معاشقه تنها در رختخواب نیست. وقتی زنی آستین ِ مردی را به دقت سه تا میزند که تا آرنج بالا بیاید و آنجا به بستن تکمهای قرار گیرد، وقتی مردی در خیابان زانو میزند تا بندهای از هم باز شدهی کفش ِ زن را دوباره گره بزند، به آن نگاه ِ آمیخته از عشق و محبت و رضایت در چهرهشان بنگر که از آستین و کفش آغاز میشود و پیچکوار بر تن ِ محبوب بالا میآید و به چهرهاش پایان میپذیرد – که نه، تازه عشقی میآغازد.
چراغ را که بیسروصدا خاموش میکند، نفست را که میشمارد و بیاختیار لبخند میزند، دستش را که بیهوا میآورد و گونهات را پاک میکند، بازویت را که هنگام رد شدن از خیابان ناگاه میکشد، و هزارها نکته از این معنی که گفتیم و نگفتیم و همین باشد. آن، معاشقه است.
حسین وحدانی