دوست دارم بدانم خوانندهای در سطح شما هنوز هم تمرین میکند؟
طبیعتا هر فردی سطح تمرینات خاص خودش را دارد و من هم تمرینات شخصی و جدی دارم؛ مثل همه نوازندهها و موزیسینهای حرفهای که کار میکنند، این تمرینات باید به صورت مرتب و دائمی انجام شود. بهعلاوه تمرینات خاص شنیداری برای تربیت گوش و تمرینات مربوط به حنجره و تارهای صوتی است که برای سلامت حنجره و تارهای صوتی از دیگر تمرینات شخصی و ضروری است و علاوه بر اینها باید سلامت حنجره و تارهای صوتی به عنوان فاکتورهای اصلی خوانندگی در نظر گرفته شود و در کنارش هم سلامت شنیداری مهم است، مثلا شنیدن گامهای مختلف برای اینکه حنجره بتواند گامها و فواصل مختلف و پیچیده را تکرار کند و اینکه بتواند همیشه کوک باشد.
هر روز تمرین میکنید؟
اگر روزی فرصت نشود، روز بعد جبران میکنم. یا گاهی که در سفر هستم، مثل همین زمانی که بهتازگی برای حضور در نمایشگاه وومکس رفته بودم، بعد از رسیدن به هتل از طریق گوگلمپ توانستم جایی شبیه به جنگل را در نزدیکی آن پیدا کنم و همان لحظه لباس گرم پوشیدم و پیاده به آنجا رفتم و حدود ۴۵ دقیقه تمرین کردم، بیشتر از آن مقدور نبود چون هوا سرد بود و نگران بودم که سرما بخورم.
در مواقع کنسرت بیشتر کار میکنید؟
هر روز تمرینات شخصی را دارم. ولی برای تمرین یا استودیو به قول ورزشکاران به اردو یا دوره میرویم؛ یعنی تمرینات گستردهتر میشود و بیشتر به خودمان فشار میآوریم. چون ممکن است شبهای متعددی مجبور باشیم روی صحنه اجرا کنیم.
از این جهت سؤال کردم که خوانندهها و نوازندههایی را میشناسم که بهجز زمان ساندچک به هیچ عنوان تمرین نمیکنند.
حتما جزء خواص و نوابغ هستند. چنین چیزی امکان ندارد. حتی نابغهترین و بهترین نوازندهها و خوانندههای دنیا تمرینات شخصی و جداگانه برای خودشان دارند. به این مفهوم که تمرینات عمومی دارند و میدانند گیروگرفتهای صدایشان کجاست یا مشکلات نواختنشان در سازهای زهی یا پاسارزدنشان یا غیرهوغیره در کجاهاست. بنابراین یکسری تمرینات خاص برای خودشان دارند. در بالاترین سطوح هم همینطور است.
چه کسی متوجه ایراد خوانندهای در سطح شما میشود؟
مهمترین کسی که میتواند ایراد کسی را ببیند خودش است. البته و تحقیقا زمانی این اتفاق رخ میدهد که او به اشراف قابلقبولی از المانهای مختلف راجع به خواندن و خوانندگی برسد. جنس و سلامت صدا را بشناسد. گوشش بهنسبت دقیق باشد. یعنی کوکبودن و ژوستبودن را بتواند تشخیص دهد. سلامت و تشخیص منطقه صحیح خروج صدا از حنجره را بشناسد؛ اینکه بداند این نت ژوست است اما سلامت واقعی را ندارد. تحریرها را بشناسد و نوانس و داینامیک را بشناسد، جدا از بحثهای ردیفی و دستگاهی که محتوا و مفهوم خواندن است. البته در بسیاری موارد ممکن است دوستانی که از سطح توانایی خوب و حرفهای برخوردارند و در ضمن با هم صادق هستند و دلشان برای هم میتپد و به هم اعتماد دارند هم بتوانند کمک کنند. مثلا ممکن است خوانندهای احساس کند دوستش که خیلی احساس رفاقت و نزدیکی میکند، مدتی است مشکلی دارد و با او صحبت کند که به نظرم میرسد برای مثال مدتی است صدایت خسته است. خیلی مواقع برای خود من پیش میآید که با دوستانی که احساس صداقت بیشتری میکنم، صحبت میکنم، بهشان میگویم به نظرم میرسد بعد از کنسرت یا اجراهای مختلف صدایتان خسته است و بهتر است به صدایتان استراحت دهید.
برای من جالب و البته خوشایند است که شما در سطحی که هستید و با کمتر آهنگسازی که در حوزه موسیقی ایران به صورت حرفهای کار کند، کار نکردهاید اما باز هم احساس میکنید نیاز به آموزش دارید.
اگر بخواهم خیلی صادق باشم، این احساس همیشه در من بوده که خیلی چیزها هست که ممکن است انسان آموزش ببیند و تکنیکهایی یاد بگیرد که متحول شود اما متأسفانه در بخش آموزش در حوزههای مختلف موسیقی فقیر و در آواز فقیرتر هستیم. چون به صورت مکتوب و طبقهبندیشده خیلی منابع مدونی نداریم و اغلب آموزشها به صورت سینهبهسینه و از معلمانی بوده که به جهت نوع آموزششان گهگاه موفق نبودهاند یا مطالبی که داشتهاند خیلی آکادمیک نبوده و تکنیکش مدون و طبقهبندیشده نبوده. خیلی وقتها این استعدادها و آموزشهای برخی معلمین به صورت ایدهها و خلاقیتهای شخصی خودش را ارتقا داده. نمونهاش هم زیاد است. کسانی که خودشان را تربیت و تثبیت کردهاند؛ با آموزشهای مختلفی که دیدهاند به صورت غیرحضوری از آثاری که از قدیم تا امروز بوده خودشان را اصلاح کرده و به سرچشمهای رسیدهاند، که بهترین نمونهشان استاد شجریان است. بارها به ذهنم رسیده است کنکاشی کنیم تا بتوانیم از تکنیکهای آوازهای کلاسیک دنیا استفاده کنیم، آن تکنیکهایی که با نوع خواندن و خروج صدای آواز ایرانی از حنجره مطابقت دارند چون روشهای مختلفی از استفاده از صدا و مخارج صدا از حنجره داریم مثل خوانندگان فلامینکو که کاملا از سینه میخوانند یا خوانندگان کلاسیک که کاملا صدا را از فضای دیگری خارج میکنند یا خوانندههای موسیقی ایرانی یا عربی که تلفیقی از بین آنهاست. بنابراین خیلی از تکنیکهای اینها را نمیتوان استفاده کرد چون جاهای خواندن و مخارج صدا را عوض میکند و استفاده از صدا و حنجره را عوض میکند که میتواند آسیب بزند. مثلا حرفزدن زیاد برای خواندن مثل سم است. یا حتی دکلمهکردن زیاد. من به معنی واقعی کلمه، توفیق میدانم اینکه معلمی وجود داشته باشد که حتی نکاتی جزئی بگوید که باعث ارتقای خواندن شود.
یادم میآید مرحوم ابراهیمی که یکی از استادان شما بودند، به شما بسیار علاقهمند بودند، ایشان در زمان حیاتشان به شما چنین نکاتی را میگفتند؟
بله، نکات زیادی را میگفتند. یادم است زمانی که جوانتر بودم و فقط اوج تمرین میکردم و خیلی مسلطتر نسبت به نواحی بم و متوسط صدایم بودم، دست روی صورت من گذاشتند و به من گفتند علیرضا جان کمی درباره بمهایت کار کن. یعنی پختگی که در نقاط اوجت پیدا کردهای، در نقاط بم نداری. بسیاری از اوقات خواندن بم به مراتب سختتر است. آن روزها این اشراف را نداشتم و متوجه نمیشدم یعنی چه. میدانید که منطقه خواندن صدای بم سلامت و پخته چقدر سخت است. آن روزها تمرینکردن زیاد بم، مثل دارویی که خوردنش سخت است، بود و سعی میکردم در مورد نقاط بم کار کنم. چون بهمحض اینکه بم کار میکردم، میخواستم به نقاط بالاتر بپرم چون لذت بیشتری از خواندنشان داشتم. اما سعی کردم با هر سختی شده نقاط بم را کار کنم و به مرور زمان خودم احساس کردم این تغییر چقدر فاحش است و خیلی دوستانم که صاحبنظران موسیقی بودند، بعدها اذعان داشتند که چندسالی است تغییر عمدهای در نوع خوانش و صدایت در نقاط بم میبینیم.
بمخوانیهایتان هم بعدا شاخص شد.
همینطور است. اینها یکی از مهمترین توصیههایی بود که استاد احمد ابراهیمی به من کردند و همیشه مدیون و وامدار ایشان هستم.
این صحبتها را از این جهت گفتم که در موسیقی ایرانی بهخصوص در حوزه آواز ایرانی چیزی داریم که خوانندگان شاخص فوت کوزهگریشان را برای خودشان نگه میدارند و به شاگردان منتقل نمیکنند یا حتی سعی میکنند شاگردان زیادی نداشته باشند یا شاگردان خوب را انتخاب نمیکنند. خوانندگان معمولیتر را انتخاب میکنند که خودشان در اوج بمانند. البته شما تحت آموزش استاد ابراهیمی بودید که بیشتر بهعنوان استاد شناخته میشدند تا خواننده. دلیل این اتفاق را در میان خوانندگان موسیقی ایرانی در چه میبینید؟
به این قضیه باور ندارم. اگر کسی واقعا این کار را میکند، بهتر است معلمی نکند. وقتی شما معلم زبان یا نقاشی و پیانوی من هستید، قرار است از صفر تا صد آنچه را میتوانید به من بیاموزید چون روزی که شما قبول کردید معلم باشید، باید بپذیرید در بسیاری از موارد احتمال دارد شاگرد ویرتوز یا نابغهای داشته باشید که با سرعت باورنکردنی از شما بیاموزد و در مدت نسبتا قابلقبولی تمام آنچه را محفوظات دانش و ذهن شماست کسب کرده و شما را پشت سر بگذارد. اتفاقا این افتخار از آنِ شماست که بخشی از دانش او را شما داشته باشید. اگر نمیتوانید این نکته را بپذیرید بهتر است معلمی نکنید. استنباط شخصی من این است فردی که به آن نبوغ میرسد که خودش ممتاز میشود، احتمال قریب به یقین خداوند آنقدر به او لطف کرده و هوش و درایت داده که خودش را اسیر این موارد کوچک و تنگنظریها نمیکند. خاطرم هست یکی از خوانندگانی که امروز جزء خوانندگان خوب، مطرح و خوشآتیه آواز ایرانی است و شاید مهمترین معلمش بنده بودم و در کلاسهای جهاد دانشگاهی دانشگاه هنر، هنرجوی من بود. اگر به همه شاگردان به اندازه یک واحد درس میدادم، به ایشان سه واحد درس میدادم و میخندیدم چون به بقیه که درس میدادم، در همان درس اول هم میماندند. ولی برای او میخواندم و جواب میداد. شاید دوستان موافق این کار نبودند یا حتی مسئول جهاد دانشگاهی، ولی من میدیدم این فرد اینقدر استعداد دارد و با لبخند جوابش را میدادم و همیشه هم درسش را به بهترین نحو جواب میداد. امروز هم جزء خوانندگان خوب است که امیدوارم موفق باشد.
هنوز هم تدریس میکنید؟
خیر؛ شش سال است که تدریس را بعد از ١۵ سال کنار گذاشتم.
اما کلاسهای دورهایتان را دارید.
مدتی است که بینشان وقفه افتاده. قرار است دوباره دور هم جمع شویم و بچههایی که مستعدتر هستند و چیزهایی که به ذهنم میرسد را برایشان بازگو و تمرین کنم.
تمام این صحبتها مطلعی است برای آواز ایرانی که شاید در معرض آسیبترین شاخه موسیقی ایران باشد. به این دلیل که بزرگانی که در این حوزه بودند یا فوت شدهاند یا توان فعالیت ندارند؛ مثل استاد شجریان. نسلی که الان فعال هستند، خود شما و چند نفر دیگر هستید که توانا و فعال هستند و آلبوم منتشر میکنند و بعد از آن کسی نیست. یعنی یک خلأ کامل وجود دارد. به نظرتان این وضعیت به چه سمتی قرار است برود؛ بهخصوص اینکه بیشتر خوانندهها در حوزه تصنیف فعال هستند و حتی در کنسرتها هم این وضعیت تکرار میشود. برداشت شما چیست؟ آیا چیزی شما را نسبت به آینده نگران میکند؟ آیا اگر به پسرتان آموزش ندهید و بخواهد آواز ایرانی را با فرد دیگری دنبال کند، چه سرنوشتی خواهد داشت؟
جواب این سؤال بسیار سخت و پیچیده و دشوار است چون سؤال بسیار دشوار و پیچیدهای است. یادم است مدتها قبل برای یکی، دو نفر از دوستان مثال میزدم که اگر بعدها پسر من علاقهمند به موسیقی ایرانی باشد و بخواهد این راه را ادامه دهد و اگر بچهای باهوش و بادرایت باشد، میتواند از من بپرسد پدر جان شما که این همه اعتبار به جهت کارکردن با آهنگسازان بنام زمان خودتان داشتید و با افراد درجهیک ارتباط کاری و دوستی داشتید و این همه کار کردید، چقدر در حفظ موسیقی و آواز ایرانی و اشاعه و تدریس آن سهم داشتید؟ اگر خوب عمل کرده باشم، آن زمان میتوانم بگویم سهم و نقش من فلان قدر بود یا بگویم پسرم من آن را خیلی ترویج ندادم اما یک موسیقی را ترویج دادم که ماحصلش این همه به نسبت آن شغل، پول و دارایی است که برایت به ارث خواهم گذاشت. اگر بچه باهوشی باشد در جواب میگوید این پول در مقابل پولی که یک تاجر و کارخانهدار برای فرزندش میگذارد تقریبا ناچیز یا صفر است. بنابراین باز جواب شکست خورده. چون الان مهمترین بخشی که خیلی از اهالی موسیقی دنبالش هستند، گیشه و مسائل اقتصادی است که تعیینکننده است. این جزء پیچیدگیهایی است که عرض کردم وجود دارد. اما اگر بخواهم منصفانه جواب شما را بدهم، به صورت طبیعی بارقههای امید چندانی دیده نمیشود. کورسویی از امید میبینیم. یکی از استادانی که خداوند عمرشان را دراز بدارد و با قدرت و عاقبتبخیری همراه باشند، چند وقت قبل در رونمایی آلبومی با حضور موزیسینهای جوانی که امروز صاحبنامهای موسیقی در عرصه نوازندگی، آهنگسازی و حتی خوانندگی هستند، در فرهنگسرای ارسباران جمع شده بودند و همه این افراد از شرایط موسیقی ایرانی گلهمند بودند و میگفتند رو به تحلیل و افول است و ابراز نگرانی میکردند. میگفت چرا اینطور میگویید؟ اصلا اینطور نیست. شرایطی پیش نیامد که پاسخ این استاد عزیز را بدهم که بگویم شما در فرمایشات قدیم خود میفرمودید زندهبودن موسیقی به جریانداشتن و مخاطبداشتنش است. چرا میگویید اینطور نیست؟ ببینید تعداد مخاطبان جدی موسیقی ایرانی که موسیقی ردیفی دستگاهی با آنسامبل سازهای سنتی یا ایرانی گوش میکنند، چقدر است؟ دقیقا این مطلب درست است که پویایی و زندهبودن موسیقی ایرانی به مخاطب و شنونده است، والا مگر میتواند زنده بماند؟ میشود یک چیز کاملا موزهای. چرا میگویید جوانها این حرف را نزنند؟ جوانها در این جامعه زندگی میکنند و میبینند مخاطبان موسیقی جدی چقدر است.
و در چه محدوده سنی هستند.
آفرین و این تعداد مخاطبان و گسترهشان تعیینکننده است. عرضم این است که به صورت یقینی امید دارم اما امیدم خیلی پرقدرت نیست چون از آقای سایه شنیدیم که میگفت فکر میکنم طی ٢٠، ٣٠ سال آینده اثری از غزل نخواهد ماند. غزل که مهمترین نوع سبک یا قالب شعر موسیقی ایرانی است. یکی از مهمترین ارکان موسیقی باکلام غزل است. مگر میتوان پیوستگی این حلقهها را از دست داد و چیزی از آن باقی بماند؟ اما در شرایطی که وجود دارد، امیدوارم کسانی که ازخودگذشتگی میکنند و دغدغه واقعی هویتی و فرهنگ و هنر ایرانی را دارند، و احساس وظیفه میکنند از خودشان بگذرند و با نگاه فرهیختهتر و هنرمندانهتر در این مسیر قدم بردارند، در مسیر آموزش و اجراهای روی صحنه پایمردی کنند و این نوع موسیقی را البته و البته و البته با بهترین کیفیت (چون کیفیت شامل خیلی موارد است) ارائه کنند، در این صورت همیشه زنده میماند. کیفیت شامل نوع کلام است یعنی آنچنان زیرک باشید که بدانید مخاطب امروزتان در کلام به چه چیزی نیاز دارد و بدانید چه چیزی بدهید که هویتش را از دست ندهد اما بتوانید مخاطب را در کلام راضی کنید. موسیقی امروز نیاز به طرب و نشاط دارد که در موسیقی ایرانی بسیار از این نشاط و طرب داریم اما کمتر موفق شدهایم به مخاطب عرضه کنیم. این را اغراق نمیکنم؛ موسیقی ایرانی پر از طرب و نشاط است و همیشه برعکسش منتقل شده. اینها بحثهای کیفی کار است. نوع موسیقی و سازبندی… صدای سالمی که وجود دارد. امروز گوش مخاطب نمیتواند کیفیت بد حتی ضبط را بشنود. شما موظف هستید بهترین استودیو را داشته باشید یا حتی در صورت نیاز واقعی سازبندی را به خارج از ایران ببرید و در بهترین استودیو با بهترین میکس ضبط کنید و به ایران بیاورید که مخاطب بتواند این دو کیفیت ضبط را جدای از محتوا قیاس کند. اگر بتوانید هر یک از اجزای کیفیت را بالا ببرید، قابل قیاس برای مخاطب خواهد شد و با زبان فاخر بهتر ارتباط برقرار میکند و امیدی را به وجود میآورد که میشود در این زمینه سرمایهگذاری خوبی کرد.
با وجود اینکه شما خوانندهای هستید که تصنیفهای بسیار و اکثرا موفق خواندهاید، اما به نظرم خوانندهای مثل شما که پایههای قوی و طولانیمدت موسیقی ردیف دستگاهی را داشته، رنجی را از مخاطب به دلیل وضعیت جامعه و فرهنگ فستفودی جهانی متحمل شوید که جلوی برخی فعالیتهایتان را بگیرد. مثل اینکه شما حدود ١۵ سال قبل با آقای داریوش طلایی آلبومی منتشر کردید، شاید بخواهید برنامه ساز و آواز اجرا کنید اما چون نگرانی مخاطب را ممکن است در همین حوزه داشته باشید این کار را نکنید.
این نگرانی همیشه وجود دارد و بخشی که موزیسینهای ایرانی ممکن است دچار عدم امید یا نشاط روحی درونیشان که منجر به تولید خوب شود بر سر همین مسائل است. چون موزیسین ایرانی اِشراف دارد موسیقی ایرانی چه گنجینهای به معنی واقعی است و چه منبع، مأخذ و پتانسیلی است که بسیاری از کارهای ارزشمند را میتوان ساخت اما در جامعه بههردلیل آنطور که باید و شاید شناخته نمیشود و نگاه فستفودی است که نمیخواهد به عمق نگاه کند، نگاهی که ترجیح میدهد کتاب نخواند، نگاهی که حتی طاقت یک فیلم جدی ندارد. میخواهد یک فیلم فانتزی کاملا بیمحتوا ببیند که متأسفانه به جهت مفاهیم و آنچه در جامعه اثرگذار باشد را ندارد، الان موسیقی فیلم کمدی بیشترین مخاطب را دارد؛ اتفاقا کمدی بیمحتوا و کمدی کاذب. بنابراین حرکت و فعالیت در این جامعه همیشه سرخوردگی و احساس ناامیدی را در موزیسین خواهد داشت و این نگرانی وجود دارد که شما زحمتی بکشید اما بازخورد چندانی نداشته باشد اما اگر بخواهید اینطور نگاه کنید، مجبور میشوید رهایش کنید. بههمیندلیل گفتم باید افرادی در این عرصه باشند که اولا این احساس رسالت حفظ هویت فرهنگی و هنری سرزمین مادری را در قلب خودش احساس کند و ضمن اینکه آن هنرمند برای مخاطب جاذبه داشته باشد یعنی مخاطب آنها را درک کند. چه بهتر که این افراد شهرت خوبی در جامعه داشته و البته نگاه فرهنگی هم داشته باشند که بگوید در کنار کارهایی که میکنم کار موسیقی اصیل ایرانی را هم انجام میدهم چون هویت من این نوع موسیقی است. برای شخص بنده سعی میکنم هر موسیقی که از هویت من جدا باشد، انجام ندهم چون به قهقرایی میروم که تقریبا راه بیبازگشتی است.
پس شما چنین فاکتورهایی را در نظر میگیرید.
حتما، برای من یکی از مهمترین بحثها در موسیقی به جز شعارهای کلیشهای این است که کاری انجام دهیم که با هویتمان سازگاری داشته باشد. نوع موسیقی، آنسامبل، سازبندی و نوع ادبیاتی که میخواهیم استفاده کنیم همه به این برمیگردد که با هویت ما سازگاری دارد یا نه. اگر سازگاری داشته باشد هر شکلی باشد ترس چندانی ندارم و حاضرم تجربهاش کنم اما اگر احساس کنم با هویت ما سازگاری ندارد، ترجیح میدهم من این کار را انجام ندهم اگر کسی دیگر علاقهمند است به اختیار و انتخاب خود انجام دهد.
در این فضا، بداههخوانی چقدر به بخش هنری ماجرا برمیگردد؟ چون الان خیلی از خوانندهها و نوازندهها تن به این کار نمیدهند.
البته بداههنوازی میکنند اما اینکه محتوایش چه باشد خیلی متفاوت و مسئله بسیار مهمی است. بداههنوازی تفسیر و تعبیر دارد. اینکه بداههنوازی شامل چه فاکتورهایی است بحث مهم و جامعی را میطلبد.
این هم از مواردی است که انگار از بخشهای اجرائی حذف میشود. در کنسرتهایی که حتی به نام بداههنوازی و بداههخوانی هم هستند نیز بداههنوازی چیزی فرمالیته شده و در عالم واقع بداهه نمیشنوید و قطعاتی هستند که از قبل تمرین شده. درحالیکه در گذشته همین بزرگان موسیقی که بعضیهایشان فعال هستند بداههنوازی و بداههخوانی روی سن داشتند. شما در کنسرتها و آثارتان هنوز علاقهای به این کار دارید؟
خوشحالم که دراینباره صحبت کردید. در بحث بداههنوازی و بداههخوانی، که آواز است، یکی از مهمترین ارکان اصلی موسیقی ایرانی بر اساس آن است. نهتنها موسیقی ایرانی، موسیقی مشرقزمین، مثل موسیقی هند، حتی موسیقی ترکهای عثمانی که بداههنوازی بخشی مهم از آن است. حتی بداههنواز در اغلب قریببهاتفاق موارد کسی است که به او استاد میگویند. البته که این واژه استاد هم جزء واژگان به اشتباه رایج و کماعتبار قرار گرفته، برای مثال چندی قبل در مشهد برنامهای داشتیم و دیدار و گفتوگویی تقریبا باورنکردنی با خیل گستردهای از جمعیت بود که برایم توأمان کمی باورنکردنی البته و شاید هم بغضآلود بود؛ اینکه چقدر این عطش وجود دارد و چقدر این خیل از جوانان که مثل خواهران و برادران کوچکتر یا بزرگتر من بودند با چه عشقی آمده بودند. آنجا میگفتند استاد، گفتم یادتان باشد واژه استاد خیلی مفاهیم کنارش دارد. چند مورد از مهمترینهایش این است که استاد معمولا کسی است که دارای پرونده کاری و عملکردی بسیار قابلقبول و کمنظیر و خلاقانهای از صفر تا نقطهای که در آن حضور دارد از او ببینیم نه اینکه کسی یکشبه بروز کند و بخواند و بنوازد و مورد توجه قرار بگیرد. او هیچوقت نمیتواند استاد باشد. معمولا استادان در موسیقی شرقی کسانی هستند که در ٢۴، ٢۵سالگی خودشان را به جامعه موسیقی و هنری و حتی عوام نشان میدهند و تثبیت میشوند که دارای بارقههایی از یک هنرمند متفاوت و خلاقیتهای خاصی است و در حدود ٣۵سالگی اثری دارند که شاخص آنهاست. مثلا اگر میگویید آقای شهناز استاد است، سازهایی که ایشان در ٣۵، ۴٠سالگی زده جزء بهترین سازهایش بوده. اساسا در ۴٠، ۵٠سالگی اثرهایشان را به صورت مستمر با قدرت کمتر یا بیشتر ادامه میدهند و خودشان در رشتهشان مجتهد میشوند. این افراد استاد هستند. در موسیقی مشرقزمین کسی که به مرحله استادی میرسد (در هند هم چنین است) اجازه بداههخوانی و بداههنوازی دارد. ما کمی سهلگیرتر هستیم. اما قطعا موسیقی آوازی بداهه و موسیقیسازی بداهه پشتوانه مهم پرونده و سابقه کاری برای کسی است که موسیقی خودش را خوب شناخته و تمرین کرده و خوب به مرحله پختگی نسبی رسیده باشد و مراحل و پلهها را از صفر شروع کرده و بر اساس هویت خودش که موسیقی ردیفی دستگاهی است، مسیر را طی کرده باشد و بر اساس آن، برداشت شخصی خود را از مثلا ردیف آقای میرزاعبدالله یا حسینقلی ارائه میکند و متأسفانه در جامعه ما برعکس است. ابتدا بداههخوان و بداههنواز و استاد میشوند که اغلب هم بیراهه میروند و تازه سراغ برداشتن پلههای اول میروند. بعد از اینکه ممکن است شهرت هم پیدا کرده باشند تازه میخواهند به هویت اصیل برسند. من از روزی که چشم باز کردم دنبال این جریان در موسیقی بودم که بداههخوانی و بداههنوازی است، با اشتیاق فراوان مثل یک آدم دیوانه این قبیل کارها را گوش کردهام و شنیدهام و عاشقانه جذب موسیقی بداههنوازی و بداههخوانی شدهام. تقریبا کار همه بزرگان را در عرصه نوازندگی و خوانندگی شنیدهام.
و با بسیاری هم همکاری داشتهاید؛ داریوش طلایی، حسین علیزاده، کیهان کلهر و… .
بله، امیدوارم سایه همهشان بر سر موسیقی ایرانی باشد و با نگاه با احترام فراوان به کسانی که در زمان ما فوت کرده بودند یا نبودند. اگر این بخش را جدا کنیم بخش مهمی از موسیقی ایرانی را از دست دادهاید. شرایط مختلفی دارد که باید کنار هم قرار بگیرد. اسم این سه بزرگوار را آوردید که مثل برادران بزرگتر من هستند و جزء نامآوران و طلایهداران امروز موسیقی ما و خوشبختانه در همین مورد، تا امروز حتی روی استیج تن به این ندادهام که ساز و آوازی را از قبل مشخص کنیم.
حتی شعر را؟
بله، تقریبا در بسیاری از کنسرتها شب به شب شعرها را بر اساس حس درونیام عوض کردهام.
کاملا قدمایی برخورد کردهاید.
تقریبا در بسیاری از موارد در هر شب اجرا و کنسرت شعرهای آواز را هم عوض کردهام. درست است که قرار بوده سهگاه یا افشاری بخوانم اما اشعار متفاوت بودند. یا اگر هم یکسان بوده طبیعتا حسوحال خودش را داشته.
بازخوردهایی که گرفتید خوب بوده؟
طبیعتا همیشه. البته روی صحنه ممکن است مشکلی پیش بیاید که جزء اجزا اجرای زنده است. همواره گفتهام اشتباه و اشکال پیشآمدن روی صحنه جزء ارکان غیرقابل حذف استیج است. وقتی قبول میکنید روی استیج بروید باید قبول کنید ممکن است یک لحظه صدایتان بگیرد، آب دهانتان داخل گلویتان بپرد، سرفه کنید یا یک پرده از دستتان در برود و سیم ساز پاره شود. اینها بخشهای جداییناپذیر بداههنوازی و رویاستیجبودن است و تا امروز رعایت کردهام.
اگر نخواهم بگویم اولین خواننده اما تنها خوانندهای هستید که با تمام آهنگسازانی که نسل جدید سراغشان رفتهاند، قبلا همکاری کردهاید. از برادران پورناظری تا علی قمصری، پژمان طاهری، طلایی، فردین خلعتبری، سیاوش ولیپور، سامان صمیمی، چرا همکاریهایتان با بیشتر این افراد ادامه نداشت؟ دلیلش این است که در جستوجوی این هستید که همکاریهای بیشتری با آهنگسازی که هنوز پیدایش نکردهاید داشته باشید؟ یا اینکه صرف تجربهکردن است؟
در خیلی از موارد این همکاریها ادامه داشته است. مثلا سالهاست که با فردین خلعتبری همکاری داریم. ممکن است هر سال همکاری نداشته باشیم اما قطع نشده است. با مهیار علیزاده حریق خزان را کار کردم و بعد دخت پریوار را. همین الان هم داریم با هم کار میکنیم. همچنین الان با هم مشغول کارکردن روی کار مشترکی با همایون شجریان هستیم. بنابراین بخش مهمی از سؤال شما نقض میشود. با سامان صمیمی هم کار «سودایی» را خارج از ایران در سال ٩۴ منتشر کردیم و کاملا ردیف دستگاهی است.
چرا در داخل کشور منتشر نشد؟
انشاءالله به شکل دیگری منتشرش خواهیم کرد. با همان آنسامبل ایرانی منتشر خواهد شد. بعضی دوستان هستند که شرایط ادامه همکاری را با هم نداشتیم. به دلایل مختلف مثلا فاصلهای میافتد و در ایران نیستند و یا سلیقههای متفاوتی در نوع موسیقی به وجود میآید. یا بخش دیگر مربوط به این است که چون تعداد دوستان عزیز آهنگساز زیاد و تعداد خوانندهها کمتر است، بههمیندلیل، میزان کارهایی که به خوانندهها ارجاع داده میشود، بهمراتب بیشتر است. خیلی از این کارها، اولین کار آهنگسازانشان است و در بین آنها من به دنبال حرف و بیان تازهای میگردم. گاهی عدم انتخاب برخی کارها به این معنی است که آن کار ممکن است به جهت موسیقی ردیفی دستگاهی یا موسیقی که آهنگسازی شده و نوع آنسامبلش هر چه میخواهد باشد، خیلی خوب نوشته شده باشد اما من خودم را در آن کار اثرگذار نمیبینم؛ یعنی دغدغه ذهنی من نیست. خیلی صادقانه به آنها میگویم من در کار شما مثمرثمر نخواهم بود. بنابراین فقط بهعنوان اینکه بخوانم و دستمزد بگیرم، نمیتوانم همکاری کنم. میگویم من نمیتوانم در کار شما اثرگذار باشم و ادبیاتش، موزیکش، حرکتش با فرهنگ خوانش من همخوانی ندارد. اتفاقا چند روز قبل داشتم فکر میکردم از همه کسانی که تصور میکنند کارهای خوبی دارند که در هر ژانر موسیقی ایرانی است ولی کارهای خاصی است که ممکن است با سلیقه من همخوانی داشته باشد با آغوش باز حتی در حد فراخوان پذیرایشان هستم.
این امر از روحیه انعطافپذیر شما نشئت میگیرد و اینکه تجربهگرایی در شما هنوز تازه است.
البته گفتم اگر کار را شنیدیم و موردپسندمان واقع نشد خدای ناکرده باعث سرخوردگی یا ناراحتی نشود. چون من بهلحاظ توان و امکانات شخصی توان محدودی دارم و اینکه اگر قرار باشد یک آلبوم منتشر کنم و مجبور به انتخاب هستم و این انتخاب مثل این است که کسی که بیشترین تناسب ذهنی و سلیقهای و نگاه و ایدئولوژی را با من داشته باشد، انتخاب خواهد شد. همیشه دنبال این بودم با کسانی که مستعد هستند و حتی با کمترین پشتوانه اسمی و شهرت کار کنم و اصلا نفوذ و برد نام برایم مهم نبوده. چون کسی که اولین کارش است، نامی ندارد و شما می توانید چندین نمونه از این دست را در کارهای من بیابید.
بله. مثل مهیار علیزاده. درباره سامان صمیمی هم همینطور بود؟
تفاوت سامان این بود که بیش از ١۵ سال قبل از اینکه با هم آلبوم داشته باشیم، مراوده و دوستی داشتیم. در تمام کارها سامان صمیمی بهعنوان نوازنده کنار من بوده.
اما هیچوقت بهعنوان آهنگساز حضور نداشته.
خیر، همین امروز ممکن است نوازندهای که سالها با من کار کرده، کاری خوب را به من ارائه کند.
با این روحیهای که دارید چرا تا سه سال قبل هیچوقت گروه مشخصی برای خودتان نداشتید؟
علت مهمش روحیه انعطافپذیری است. وظیفه آهنگساز مثل کارگردانی است. یعنی از خواننده و نوازندهاش اکت میخواهد. چون آهنگساز بیشترین حق تألیف را در اثر دارد البته نه در قطعات ساز و آواز. طبیعتا من هم بهعنوان خواننده وظیفه خودم را در گروه دارم، اما در اغلب موارد مدیریت و سرپرستی را به آهنگساز واگذار کردهام چون او میداند از نوازندهها هرچند نفر که باشند، چه میخواهد و او میداند چه فضا و داینامیکی را میخواهد ایجاد کند. البته هرکدام از این عزیزان باید به بهترین نحو کارشان را انجام دهند. اما از جایی به بعد سعی میکنی چیزی را ثابتتر نگه داری؛ به دلیل بالارفتن سن و تجربه اینکه کمکم احساس میکنی توان نداری با گروههای مختلف کار کنی و سلیقهات مشخصتر میشود.
درواقع امضای شخصی خودتان را داشته باشید.
بله.
درحالحاضر اگر به گذشته برگردید همان مسیر را طی خواهید کرد؟
بعضی از کارها را تولید نمیکردم. بعضی از کنسرتها را قطعا اجرا نمیکردم.
به نظرم شاید حتی با بعضیها همکاری هم نمیکردید؛ چون مسیرشان از شما خیلی متفاوت شد.
قطعا. البته این ایراد نیست. انسان باید همیشه تجربه کرده و مسیرش را پیدا کند. این بهعنوان یک ایراد نیست. اصلا زیبایی زندگی و اینکه لحظه به لحظه در حال تجربه هستید، به همین چیزهاست. اشتباهی که در کار و زندگی و رفتارتان با دوستتان هم میکنید، یاد میگیرید و برخی از اشتباهات را دیگر تکرار نمیکنید.
منجر به شناخت میشود.
اینها باعث میشود مسیرتان را بهتر بشناسید. تجربه را تا انجام ندهید، به دست نمیآید. بخش مهم و قابل ذکر تجربه را باید به دست بیاورید و اینطور نیست که کسی برای شما بگوید. مثل طعم یک بو. اینکه به شما بگویند شبیه بوی نسترن است را نمیتوانید درک کنید؛ باید خودتان آن را بو کرده باشید. بسیاری از افراد هستند که از تجربیاتشان برای ارتقا درس میگیرند.
به نظرم این تجربهها در کار شما هم تأثیر گذاشته است.
قطعا همینطور است.
مثلا در سال ٩٣ شما سه آلبوم منتشر کردید. در سال ٩۴ دو آلبوم و در سال ٩۵ آلبومی نداشتید و در سال ٩۶ یک آلبوم.
این مورد را خیلیها به من گفتهاند. یک بخش اینطور است که شما در زمانبندی مشخص خودتان نوار تولید میکنید. کار من و همایون به دلایل مختلف در زمانی که قرار بود منتشر شود، نشد چراکه همایون در این بازه زمانی سه آلبوم منتشر کرده. طبیعتا اگر اصرار کنیم کار مشترکمان منتشر شود، به کار هر دویمان لطمه وارد میشود. بعضیها هم پرکارتر هستند. در کارهای دیگر ممکن است من در بازه پنجساله دو، سه کار انجام داده باشم مثلا تهیهکننده مشکل داشته، ناشر زمانبندی درستی نداشته و سه کار در عرض یکسالونیم منتشر میشود. «دخت پریوار» و «فروغ» را از طریق شرکت خودم منتشر کردم که بتوانم مدیریت زمان و نحوه ارائه به جامعه داشته باشم. برای مثال در این دو اثر به خواست و اصرار خودم از ثبت عکس از روی جلد آلبوم خودداری کردیم و همانطوری که میدانید تهیهکنندهها اصرار روی این مسئله دارند؛ البته حق با ایشان است که میگویند در معرفی کار خیلی مهم است که من گفتم روی سیدی بدون عکس باشد و عکس پشت سیدی چاپ شود. با حفظ تمام احترام این کار با نظر خیلی از تهیهکنندهها سازگاری ندارد چون آنها از منظر دیگری نگاه میکنند که حقشان است و بر اساس آن منظر کار میکنند و من از منظر دیگری.
شما و آقای همایون شجریان اکثرا به دلیل شباهت آهنگسازانی که کار کردهاید، رده سنی و خیلی چیزهای دیگر از جمله اینکه الان هر دو در اوج فعالیتتان هستید، مشابهید. با وجود اینکه شما حدود ١٠ سال زودتر از ایشان کار حرفهای را شروع کردهاید. مایه خوشحالی است که دو خواننده که از نگاه عموم رقیب هستند، کنار هم کاری مشترک میکنند. آقای شجریان همیشه با مهربانی و خوبی از شما یاد کردهاند و شما نیز به همین صورت. این همکاری چطور شکل گرفت؟
اصل ماجرا که به نظرم بعد از انتشار بگویم بهتر است. اما یک دلیل بیشتر نداشت که این کار رخ داد. یک مودت، انس، دوستی و رفاقت بین موزیسینها را بهعنوان الگو یا پترن به جامعه نشان دهیم و شاید این نقطهعطفی باشد که خیلی از کسانی که احساس رقابت با هم دارند در کنارش رفاقت کامل و صحیحی هم داشته باشند، به دور از نقاط توهمی که خیلی از آرتیستها دنبالش هستند و این نخوت و توهم اجازه نمیدهد آرتیستها کنار هم قرار بگیرند. امروزه بحث اخلاقی و هویت در کنار موسیقی یا هنر اصیل مطرح است؛ اینکه چقدر بحث اخلاقی رعایت شود و چقدر منش اخلاقمدارانه بر آن مدار طی شود بحث مهمی است. در آن زمان میدانستم همایون شجریان بسیاربسیار فعال است، پرنسیبل و مخاطبان خودش را دارد که گسترده هستند. از صمیم قلب بهعنوان برادر بزرگتر همواره برای ایشان آرزوی موفقیت میکنم و آرزو دارم آنچه شأن موسیقی ایرانی است برای ایشان هم شامل شود و بتواند به ارتقای شأن و جایگاه موسیقی ایرانی و نفوذ آن در بین مخاطبان و بهخصوص جوانترها بیشتر و فعالتر کمک کنند و میدانستم خودم به صورت فعال با توان و پتانسیلی که دارم کار میکنم. این کار را کردیم که بگوییم تا به آن نقطه از تعامل و همکاری و دوستی در جامعه هنری برسیم. تا آنجایی که من اطلاع دارم از قبل از انقلاب تا امروز حداقل در موسیقی جدی این اتفاق و همکاری جدی رخ نداده است. بعضی اوقات در موسیقیهای پاپیولار رخ میدهد اما در موسیقی ایرانی سابقه این کار را نداشتیم بهویژه در یک آلبوم کامل دو نفر کنار هم باشند. تنها دلیلمان این بود و از روز اول هم با آقای شجریان گفتیم این هدف و غایت آمال ما باشد؛ حال چقدر در موسیقی در این مسیر حرکت کردیم، مراتب بعدی است که بتوانیم نقاط مشترکی برای گفتوگوی مشترک داشته باشیم. بههرحال در شروع کار مشترک سعی داشتم با خوانندهای کار کنم که شأن خوبی داشته باشد، تکنیک و توانایی خوانندگی خوبی داشته باشد. به جهت شأنیت و اخلاقی برایم مهم بود که با ایشان سازگاری داشته باشم. جدای از نام خانوادگی ایشان که بهخاطر جناب استاد بسیار محترم است، بقیه مسائل را بتوانم کنارش بمانم. چون قبلا هم چندین پیشنهاد همکاری دیگر برای بنده با دیگر دوستان مطرح بود. بههرحال همکاری اخیر بهعنوان یک نقطه مشترک است که موزیسینها و هنرمندان در عین رقابت میتوانند بر اساس مبانی اخلاقی در کنار هم قرار بگیرند و کار و رفاقت کنند.
به عنوان کسی که ٢٠ سال است کارهای شما را دنبال میکنم، هنوز حلاوت و شیرینی آثاری که از آقای تجویدی با ارکستر ملی و آقای فخرالدینی، اجرا کردید به همان شکل عالی و زیبا مانده. چرا نشده این همکاری را ادامه دهید؟ آیا به این کار فکر نمیکنید که یک بار دیگر این همکاری را تکرار کنید؟
آقای تجویدی استاد یگانه عصر موسیقی و دوران طلایی بودند و نیز آقای خرم که تکرارناپذیرند و باعث افتخارم است که با هر دو نفرشان کار کردهام. آقای تجویدی تا زمانی که در قید حیات بودند به ارکستر ملی تأکید فراوان کرده بودند کارهای من را فلانی بخواند. به مرحوم همسرشان هم تأکید کرده بودند. این برای من موهبت بزرگی بود. حتی جاهای مختلف که کارهای ایشان را اجرا میکردند، میشنیدم که خیلی علاقهمند نبودند. البته بخش مهمی از آثارشان در اختیار استاد فخرالدینی بود و همانطور که میدانید ایشان به بهترین نحو به کارشان اشراف دارند و پیشینه بسیار درخشان ایشان تا به امروز هم حفظ شده است. تا جایی که امکان داشت این کار را کردم در ارکستر ملی تا سال ٨۶ تقریبا به صورت ثابت خواننده ارکستر ملی بودم و بسیار خاطرات خوشی هم دارم با رپرتوار فاخر و تقریبا تکرارناپذیر. کارهای آقایان خرم و تجویدی یا کارهای استاد فخرالدینی و بسیاری از بزرگان موسیقی و شعرایی مثل نواب صفا، بیژن ترقی و … که همه مرحوم شدند. بعد از وقایع سال ٨٨ وقفهای به وجود آمد. سال ٨٩ مجددا ارکستر راهاندازی شد که من شرط گذاشتم در جشنواره نخواهم بود که خواننده دیگری اجرا کرد و بعد از جشنواره مجددا همکاریمان آغاز شد. هیئت امنایی شامل پنج نفر تأسیس کردند و رهبر ارکستر هم که برای اولینبار آقای کیارس بودند که ارکستر ملی را رهبری کردند. آنجا هم رپرتوار کامل از آقای استاد خالقی و تجویدی و آقای خلعتبری و اجرا کردیم. بعد احساس کردم دیگر بس است. خیلی سال است که آنجا کار میکنم و بعد هم که ارکستر از هم پاشید و ترجیح دادم دیگر نباشم.
طبیعتا مدل شما با مدل ارکستر جدید همخوانی نداشت.
بله، به جهت روحی با آن نه همکاریهای شبهدولتی و قواعدشان سازگاری ندارم و ترجیح میدهم موسیقی خودمان را در عرصههای مختلف خارج و داخل ایران انجام دهیم.
کاملا مثل امروز که همهچیز واضح است خاطرم هست در دورهای که در ارکستر ملی بودید خوانندههای دیگری هم بودند اما آقای فخرالدینی که آن زمان رهبری ارکستر را بهعهده داشتند تأکید کاملا متفاوتی روی شما داشتند.
و برای آلبوم آهنگ اشتیاق با تأکید خاصی مطلبی را برای بنده نوشتند.
و همیشه میگفتند آقای قربانی پسر من است.
همیشه محبت میکردند. همیشه جایگاهشان برای من محفوظ بوده بهعنوان یکی از چهرههای درخشان تاریخ موسیقی ایران میشود از ایشان نام برد؛ کسی که شرافتمندانه در عرصه تولید آثار بسیار فاخر و آموزش فعالیت داشتهاند. خیلی از آهنگسازان خوب از شاگردان ایشان هستند.
قطعات را چطور جمع کرده و تنظیم کردهاند.
چند کتاب نوشتهاند. در بسیاری موارد هم کارهای مثمرثمر دارند.
سالهاست این سؤال ذهن من را مشغول کرده و با آقای فخرالدینی هم صحبت کردهام. در خارج از ایران زمانی که شما شاگرد آواز کلاسیک هستید، حتی اگر از خواندن در کلیسا کارتان را شروع کنید تا زمانی که پاواراتی میشوید، روی ژستهای خواننده کار میشود و یک نفر به خواننده اکت میدهد که چه کارهایی انجام دهد یا ندهد. در ایران در حوزه نوازندگی شاید این موارد را داشته باشیم اما در مورد خوانندگان انگار خواننده باید آنقدر تجربه کند که به استایل شخصی برسد. همین الان هم خوانندگان ایرانی بنامی هستند که هنوز خطاهای فاحش دارند. در حوزه موسیقی کلاسیک به جایی که برسید ناچارید استادی خارجی داشته باشید که به شما بگوید چهکار کنید. اما در حوزه موسیقی ایرانی خواننده باید این مسیر را پیدا کند. برای شما این مسیر چطور طی شد؟ چون شما اتفاقا از همان ابتدا از کمخطاترینها در ژست بودید و همان ابتدای کارتان هم ناپختگی زیادی در شما ندیدهام. شما هم با این خلأ مواجه بودید؟
آنچه شما میفرمایید، برمیگردد به اینکه خواننده چقدر بر کارش اشراف و دانش دارد. یعنی چقدر نمونههای دیگر را در این کار دیده. من سال ٨١-٨٢ کنسرت آقای عالیم قاسیمف در تالار وحدت را دیدم و اوراکت (حرکات اغراق آمیز روی صحنه) بودن و تحرک زیادش برای من اذیتکننده بود با وجود اینکه موسیقی و خوانش ایشان من را مجذوب کرده بود اما اکت زیادی من را اذیت میکرد. این به من یاد داد که اکت زیاد ممکن است بر روی کار اثر منفی بگذارد. دوم اینکه آدمها با هم متفاوت هستند. جاهایی اغراقهای عامدانه را دوست ندارم اما یک عده هستند که بر اساس احساس درونی و شیفتگی برای خودشان چارچوبی قائل نیستند که حتما این کار را بکنند یا نکنند. این را در موسیقی ایرانی بد نمیدانم. جایی که اغراقآمیز میشود و خود آن فرد هم اولین نفری است که متوجه این اغراق میشود، نمیپسندم. اگرچه همه اینها را به عهده شخص میگذارم که آزاد است روی استیج هر کاری میخواهد بکند. اما همه اینها باید با هم تناسب داشته باشند؛ یعنی شما نمیتوانید زمانی که با ارکستر بزرگ کار میکنید که نوع موزیک شبیه موسیقی گلها یا قوالی پاکستانی است دستوپا تکان دهید یا به قول یکی از دوستان لامپ باز کنید.
یا انگشت اشارهتان را طوری تکان دهید که انگار مخاطب متوجه نمیشود.
اولین نفر خود خواننده است که متوجه میشود.
این موارد را به شاگردانتان گوشزد میکنید؟
همیشه گفتهام و سعی کردهام فیلمهای قدیمی خوانندگان ایرانی و اپرا و کلاسیک را ببینم که چطور رفتار میکنند.
الان خیلی از خوانندگان موسیقی ایرانی به پاپخواندن محکوم میشوند. قبول دارید که بخش زیادی از موسیقی ایرانی به سمت تصنیفخوانی و بخش زیادی از تصنیفخوانی به سمت پاپخوانی میرود. این اتفاق را در بدنه موسیقی ایرانی چقدر لطمهزننده میدانید؟ البته بعضیها معتقدند این کار در جذب مخاطب توانسته موفق عمل کند. یعنی کسی که موسیقی پاپ گوش میدهد هم موسیقی ایرانی گوش میدهد.
من خیلی موافق نیستم. در درجه اول قائل به این هستم که هر کسی مختار است مسیر خودش را انتخاب کند و اینکه چقدر یک فرد داعیه اعتلای فرهنگی دارد و میتواند در این زمینه کمک کند ایده شخصی خودش است و بازتابش در جامعه به مرور زمان به خودش برمیگردد و نمیشود چارچوبی برای همه مشخص کرد. اما جایی که یک نفر بهعنوان یک نماینده رسمی یا شاخصی برای موسیقی ایرانی در قالب آهنگساز شناخته شده و کارهایش درخشان میشود و بهعنوان آهنگساز موسیقی ایرانی قبولش میکنند یا جایی که یک خواننده بهعنوان خواننده برتر یا موجه آواز ایرانی شناخته میشود، وقتی از این شاخه به آن شاخه میپرد اینطور نیست که مخاطبان یک طرف را به طرف دیگر ببرد اتفاقا باعث تشتتی میشود که این موسیقیها چیست. امروز که معتقدیم جهان به سمت جزئینگری میرود، بهعنوان خواننده نقش من این است که بخوانم. بهعنوان کسی که گوش و ریتم قویای دارد و حنجرهاش بهعنوان تکنیکال پرورش یافته و تمرین کرده و از عهده خواندن برمیآید، نمیشود گفت این فرد الزاما صاحب اندیشه است. این فرد مجری توانایی است که در هر نوع ژانری میتواند به بهترین نحو کارش را انجام دهد. اما نمیشود گفت این آدم صاحب تألیف و اندیشه است چون یک مجری است و میتواند یک مجری عالی یا خوب باشد. معتقدم اگر کسانی که نمایندگان خوب و موجه موسیقی در هر طیفی، خوانندگی، نوازندگی، آهنگسازی و حتی رهبری اگر قرار باشد به سمت انواع و اقسام موسیقیها بروند و گسترده شود یعنی شما کار موسیقی فیلم میکنید که کاملا پاپیولار است و کمی حتی غیرمتعارف است، برای فضای موسیقی فیلم یا فضای موسیقی یک تئاتر خواسته شده که با آن فضای تصویر همخوانی داشته باشد اما وقتی بهعنوان کسی که کاراکتر موسیقی و صاحب تألیف هستید اگر بخواهید در هر کدام از اینها کار کنید باعث رنجش خاطر افرادی میشود که نماینده آن نوع موسیقی هستند. حداکثر کار چنین فردی این است که یک مجری خوب میشود که هویت چندانی ندارد و بهعنوان یک فرد بدون امضای فکری هر کاری را میتواند به بهترین نحو انجام دهد و این باعث میشود شما بهعنوان نماینده موسیقی ایرانی در هر طیفی تعدادی از افراد را اتفاقا ناامید کنید تا اینکه کمک کنید. حداقل این است که موسیقی ایرانی یک نماینده خوب را تقریبا از دست میدهد مثل کسی که تمام انرژیاش را برای اعتلای آن کار صرف کند. همه اینها برمیگردد به اینکه یک آدم چقدر هویت دارد. چقدر هویت و فرهنگ هنری و اجتماعی و تاریخی برایش مهم است و میخواهد آن را متبلور کند. البته بخش مهم و اصلی آن برمیگردد به گیشه و اینکه چقدر مسائل مالی را جبران کند.
به نظرتان بهخاطر روحیه تجربهگرایی نیست؟
تجربهگرایی همیشه به سمتی میرود که شما کاری کنید و ماحصل خوبی به وجود بیاورید نه اینکه هرروز کارتان نزول کند و اتفاقا در کاری که تجربه کردهاید بیشتر رشد کنید و اینکه بالاخره هرکسی باید مسیرش را مشخص کند. نمیتوانید بگویید میخواهم این نوع موسیقی را بخوانم اما پایم را روی شانهها و پلههای موزیسین ایرانی بگذارم. یک طرف را انتخاب کن، به بهترین نحو هم اجرا کن، انشاءالله به پول هم برسی اما دیگر نمیتوانی توقع داشته باشی شأنیت یک موزیسین را در موسیقی ایرانی هم داشته باشی.
میدانم که امسال در نمایشگاه وومکس اجرا داشتید. اولینبار بود که در وومکس میخواندید؟
بله، خوشحالم که امروز فضای مجازی خیلی چیزها را به صورت شفاف برای همه مشخص میکند. بههمیندلیل وقتی میخواهم به فستیوال بینالمللی بروم اگر از من توضیح میخواهند، میگویم به فلان سایت بروید و مطالعه کنید. یک انتقاد مهم به همکاران شما این است که بعضی وقتها خیلی منصفانه در مورد چیزی نوشته نمیشود، تیمهایی استخدام میشود تا خبرهای یک موزیسین یا آرتیست را بولد کنند، حتی برای این کار پول خرج میشود که در مورد فلان هنرپیشه و آرتیست بنویسند. این از نقصهای جامعه ماست. توقع از حوزه خبرنگاری و منتقدان این است که با دید منصفانه و واقعگرایانه عمل کنند. وومکس مهمترین و بزرگترین رویداد نمایشگاهی یا دورهمجمعشدن تقریبا تمام فعالان در عرصه نشر و تولید موسیقی است که در سطح بینالمللی نمایشگاه میگذارند و آرتیستهای مختلف را دعوت میکنند برای ایونتهای هنری، برای تولید موسیقیهای تلفیقی مثل موسیقی هندی و ایرانی یا موسیقی یک کشور اروپایی با پاکستان و موارد دیگر. امسال ما برای اولینبار دعوت بودیم و تمام تلاشم این بود که بهعنوان شاگردی که نماینده موسیقی ایرانی است، آنجا بخوانم و حداقل از هویت موسیقی صددرصد ردیفی دستگاهی موسیقی ایرانی دفاع کنیم و با تمام انرژی برنامهمان را اجرا کردیم و برداشتمان این بود که مورد طبع مخاطبان بود که همه مخاطبان خاص هستند. ناشران، مسئول یا مدیر فستیوالها؛ از آفریقا تا کوبا و ونزوئلا و آرژانتین همه یکجا جمع هستند.
هر شب اجراهای مختلف اجرا میشود؟
بله و ما از ایران بودیم. حداقل یادم هست در سالهای گذشته کسی از ایران نبوده.
از جایگاه کنونیتان راضی هستید؟
به جهت کارهایی که کردهام خیر. کارهای بهتری میشد کرد. پتانسیلهای بهتری بوده برای کارکردن با موزیسینهایی که هنوز انجام نشده است. خیلی از پتانسیلها بوده که با آهنگسازان و نوازندگان بزرگ و معلمان بهتری که میشد از آنها مواردی را یاد گرفت میتوانست تا امروز بهتر انجام شود و نشد. بخشی حتما بهخاطر شرایط روزگار بوده یا شاید مدیریت بهتری باید میبود که بین موزیسینها همدلی بیشتری وجود داشته باشد،
از جمله اینکه شرایط محیطی، اجتماعی، روابط بین مردم و موزیسینها آنچنان که شایسته و بایسته است، نیست و بهمراتب میتواند بهتر باشد. از عملکرد خودم آنچنان که باید، راضی نیستم.
دوست داشتید کجا باشید؟
برایم خیلی مهم نیست کجا باشم. مهم این است که خودم در درونم راضی باشم که الان سالهاست کارهایی را که دلم میخواسته در عرصه موسیقی ایرانی انجام دادهام. اما امروز از خودم راضی نیستم و این راضینبودن به شما انگیزه میدهد که با سرعت و عمق بیشتری کار کنید.
و با درایت بهتر.
به عنوان شاگرد موسیقی ایرانی و کسی که با سلولهای بدنش عاشق موسیقی ایرانی است میگویم امیدوارم شرایط بهگونهای پیش برود که هرروز شاهد بیشتربودن دوستیها باشیم و کارهای بهتری تولید شود. سالهاست شاهد تولید کارهای خوب در عرصه موسیقی ایرانی باکلام و بدونکلام نیستیم. شاید خیلیها این حرف را دوست نداشته باشند. اگر یکی از الگوهای خوب ما برای موسیقی ایرانی کاری مثل «دستان» یا «بیداد» آقای مشکاتیان با آن قطعات است، امروز به این فاصله نگاه کنید. به اینکه چه کسی این حرفها را میزند کاری نداشته باشید، اما منصفانه نگاه کنید اگر شورانگیز آقای علیزاده و آقای ناظری جزء کارهای درخشان آن زمان است، نسل بعدی آنها چقدر کارهای در سطح آنها تولید کرده است؟ قطعا باید فراتر از آن کارها باشد. توقعمان این است که حتی در همان سطح هم نماند. یکی از مجریانش من بودم. چند کار کردهام. پس این نشان میدهد که کمی پسرفت کردهایم.
چرا؟
به دلایل متعدد. یادم هست بعد از اینکه با آقای تجویدی صمیمی شده بودم، یکبار خیلی مؤدبانه و بااحتیاط از ایشان پرسیدم چرا حتی خودتان کارهایی شبیه به «گلها» نمیسازید؟ جوابم را نداد. سهتارش را روی میز گذاشت و مدام قدم زد و گفت نمیدانم. از استاد خرم هم سؤال کردم. برای مثال کار «قسم به دلهای خسته خستهدلان» را ببینید، در این تصنیف سه موتیف ملودی شاهکار است که اگر آهنگسازان الان بودند آن را تبدیل به سه قطعه میکردند. جواب هر دو استاد این بود که بهطورکلی شرایط و فضای آن روزگار چیزی بود که ما از خودمان تراوشات خلاقانه داشتیم. جواب سؤال شما خیلی دلایل دارد. یک بخش اینکه بگوییم نمیدانم و دوم به دلایل متعدد به خاطر شرایط کلی روزگار. امروز دائم اخبار دزدی، قتل و جنایت میشنویم و ریاکاری و دروغگویی نهادینه شده است. شما در مردم کوچه و بازار صفا میبینید؟ میخواهید موزیک باصفا تولید شود؟ این آدم با همین مردم زندگی میکند. با چه روحیهای ساز بزند؟ فضا و جامعه بهطورکلی هنرمند را سر ذوق میآورد و شارژ میکند. الان ببینید چه نگاههایی به هنرمند است. در جامعه آنطور که باید درک نمیشوند. کالای فرهنگی در سبد خرید مردم نیست. بههمینخاطر میگویم امروز کار جدی هنریکردن یکجور مبارزه است. روزی میآید کمرتان را ببندید و به جنگ سطحینگریها و دروغگویی و شوآفهای حالبههمزن بروید. الان اینطور شده که زمانی که روی استیج میروند میخواهند خودشان را شو کنند. کنسرت میدهند و تمام. این موارد از فضای موزیسینها دور شده و نتیجهاش این شده که می بینید.
منبع / شرق