توقف یکی، دو روزه اکران فیلم آآآدت نمیکنیم یا فارغ از لوسبازیهای ریشهدار در شبکههای اجتماعی اینروزها همان عادت نمیکنیم خودمان پس از مدتهای مدید سینمای ایران را با یک جنجال مواجه کرد. جنجالی که البته اینبار کمرنگتر از همیشه بود و زود هم سروته ماجرا هم آمد تا درنهایت عادت نمیکنیم برنده اصلی این فعل و انفعال باشد. جنجالهای سینمای ایران یا برخوردهای رسمی و غیررسمی با فیلمها دلایل متفاوتی دارند که از آنچه توهین به مقدسات و بیحرمتی قلمداد میشود تا چند دیالوگ حساسیتبرانگیز یا استفاده از کاراکتر نهچندان مثبت فیلم از یک صنف خاص و مسائلی از این دست تا رواج منکر و حتی آب در آسیاب دشمن ریختن را شامل میشود. برخوردها هم در این میان متفاوت بوده: فیلمهایی توقیف شدهاند، فیلمسازهایی دستگیر یا ممنوعالکار شدهاند و گاه هم برخوردها بهدلیل همراهینکردن ظاهری ارگانهای ذیربط از قمهزنی تا تحصن و حمله به سینما و… فراتر نرفته است…
در جنجال اخیر یا بهتر است بگوییم در سروصدای ایجادشده اخیر که بهشدت دفعات پیش نبود، البته کمترین تقصیر را عادتنمیکنیم داشت. درواقع فیلم و سازندگانش مقابل یک اتفاق قابلاجتناب قرار گرفتند و گرچه باوجود انتظاری که میرفت جریان را در سکوت برگزار کرده و برای سر زبانها افتادن بر طبل جنجالسازی بیشتر نکوبیدند (و درواقع از آب گلآلود ماهی نگرفتند)، اما باز هم سود این اتفاق به آنها رسید و فیلمی که در بهترین شکل ممکن یک فیلم معمولی بود، نامش در زمره فیلمهای جنجالی تاریخ سینمای ایران قرار گرفت و در حافظه رخدادهای غیرطبیعی این سینما ثبت و ضبط شد. این اتفاقی است که بسیاری از فیلمها و فیلمسازان را از رده و رتبه یک کارگردان تازهکار معمولی به عرصه غبطهبرانگیز فیلمسازانی پرسروصدا که تماشاگر هیاهوپسند سینمای ایران از هماکنون در انتظار فیلم بعدی آنهاست، سوق داده است. درحقیقت میتوان گفت کسانی که چنین برخوردهایی را با چنین فیلمهایی میکنند، ناخواسته به یکی از مهرههای سازندگان فیلمها در رسیدنشان به اهدافشان بدل میشوند. درمورد عادت نمیکنیم نیز چنین اتفاقی یک بار دیگر مکرر شد. این فیلم مثل تقریبا تمامی فیلمهای سینمایی امسال به دلیل قیمت زیاد تبلیغات تلویزیونی و دخالت تلویزیون در روند تبلیغات فیلمها باوجود پول زیادی که پرداخت میکنند، تبلیغ فیلم را به یکی از کانالهای آنور آبی داده (تهیهکننده ادعا میکند آن شبکه تبلیغ فیلم را بیاجازه پخش کرده و ما هم قبول میکنیم و به اصطلاح میگیم زد!) اما نکته عجیب ماجرا اینجاست که از بین تمام فیلمهایی که این راه را رفته و تیزرهایشان در آن شبکه اسمشو نبر پخش شده، این یکی با حکم توقف اکران روبهرو میشود. این همان جایی است که میگویم تقصیر سروصدای ایجادشده بر گردن فیلم عادت نمیکنیم نبوده است. درواقع میتوان گفت کسانی خواستهاند از سینمای ایران زهرچشم بگیرند و در این میان چه فیلمی بهتر از عادت نمیکنیم که نه کارگردانش دهنمکی است و نه داستان ارزشی یا دفاع مقدسی را روایت میکند. اما گیرندگان چنین تصمیمی ظاهرا حافظه تاریخی نداشته و متوجه نبودهاند که با چنین کاری پروژه ناتماممانده سازندگان این فیلم را تکمیل میکنند. اگر دادن تبلیغ فیلم به شبکههای ماهوارهای را راهی برای انداختن نام فیلم بر سر زبانها بدانیم (که قطعا هست- اصلا ماهیت تبلیغ جز این نیست) آیا توقف دو روزه نمایش این فیلم که بارها هم در رادیو و تلویزیون اعلام شد، نام این فیلم را بیشتر سر زبانها نینداخت؟ آیا این اتفاق یک بار دیگر ثابت نکرد برنده اصلی تمام سروصداهای ایجادشده پیرامون یک فیلم چیزی جز خود آن فیلم نیست؟
بهنظر میرسد جای یک بررسی روانشناسانه در باب روحیات مردم این سالهای ایران در چنین مواردی خالی است. اینکه چه میشود برخورد با یک فیلم و حتی هشدار و انتقاد گروهی خاص از فیلمهایی را میتوان هممعنا با استقبال مردمی از آن فیلمها دانست، نشان از نوعی عکسالعمل و اعتراض مردمی به این برخوردها یا با نگاهی بدبینانهتر نشان از نداشتن اعتماد به نهادهای تصمیمگیر در چنین مواردی میتواند داشته باشد. این اتفاقی است که تاریخ نزدیک سینمای این دیار در سالهای اخیر بارها و بارها شاهد آن بوده و از این فعل و انفعال چه ستارههایی زاده شده و سربرآوردهاند. در ادامه میکوشیم نگاهی گذرا داشته باشیم به فیلمهایی که در ١٠ سال اخیر چنین اتفاقی را تجربه کردهاند؛ فیلمهایی که بیشترشان برنده این میدان بودهاند؛ جز یکی، دو مورد که از جنجالهای ایجادشده پیرامونشان نتوانستند طرفی ببندند. در سالهای دورتر آدم برفی نخستین و جنجالیترین فیلم داود میرباقری حاشیهساز شد، شوکران بهروز افخمی هم از مواردی بود که اعتراضات صنفی به فیلم مقدم بر مسائل سیاسی قرار گرفت. این اتفاق چنان سروصدا کرد که هنوز که هنوز است وقتی چنین اعتراضی به وقوع میپیوندد بیشتر مردم یاد شوکران و جنجالهای پیرامونش میافتند.
جنجالیترین فیلم کارنامه فریدون جیرانی که طرفداری نداشت و تقریبا میتوان گفت که همه مخالف این فیلم بودند و به همین دلیل هم وقتی سیبل انتقادات و اعتراضات گوناگون قرار گرفت، برخلاف نمونههای قبلی کسی به هواداریاش برنخاست و در هنگامهای که برپاشده بود، فریدون ماند و فیلمش. من مادر هستم را روشنفکران به دلیل حملاتی که در فیلم به آنها و طیف فکری و فرهنگیشان شده بود، به هیچ وجه تحویل نگرفتند. اصولگرایان نیز به این دلیل که روند و فضای سناریو را -فارغ از جهتگیری آن و صرفا به واسطه نمایش صحنههایی چون مشروبخواری و روابط نامشروع- در تقابل با ارزشهای یک جامعه اسلامی میدیدند، به آن اعتراض کردند. کارشناسان سینما آن را یک فیلم ضعیف قلمداد کردند و عامه مردم هم آن را آنقدر جذاب نیافتند که با صف بستن مقابل گیشهها حمایت حتی صوری خود را از فیلم در مقابل تهاجمات انجامشده به آن نشان دهند. نتیجه این همگرایی این بود که اعتراض اصولگرایان برایشان چندان هزینهساز نشد و حتی منتج به نتیجه نیز شد. در نهایت تجمع مخالفان فیلم مقابل وزارت ارشاد لغو نمایش فیلم در شهرهایی چون قم و مشهد را در پی داشت. فیلم اگرچه در تهران بهطور کژدار و مریز به اکرانش ادامه داد، اما بههرحال من مادر هستم در کارنامه جیرانی محافظهکار که همواره فراری از بحران و جنجال نشان داده تا همیشه بهعنوان یک فیلم پرهزینه و مشکلساز خواهد ماند.
یکی از بدترین فیلمهایی که سینمای ایران به خود دیده است. فیلمی آشکارا حساسیتبرانگیز که انگار عامدانه کوشیده بود تا با نوعی لجبازی کودکانه عدهای را به عکسالعمل وادار کند و در این راه موفق هم شد؛ اگرچه آنقدر ضعیف و ابتدایی بود که این عکسالعملها نیز چندان جدی نشد و به عبارتی از تمسخر فیلم فراتر نرفت.
مورد جنجالی پایاننامه از معدود مواردی در تاریخ سینمای بعد از انقلاب ایران است که معترضان و منتقدان آن نه از جنس اصولگرایان نگران ارزشها یا مدیران دولتی و کسانی از این جنس؛ بلکه مردم عادی، منتقدان، نویسندگان و علاقهمندان سینما بودند که بیشتر عصبانیت خود را از ساختهشدن چنین فیلمی نشان میدادند تا اینکه بخواهند برخوردی رسمی با فیلم صورت گیرد. پایاننامه که با حمایت دامنهدار شمقدری و دوستانش توسط حامد کلاهداری ساخته شد، نافش از همان ابتدا با جنجال بریده شد. فیلم از همان مرحله پیشتولید حساسیتانگیز نشان میداد و همین هم باعث شد از همان مرحله پیشتولید دچار حاشیه شود. آن روزها این بحث داغ بود که بودجه میلیاردی پشت این فیلم است و انتخابهای عوامل هم دست باز سازندگان فیلم را در بهدستآوردن هرچه دلشان میخواهد، نشان میداد. اما آنها فکر شکست محتوم هر پروژه بدنامی را نکرده بودند. شکستی که برای پایاننامه از همان ابتدا محتوم بهنظر میرسید. در حقیقت زمانی که سازندگان پایاننامه دیدند هر بازیگری که نامش در لیست بازیگران فیلم میآید، پس از چند روز انصراف میدهد، باید فکر شکست را نیز میکردند و تمام تخممرغهایشان را در سبد این فیلم نمینهادند. اما کاری که انجام شد لجبازی کودکانهای بود که کارگردان جوان، بیتجربه و ناکارآمد فیلم آتش آن را شعلهورتر کرد و درنهایت هم خود به این آتش سوخت. فیلم بالاخره پس از تولید قرار بود در جشنواره سال ٨٩ رونمایی شود و شد. نمایش این فیلم یکی از جنجالی و بهیادماندنیترین نمایشهای تاریخ جشنواره فجر است که از دقیقه صفر تا پایان پر بود از کف و سوت و خنده و تمسخر و هیاهو. فیلمنامه پایاننامه که درمورد اتفاقات سال٨٨ بود، در فضای ملتهب آن روزها باعث شد فیلم در جشنواره فجر مورد تمسخر منتقدان سینما قرار بگیرد. جو چنان علیه این فیلم بود که بازیگران آن مجبور به عذرخواهی از مردم شدند، اما روند کاری رو به افول آنها ازجمله حامد کمیلی که آن روزها مسیر ستارهشدن را طی میکرد، نشان داد که عذرخواهی یک چیز است و بخشیدهشدن از طرف مردم یک چیز دیگر. پایاننامه با تلاش معاونت سینمایی و همفکرانش اکران گستردهای داشت و میکوشید موفقیت فروش این فیلم را مترادف با استقبال مردم از مضمون فیلم قلمداد کرده و آتش اعتراضات را خاموش کند. اما کسی به دیدن این فیلم نرفت و حتی بلیتهای نصفقیمت هم نتوانست فیلم را از شکست تلخ در اکران و ایستادن در ردههای آخر جدول فروش نجات دهد. این شکست تلخ، معترضان را از ادامه اعتراضشان دور کرد؛ اکنون پس از چندسال بهنظر میرسد بیشترین آسیب جنجالهای این فیلم به کارگردانش رسیده که در اوان فعالیت سینماییاش انگ خورد و با رویکرد گروهیاش سرنوشت خود را به حامیانش گره زد و دست در دست آنها باختی تلخ را تجربه کرد…
یکی دیگر از جنجالسازان ضعیف که این یکی به کارگردانی محمدحسین فرحبخش جلوی دوربین رفته است. «زندگی خصوصی» که به سیاق دیگر کارهای محمدحسین فرحبخش ترکیبی از چند فیلم ایرانی و خارجی است، روایتگر داستان نفاق، خیانت و دوروییهای قهرمانی است که در ظاهر و با استناد به موقعیتهایی که ارایه میدهد، قرار است نمایانگر تیپ سیاستمدار روزنامهنگار اصلاحطلب باشد:
یکی مثل ابراهیم نبوی یا اکبر گنجی و همقطاران دیگرش. فیلم سقوط اخلاقی او را تا جایی به تصویر میکشد که از جنایت نیز رویگردان نیست.
باوجود اینکه زندگی خصوصی در زمانی اکران شد که طیف تندروی محافظهکار در قدرت بودند، بنابراین بهخاطر رویکرد و مضمونش، در زمان نمایش امید داشت مورد حمایت اصولگرایان قرار گیرد، اما داستان، دیالوگهای هتاک و البته پردهدریهای مضمونی فیلم همانها را عصبانی کرد و فیلم بیشتر از ۶ روز روی پرده نماند.
اما به سیاق هر فیلم توقیفی دیگری این نیز پس از توقیف بیشتر دیده و مورد استقبال قرار گرفت…