نمیکرد، شاید این همه ناروا مورد قضاوت قرار نمیگرفت. این را نباید از نظر دور داشت که در فرهنگ ما پنهان ساختن و پنهانکاری بسیار رواج دارد و مردم به شکلهای مختلفی آنچه از نظرشان نباید علنی شود، پنهان میکنند؛ اما گاهی نمیدانند که چهبسا این پنهانکردنها در نهایت به سودشان نباشد. دلیل اینکه چرا ما چیزهایی را حتی از نزدیکان خودمان پنهان میکنیم، نیاز به بررسی عمیق در فضا و جایی دیگر دارد اما همین قدر میتوان اشاره کرد که بر اساس یک ضربالمثل شناختهشده نباید سری را که درد نمیکند، دستمال بست. الی چنین کرد و جزا دید. سپیده چنین کرد و جزا دید. نامزد الی در عطش یافتن یک پاسخ که بر او پنهان بود، سوخت و دستآخر نتوانست به پاسخ برسد.
اصغر فرهادی در سیر فیلمسازیاش توانسته به درونیات اجتماع پیرامونش نقبهایی بزند و زخمهایی را بکاود که کاوش در آنها برای خیلی از ماها تلخ و دشوار است. اما انگار همیشه منتظر نشستهایم تا یکی بیاید و این زخمها را به ما نشان دهد تا شاید باورشان کنیم. اصغر فرهادی چنین کرده است. او از زخمهای اجتماع در آثارش سخن نمیگوید، آنها را نشان میدهد. گاهی به قول شاعر به سخن گفتن از رنجها نیازی نیست، خاموشی به هزار زبان در سخن است.
منبع مجله فیلم