«شوهر آهوخانم» موضوع سادهای دارد، در زندگی آرام مردی 50ساله عیالوار به نام سید میران، زنی جوان وارد میشود. مرد دلباختهاش میشود تا بدان اندازه که میخواهد از زن اولش، آهو، جدا شود. ماجرا طولانی میشود و افتوخیز فراوان پیدا میکند. این داستان، زندگی هر سه نفر را دستخوش تغییر میکند تا که سرانجام آهوخانم که همچنان دلبسته خانه، همسر و فرزندان خود است با تجربه و اعتمادبهنفسی که در این ماجرا به دست میآورد، اینبار نه با انفعال بلکه با عشق و جسارت، شوهر مدهوش خود را به خانه برمیگرداند و درپی آن، هما زن، جوان، برای همیشه از زندگی آهو و شوهرش خارج میشود.
محمدعلی افغانی «شوهر آهوخانم» را در سال 1340 مینویسد. وقایع رمان در فاصله سالهای 1313- 1320 در کرمانشاه اتفاق میافتد. «شوهر آهوخانم» را میتوان رمانی رئالیستی با مضمون عشق در نظر گرفت، منظور از رئالیستیبودن، ملموسبودن وقایع و ارائه تیپهایی است که مشابه آن را میتوان هر زمان در اجتماع مشاهده کرد. «آدمهای بیشمار این رمان شگرف هیچیک ساخته و پرداخته ذهن نویسنده نیستند، همگی وجود خارجی دارند و با همه گوشت و خون و پی خود زندهاند. این جانهای پرآشوب چنان با ما آشنا و مأنوساند که چهبسا آنان را سرسری میگیریم، چون هیچچیز غیرعادی و خصوصیات خارقالعاده در آن نیست».1
اگرچه در رمان از سید میران بیشتر گفته میشود، از کار و کاسبیاش در نانوایی شهر، از بستانها در طاق بستان و همینطور از حسن خلقش که «اخلاقا مردی متین و بانزاکت، آرام و باملاحظه بود»2 و با درایتی که در زندگی داشت، هم به کار خود رونق داده بود و هم به خانوادهاش گرمی بخشیده بود؛ بااینحال رمان حول شخصیت آهوخانم ساخته و پرداخته میشود و در اصل آهوخانم نقش اول را ایفا میکند.
علیمحمد افغانی، نویسنده کتاب، به متن ادبی همچون موجودی زنده مینگرد که پوینده است. او این پویایی را در چهره آهوخانم به نمایش درمیآورد. آهو خانم دو چهره دارد، در ابتدا زنی ساده و خوشقلب است که با محیط هماهنگ است و زندگی آرام و بیدردسری را میگذراند. زندگی آرام او میتواند بیان این واقعیت باشد که زنی خوشبخت است، زنی که نزد آشنایان خود بهعنوان زنی سعادتمند تلقی میشود، سعادتی حسرتبرانگیز که بسیاری آن را مدیون همسرش سید میران میدانند.
اما اوضاع یک جور نمیماند و یکباره تغییر میکند و درپی آن سلسلهای از حوادث رخ میدهد که کسی انتظارش را ندارد. حادثهای که زندگی آرام آهوخانم را یکباره متلاطم میکند، ورود نابهنگام زنی جوان و زیبا به نام هما است که نه یک دل بلکه صد دل از سید میران میبرد و میکوشد جای آهوخانم را بگیرد. آهو خانم که ماجرا را حس میکند، در ابتدا میکوشد به روی خود نیاورد، شاید اوضاع به روال عادی برگردد، اما اوضاع به روال عادی برنمیگردد که بالعکس هرقدر که میگذرد عشق سید میران به هما تشدید میشود، تا آنجا که سید میران هما را به همسری خود درمیآورد. آهوخانم در مقابل این کار نیز میکوشد انعطاف به خرج دهد و حتی به کمک سیدمیران میشتابد تا او را که ورشکست شده و بدهی بالا آورده است، از اوضاع نابسامان نجات دهد اما اوضاع بسامان نمیشود که حتی وخیمتر میشود. تا آنکه درنهایت با تشویق هما، سیدمیران تصمیم میگیرد قید همهچیز را بزند و آهو و چهار فرزند خود را رها کرده و به اتفاق هما شهر زادگاه خود را برای همیشه ترک کند.
آهوخانم که موضوع را درمییابد، ناگهان به خود میآید و چهرهای مصمم به خود میگیرد و اینبار در چهره زنی دیگر ظاهر میشود؛ او که ازطریق یکی از مستأجرانش پی میبرد که شوهرش با هما قصد خارجشدن از شهر را دارد، «… با گامهایی بلند و چهره حقطلب که همه سوزوگدازهای دل رنجیده و روح خواریکشیدهاش را در خود نقش کرده بود، یسلکشان پیش رفت و در دو قدمی نزدیک او ایستاد. پر چادرش را با دست به کمر گرفته و سر تا پای وجودش در عزم و ارادهای جوشان متشنج بود»3 و آنگاه «با قطعیت کوبندهای که قویترین ارادهها را منکوب میکرد، بهسوی مرد خود شتافت… وقتی که یقهاش را گرفت و مثل یک بچه خطاکار به سمت درشکه کشانید، قدرت کوچکترین مقاومت و یا حتی اندیشه از وی –سید میران- سلب شده بود».4 آهوخانم آخر داستان چهرهای کاملا تازه و متفاوت از خود نشان میدهد. با آهوخانم، خواننده درمییابد که انسان سوژهای ثابت نیست، بلکه در پیوند با حوادثی که ممکن است رخ دهد، میتواند به سوژهای سیال بدل شود؛ یعنی در نقشی ظاهر شود که قبل از آن انتظار نمیرود چنانکه از آهوخانم انتظار نمیرفت. به نظر میرسد آهوخانم نیز متعجب از خود چه بسیار توقع نداشته در چنین موقعیتی قرار گیرد. رمان آهوخانم با این جملات به پایان میرسد: «آهو خانم نمیدانست بخندد یا بگرید، بیشک گوشش عوضی نمیشنید، در صدای شوهرش اگر نه هنوز محبت بلکه انس دیرین موج میزد».5
«شوهر آهوخانم» رمان پراهمیتی است. برای درک اهمیت آن میتوان آن را با رمان «چشمهایش» بزرگ علوی مقایسه کرد؛ دو رمانی که به فاصله زمانی کوتاهی از یکدیگر نوشته شدهاند.* این دو رمان شباهتهایی به هم دارند، در «چشمهایش» اگرچه رمان تماما حول نقاش مشهوری به نام استاد ماکان چرخ میخورد، اما فرنگیس، زنی که استاد تابلوی چشمهایش را از چشمهای او کشیده نیز حضوری مهم دارد. میان این دو زن: فرنگیس بزرگ علوی و آهوخانم علیمحمد افغانی، اگرچه شباهت وجود دارد، اما تفاوتهایی نیز هست. این تفاوتها علاوهبر شخصیت متفاوت این دو به خصوصیات شخصیتهای متقابلشان یعنی سیدمیران و استاد ماکان نیز ارتباط پیدا میکند.
رمان «چشمهایش» تمی سیاسی دارد و این بهواسطه حضور استاد ماکان است. «استاد ماکان مرد بلندهمتی بود، خون دل میخورد، آرام بود و تودار، با کسی دوست نمیشد، از رجالهها، از پشتهماندازها، از آنهایی که نان را به نرخ روز میخورند، از آنهایی که جز شکم و تن خودشان هدف دیگری در زندگی نداشتند بیزار بود».6 او اگرچه نقاشی مشهور و حتی یگانه نقاش زمانه خود بود اما نقاشی برایش وسیله بود. هدف او مبارزه با ستمگری بود، هدفی که آن را به عشق فرنگیس ترجیح میداد. میان این دو –ماکان و فرنگیس- عشقی اگرچه بهتدریج و طولانی اما به همان اندازه عمیق و توفنده شکل میگیرد تا بدان اندازه که زندگی فرنگیس را بهکلی تحت تأثیر قرار میدهد. از جمله مواردی که عشق این دو را پرفرازونشیب و طولانی میکند، خلقوخوی متفاوت این دو است، درحالیکه ماکان خلقوخویی بسته و درونگرا دارد، فرنگیس برعکس خلقوخویی گشاده و برونگرا دارد و در بیان احساسات خود بیپرواست. او بعدها به ناظم مدرسه –راوی داستان- که میخواهد از راز تابلوی چشمهایش استاد ماکان سر درآورد، به این موضوع اشاره میکند: «چطور ممکن است که استاد ماکان، نقاش بزرگ که با یک نظر اسرار را میخواند به من بنگرد و انقلاب روحی مرا درک نکند، در همان شب اول مجذوب چشمهای من شد».7
استاد ماکانی که علوی ارائه میدهد، شخصیتی است که میخواهد قهرمان باشد و بنابراین از همان ابتدا در موقعیتی نمادین** و نه واقعی قرار میگیرد. او میخواهد این «نماد» را تا آخر حفظ کند و مطابق نقشی که از او انتظار میرود بازی کند، از این جهت میان استاد ماکان و سید میران تفاوت وجود دارد. در اینجا مقوله «عشق» اهمیت پیدا میکند، عشق بهمثابه رابطهای تنگاتنگ و انفرادی که دائم با فراز و فرود، تعبیر و سوءتعبیر همراه است. گاه آدمی را در موقعیت «واقعی» قرار میدهد و دقیقا بههمیندلیل کمتر تن به نمادینشدن میدهد. دراینباره اگرچه استاد ماکان فرنگیس را دوست میدارد و حتی به او عشق میورزد، اما در مقایسه با سید میران، عشق سیدمیران به آهو خانم با وجود بالا و پایینشدنها که گاه تا آستانه جدایی پیش میرود، بسی واقعیتر جلوه میکند. اکنون اگر جایگاه عشق را در ماجراهای دو زن – آهو خانم و فرنگیس- بررسی کنیم، داستان جنبهای واقعیتر هم پیدا میکند. عشق در این دو زن چیزی از جنس زندگی است که با زندگی پیوندی ناگسستنی دارد و باز هم دقیقا بههمیندلیل کمتر تن به نمادینشدن میدهد. برای این هر دو زن عشق نه مقولهای منتزع و کلی، بلکه ملموس، واقعی و حتی حیاتی است. آهو خانم بهواسطه عشق است که میتواند تمامی حقارتها و توهینهای سید میران را تحمل کند تا سرانجام سید میران را به خانه و زندگی برگرداند. فرنگیس نیز همینگونه است. او هم بهخاطر عشق به هر کاری دست میزند. زندگی، آینده و آبروی خود را به خطر میاندازد تا به ماکان یاری برساند. حتی اسم خود را عوض میکند –فرنگیس نام مستعار وی است- تا به مبارزه ماکان یاری برساند، بیآنکه درکی از مبارزه داشته باشد. او همه اینها را برای ماکان انجام میدهد، چون عاشق اوست، اما در مقابل ماکان تلاشی نمیکند تا احساساتش را به فرنگیس بیان کند. اتفاقا تراژیکبودن موقعیت ماکان بهخاطر آن است که او به فرنگیس عشق میورزد اما آن را انکار میکند، این البته به جایگاه نمادین او برمیگردد: موقعیت وی بهعنوان استاد پرآوازه نقاشی، نقشی که دیگران از او انتظار دارند و همینطور خود او در مبارزه با استبداد برای خود قائل است و همینطور تفاوت سنی زیاد وی با فرنگیس، دستوپای او را بهعنوان سوژهای ثابت و نه سیال میبندد و به همان اندازه تجربه دیگر امکانات زندگی را برای او
ناممکن میکند.
پینوشت
* این دو رمان به فاصله زمانی 9 سال نگاشته شدهاند، «چشمهایش» بزرگ علوی در 1331 و «شوهر آهو خانم» در 1340 نوشته شد.
** جهان نمادین به یک تعبیر همه جهان فرهنگ، زبان و دالها است.
1، 2، 3، 4، 5) «شوهر آهوخانم»، علیمحمد افغانی
6 و 7) «چشمهایش»، بزرگ علوی.
منبع شرق