در همه این سالها از حواشی سینما دور بود، کمتر نقلقولی از جانب او درباره مسائل مختلف مطرح میشد، از سال ٧٨ به بعد هم هر از چند گاهی صحبت از آغاز پروژهای به کارگردانی او مطرح میشد، اما ظاهرا در همه این سالها شرایط فیلمسازی آنطور که باب میلش است، فراهم نشد. عزیزالله حمیدنژاد از آندست کارگردانهایی است که نمیتوان تأثیرش را در سینمای دفاع مقدس و اساسا فیلمهایی که رنگوبوی متفاوتی در سینمای ایران داشت، را نادیده گرفت. بااینحال، او همیشه از دیدگاه خودش به سینما نگاه کرده است. «چرخ فلک» مجموعهای است که برخی از اپیزودهایش با کارگردانی حمیدنژاد روی آنتن میرود، اینکه چرا او پیشنهاد حضور در تلویزیون را پذیرفته است، بهانه صحبت با اوست و دراینمیان خیلی کوتاه به گذشته و آثارش هم پرداخته شد. گفتوگوی ما در خانه پروین اعتصامی انجام شد؛ خانهای که یکی از لوکیشنهای این مجموعه تلویزیونی است.
وقتی نام عزیزالله حمیدنژاد در تیتراژ یک مجموعه تلویزیونی بهعنوان کارگردان ذکر میشود نخستین چیزی که به ذهن میآید، این است که قطعا کارگردان گزیدهکار و سختگیر سینما، انگیزه کافی برای حضور در این مدیوم را داشته است. این انگیزه چه بود؟
برای تلویزیون کار داستانی و سریال انجام نداده بودم، البته پیشنهادات زیادی در این سالها داشتم که غالبا پیشنهادات معقولی نبود و انگیزه لازم را برای کارکردن در تلویزیون به من نمیداد، با توجه به اینکه بههرحال، دغدغه ساخت کار اجتماعی را داشتم، وقتی ساخت اپیزودهایی از مجموعه «چرخ فلک» از سوی آقای مولایی، تهیهکننده کار، به من پیشنهاد و در آن موضوعات اجتماعی مطرح میشد که قصههایی متفاوت و متنوعی نسبت به کارهای گذشته تلویزیون داشت، من را واداشت با اغماض به ساخت برخی از اپیزودهای این سریال تن دهم.
فیلمنامه چقدر به سلیقه شما تغییر کرد؟
سعی کردم با بازنویسی نهایی، رنگوبوی آن را تا حدودی به سلیقه خودم نزدیک کنم، تجربه خوبی برای من بود و یکی از دلایل و انگیزههای شخصی خودم هم همین بود که فکر میکردم میشود سریال خوب، ساخت و سطح استاندارد سریالهای تلویزیونی را بهنوعی بالا برد منتها با توجه به شرایط موجود و بودجههای محدودی که برای سریالهای معمولی در نظر میگیرند، با احتیاط با این موضوع برخورد و برنامهریزی کردم که در کوتاهترین مدت و با کمترین امکاناتی که به پروژه اختصاص داده میشود، این کار را به سرانجام برسانم. گروه خوبی دور هم جمع شدند و تلاش کردم با توجه به آنچه موجود است، کار قابلقبولی ارائه دهم، امیدوارم موردپسند مخاطب تلویزیون قرار گیرد.
اجازه دهید کمی درباره محدودیت امکاناتی که به آن اشاره کردید، صحبت کنیم. شرایط اقتصادی تلویزیون مدتهاست بسامان نیست و از این جهت دست اکثر برنامهسازان و مجموعهسازان تلویزیونی بسته است و غالبا همین موضوع روی کیفیت کار تأثیر میگذارد. شما با همان کیفیتی که در کارگردانی آثار سینمایی لحاظ میکنید، اپیزودهایی این مجموعه را کارگردانی کردید. شرایط برای شما سخت نبود؟
بله، شرایط سخت است اما لذتبخش، طبعا برای اینکه به استانداردهای لازم در مجموعه برسیم، به زمان معقولی نیاز داریم که آن زمان در تلویزیون به یک فیلمساز و تهیهکننده داده نمیشود. ما باید در ١۴ روز یک اپیزود ٨٠دقیقهای بسازیم، یعنی با توجه به ایدهها، نوع میزانسن و دکوپاژی که من دوست داشتم در سریال لحاظ شود، درواقع یک کار سینمایی را باید در ١۴ روز بسازم. تنها راه برای من این بود که زمان بیشتری صرف کنم. بنابر این شاید در ٢۴ ساعت سه، چهار ساعت استراحت میکنم و باقی روزوشب در حال کارکردن هستم. حتی در بعضی مواقع ١۴، ١۵ ساعت هم با گروه کار میکنیم، طبعا این روند در درازمدت فرسایشی میشود و ممکن است به کیفیت کار لطمه بزند، ما حدود چهار ماه با همه سختیهایی که به آن اشاره کردم، کار کردیم و هنوز هم ساخت سریال ادامه دارد، اما با توجه به همه دشواریها، تجربه خوبی بود و بهویژه که به این نتیجه رسیدم سیستم دیجیتال این امکان را به فیلمساز میدهد که سرعت خوبی داشته باشد، علاوه بر اینکه تیم حرفهای داشتم و همه عوامل با این حرفه آشنا بودند و بهسرعت کار میکردند.
چه مدت قبل از تصویربرداری پیشتولید را شروع کردید؟ مقصودم این است که زمان کافی برای برنامهریزی داشتید؟
ما پیش از عید کار را شروع کردیم و چیزی حدود یک ماه درگیر پیشتولید بودیم. وقتی تولید شروع شد، برنامهریزی به شکلی بود که وقتی اپیزودی را تمام میکردیم، سه یا چهار روز فرصت داشتیم اپیزود بعدی را شروع کنیم. طبیعتا در یک ماه نمیشود برای ٢٨ قسمت پیشتولید کرد و فقط یک شروع برای تولید محسوب میشود. اما در طول کار سرگروهها، اپیزودهای بعدی را پیشتولید میکردند، این روش سخت و طاقتفرسا بود و فکر نمیکنم در هیچ کجای دنیا چنین چیزی متداول باشد، اما در کشور ما و با روشی که تلویزیون درباره سریالها اعمال میکند و باید در زمان خاصی آماده پخش باشند، چارهای جز این نیست و گروهها هم سعی میکنند خودشان را با این موضوع هماهنگ کنند. به این دلیل که دوست نداشتم این سرعت در کیفیت کار تأثیر بگذارد، فشار بیشتری بر دوش گروه بود منتها یکی از مشخصههای کار در تلویزیون در حال حاضر به نظر من، این است که تلویزیون با شیوههای مرسوم در مجموعهسازی، همه مؤلفههای فیلمساز را میگیرد و از فیلمساز توقع اثری مخاطبپسند و جذاب و درعینحال باکیفیت دارد. آن زمان فقط فیلمساز باید روشهای جدیدی برای کار ابداع و مؤلفههایش را بهروز کند تا بتواند سریال بسازد و این کار سختی است. البته این حرف من به این معنا نیست که تهیهکننده و عوامل تحت فشار نیستند. آنها هم زمان محدودی در اختیار دارند، اما تلاش میکنند در این شرایط محدود کار کنند و این فشاری است که بر همه گروه اعمال میشود و امیدوارم شرایط بهگونهای شود که گروههای سریالسازی راحتتر کار کنند، هرچند گروههایی هستند که در شرایط ایدهآل کار میکنند. اما ظاهرا این امتیازات به ما تعلق نمیگیرد!
به نظر شما، دلیل این تفاوتها چیست؟
تلویزیون نسبت به برخی موضوعات حساستر است و طبعا بر حسب همین شرایط، به برخی گروهها امکانات بسیار بهتری تعلق میگیرد. ولی خب کار ما از نظر موضوعی در تلویزیون، یک کار معمولی قلمداد میشود و از این امتیاز برخوردار نیست، درواقع کار روتینی بود که باید انجام میشد. تلاش کردم با کمک یک گروه خوب از این کار روتین یک کار غیرروتین بسازم و در درجهاول محکی بود برای خودم که آیا میتوانم با فشارهای مختلف چنین کاری انجام دهم؟ که خوشبختانه به یاری خداوند در اپیزودهایی که ساختم، این اتفاق افتاد.
در بخشی از صحبتهایتان به موضوع خوبی اشاره کردید؛ اینکه هر کارگردان در پروسه ساخت سریال مؤلفههای لازم برای جذب مخاطب را پیدا میکند و بهنوعی خودش را با شرایط وفق میدهد. مؤلفهای که شما برای جذب مخاطب در تلویزیون به آن رسیدید، چیست؟
جذب مخاطب با سریالسازی با روش اپیزودیک کار مشکلی است؛ در هر اپیزود بازیگران و قصه تغییر میکند، البته لینکی در هر اپیزود برای ارتباط با اپیزود بعد، وجود دارد و برخی از شخصیتها در اپیزودهای بعدی هم هستند. اما وقتی با این روش فیلمسازی روبهرو شدم، سعی کردم هر اپیزودی را بهعنوان یک کار مستقل ببینم و طوری پرداخت کنم که مخاطب بهصورت مجرد این اپیزود را دوست داشته باشد. حالا اگر خیلی ارتباط خوبی برقرار کند، طبیعتا اپیزودهای بعدی را خواهد دید. سعی کردم شخصیتهای قوی و قابل لمسی ارائه دهم. این تنها کاری بود که میشد انجام داد، الان هم قابل پیشبینی نیست که همه اپیزودها بتواند مخاطب را تا آخر نگاه دارد. اما تصور میکنم اگر روش کار جذاب باشد، مخاطب را حفظ میکند.
بههرحال، ساخت یک مجموعه در قالب یک قصه اپیزودیک سختیهای خاص خودش را دارد و البته در کنار ساخت یک مجموعه واحد با حضور سه کارگردانی که هر کدام دیدگاهها و سلایق خاص خودشان را دارند، آیا هماهنگی بین شما در این مجموعه وجود داشت؟
نکتهای که به آن اشاره کردید هم یکی از مشکلات کار است، اینکه سه سلیقه مختلف وجود دارد و طبعا اختلاف سلیقه به وجود میآید. خوشبختانه اپیزودهایی مستقل بود و هر کارگردان اپیزود خاص با آدمها، قصهها و شخصیتهای خودش را میساخت. به هیچ عنوان گروهها همدیگر را نمیدیدند، چه برسد به اینکه روی کار هم تأثیر بگذارند و تنها کاری که میشد انجام داد این بود که یکسری عوامل مشترک مثل طراحی صحنه یا گریم یا آهنگساز وجود داشته باشند تا هماهنگیهایی بین اپیزودها شکل بگیرد که تا حدودی از سوی تهیهکننده، آقای مولایی، انجام شد. طبعا فیلمسازی ما استاندارد نیست که همه کارگردانها شبیه به هم کار کنند و این طبیعی است که اختلاف فاز و دیدگاه وجود داشته باشد.
کمی از سریال «چرخ فلک» فاصله بگیریم و به همین بهانه کمی درباره آثار سینمایی شما صحبت کنیم. شما سالهاست که کمکار شدهاید و قطعا دلایل مختلفی برای آن وجود دارد اما سالها قبل شما فیلمی مثل «هور در آتش» را ساختید که هنوز هم اثری کاملا متفاوت در حوزه دفاع مقدس محسوب میشود و اساسا فضای واقعگرایی که از جنگ در این فیلم ارائه شده آن را متفاوت میکرد و البته تجربههایی مثل «اشک سرما» که باز هم شکل متفاوتتری از سینمای جنگ را ارائه داد، چرا ساخت این قبیل فیلمها از سوی شما ادامه پیدا نکرد؟
درباره سینمای جنگ سالهاست که صحبت نکردم. سینمایی که من پیگیرش بودم «هور در آتش» و قبل از آن مستند «زندگی در ارتفاعات» درواقع با تکیه بر روابط انسانی و در جغرافیای جنگ به تصویر کشیده میشد که تا حدودی تا «اشک سرما» آن را ادامه دادم. اگر آن شرایط فراهم میشد قطعا فیلمهای زیادی در آن فضا و با آن آدمها میساختم. درواقع روزبهروز فضا تنگتر و غیرمتعارفتر و باعث شد از آن ژانر فاصله بگیرم هنوز هم آن فیلمهایی که ساختم را دوست دارم و معتقدم بهموقع ساخته شد و به آنها اعتقاد داشتم و دارم. به عقیده من، اگر نگاه فرهنگیای که در دهههای ۶٠ یا ٧٠ به مقوله سینمای دفاع مقدس وجود داشت، ادامه پیدا میکرد، دهها فیلم مثل «هور در آتش» ساخته میشد و من هم فیلمهای زیادی در این وادی میساختم. اما فضا تغییر کرد. اعمال نظرها، تنگنظریها و دشواریهایی در پی داشت که باعث شد من پسزده و از آن فضا دور شوم. فضا بهگونهای شد که دیگر نمیتوانستم «اشک سرما» یا «هور در آتش» بسازم. باید فیلمهایی میساختم که آدمهای محدودی که مدیریت فرهنگی کشور را بر عهده گرفته بودند، را راضی میکرد، طبیعتا من کسی نبودم که باب میل چنین کسانی باشم و فقط برای آنها فیلم بسازم و مشخص بود فیلم را باید با دیدگاه خودم بسازم ولو اینکه برخی بدشان بیاید.
بههرحال، زمان زیادی گذشته است، از اینکه روی مواضعتان پافشاری کردید پشیمان نیستید؟
فقط متأسفم از اینکه سینمای جنگ به دست متولیانی افتاد که افق فرهنگی غنی و پرباری نداشتند و درواقع افق محدود و فرمایشی بر ذهنهای آنها حاکم بود و باعث شد سینمای دفاع مقدس زمین بخورد و متوقف شود. سالهاست فیلم دفاع مقدسی قابلقبولی نداریم. بههرحال، من سعی خودم را کردم.
یکی از مؤلفههای بارز آثار شما کارکردن در فضاهای سخت و خاص است و قصه درست جایی روایت میشود که حتی با وجود شرایط سخت باید اتفاق بیفتد، مثل فیلم «اشک سرما» یا دیگر آثارتان… . به نظر من، این مؤلفه از فیلمسازی شما باعث شد تا همیشه تفاوتی بین آثار شما و دیگر فیلمسازانی که در این فضا کار میکردند، وجود داشته باشد.
بههرحال، بیتأثیر نیست. هر فیلمسازی مؤلفهای دارد، مؤلفه من هم اجرائی بود، اما نمیشد بهراحتی به آنها دسترسی داشت، اما معتقدم در دوران معاصر هر ایده و آرمانی که فیلمساز مدنظر دارد، اجراشدنی است و هیچچیز در سینما غیرممکن نیست. این فضای فرهنگی کشور است که باید خودش را با ایدهها و آرمان فیلمسازان هماهنگ کند. الان دیگر نمیتوان گفت درباره موضوع یا مسئلهای نمیتوان فیلم ساخت. درباره همهچیز به نحو احسن میشود فیلم ساخت و با توجه به فرهنگ غنی چندین هزارساله یا فرهنگ معاصر پربار و شخصیتهای متنوع ما ایرانیان، میتوانیم در ابعاد مختلف فیلم بسازیم و در داخل و خارج از کشور مؤثر باشیم.
بخشی از کمکاری شما به دلیل مدیریت فرهنگی سالهای گذشته بوده است. شرایط را درحالحاضر چطور میبینید؟
متأسفانه شرایط پیچیده و سیاسی شده است. به عقیده من، فیلمساز اگر بخواهد مؤلفههای خودش را حفظ کند تحت فشار قرار میگیرد و کمتر میتواند فیلم بسازد کمااینکه من در دوره آقایان شمقدری و ایوبی نتوانستم فیلم بسازم و همیشه میگویم بگذار این افتخاری برای آقایان شمقدری و ایوبی باشد که نه حمیدنژاد، بلکه کارگردان «اشک سرما» نتوانست در مدیریت این دوستان فیلم بسازد. ولی آنقدر فضا آلوده است که تحلیلکردن درباره اینکه این مدیریت خوب است یا بد، بیهوده است. مسئله ریشهایتر از این حرفهاست. در دهههای ۶٠ و ٧٠ مدیریت منسجمی نداشتیم اما انگیزههای انقلابی قوی بر همه حاکم بود و خودانگیخته کار میکردند و فیلمهایی که در آن زمان ساخته شده، پر از انگیزه و انرژی است؛ پلانبهپلان فیلمها پر از علاقه و شیفتگی به سینما است. چیزی که الان وجود ندارد. فیلمهای میلیاردی ساخته شده و میشود، اما هیچکدام تأثیرگذار نبوده است. آدمهای زیادی با بودجههای کلان فیلم ساختند و فیلمهای گرانقیمتی ساخته شده، اما هیچکدام نتوانستند دل مخاطب را بلرزانند و این جای تأسف دارد. خیلی امیدی به بهبودی این شرایط ندارم و اگر بتوانم مؤلفههای خودم را حفظ کنم و فیلم بسازم، این کار را انجام میدهم و اگر نه، فیلم نمیسازم.
«آناهیتا» آخرین اثر سینمایی بود که از شما اکران شد و به لحاظ مضمون و محتوا، با آثار گذشته شما بسیار متفاوت بود و برخی این فضای فیلمسازی را از شما دور میدیدند. چه شد که به آن فضا روی آوردید؟
موضوع «آناهیتا» برایم جذاب بود و قصد داشتم به این موضوع ادامه دهم، منتها باز هم از آن مقولههایی بود که درصد ریسکش بالا بود. طبیعتا شاید اگر دو، سه فیلم در آن فضا ساخته میشد، جا میافتاد، شاید باید در بعد نگارش فیلمنامه کمی چکشکاری میشد که بتواند مخاطب را جذب کند. بههرحال، ساخت موضوع علمی با تم عرفانی که مخاطبپسند هم باشد، ساده نیست، ولی به عقیده من شدنی است. میتوان موضوعاتی مثل چیزی که در «آناهیتا» به آن پرداخته شد را کار کرد و مخاطب عام را هم جذب کرد. بیشتر تحقیق کرد و روی متن کار کرد و فضایی را برای مخاطب ساخت که اشتیاق دیدن فیلمهای متفاوت را داشته باشد و همین موضوع باعث میشود طیف فیلمهای متفاوت در سینمای ما بیشتر شود.
«آناهیتا» تجربهای بود که اگر ادامه پیدا میکرد، میتوانست فضای جدیدی را در سینمای کشور رقم بزند.
قصد ندارید در بخش خصوصی کار کنید؟
بههرحال، بعد از «آناهیتا» تلاش کردم فیلم بسازم و نشد. بازهم تلاش میکنم. وظیفه من تلاشکردن است اینکه اتفاق بیفتد یا نه، در عالم فیلمسازی زیاد به فیلمساز برنمیگردد. اتفاقا تلاش کردم در بخش خصوصی کاری انجام دهم همانطور که «آناهیتا» ۵٠ درصد با سرمایه بخش خصوصی ساخته شد و به نظر من، این بخش درحالحاضر جدیتر از بخش دولتی است. درواقع در بخش دولتی همه راکد هستند و فکر میکنند همهچیز تضمین شده است، اما سینما هیچچیز را تضمین نمیکند. فیلمساز موظف است فیلمی بسازد که مخاطب دوست داشته باشد، منتها برخی حاضر هستند به هر قیمتی به این جذب مخاطب تن دهند و برخی دیگر حاضر نیستند باج دهند، جذابیت یکی از ارکان اصولی فیلمسازی است و فرقی نمیکند فیلم در بخش خصوصی تولید شود یا دولتی. قطعا من هم در نگارش فیلمنامههایم به جذب سرمایهگذار بخش خصوصی فکر کردم و دنبالش هستم.
آقای حمیدنژاد! شما مدتها کار صنفی انجام دادید و در این زمینه فعال بودید، اما بهمرور از این موضوع فاصله گرفتید و حتی درباره بسیاری از اختلافات یا موارد صنفی هم اظهارنظر نکردید. دلیل این کنارهگیری چه بود؟
هفت، هشت سال کار صنفی کردم؛ فکر و احساس کردم باید فضایی بسازیم که فیلمساز- تهیهکنندهها، راحتتر کار کنند، شکر خدا تا حدود زیادی موفق شدیم و فیلمسازانی توانستند فیلم خودشان را تهیه کنند، بعد از آن و در دو، سه سال گذشته فکر کردم نیاز به فعالیت صنفی من نیست و کنار کشیدم.
احساس میکنید درحالحاضر خانه سینما شرایط ایدهآلی دارد؟
فعالیتهای صنفی باید وجود داشته باشد و صنفهایی که آنقدر مقتدر باشند که بتوانند از اعضایشان دفاع کنند، منتها خانه سینما یک مشکل اساسی دارد و آن اساسنامهاش است، درباره مجامع عمومی و رأیگیری و لابیکردن در انتخابات سکوت کرده و هیچ مورد و بند و تبصرهای دراینباره وجود ندارد که آیا صنف میتواند لابی کند یا نه؟
منبع شرق