روایتی تلخ و شیرین از زندگی کارتن‌خواب‌ها در «خندوانه»

«خندوانه» داستان زندگی آدم‌هایی که به یک بیماری ناآشنا و غریب برای جامعه مبتلا شده‌اند را روایت کرد.

همه آدم‌هایی که همین الان تصمیم می‌گیرند یاس و ناامیدی را کنار بگذارند و به زندگی پر از امید و طلوع فکر می‌کنند. اینبار شادی خندوانه‌ای را دریافت کردند.

در ادامه این برنامه رضا شفیعی جم بازیگر کمدی سینما و تلویزیون با انرژی وارد صحنه شد، وی ابتدا با بیان یک خاطره، پشه را بی‌شخصیت‌ترین حشره خواند و بعد هم به سراغ ماجراهای مگسی‌اش رفت و داستان مگس را تعریف کرد. رفتن به یک رستوران به اصرار صاحب آن و مشاهده اتفاقاتی از لحاظ نظافت آن جا بخشی از این خاطره بود که مگس‌ها نقش مهمی در آن ایفا می‌کردند.

بعد از رفتن وی ، با حضور اکبر رجبی مدیر موسسه طلوع فضای برنامه مقداری عوض شد، موسسه‌ای که در آن با عشق کارتن خواب‌ها و این دست افراد را مداوا می‌کنند.رجبی در صحبت‌هایش از جمعیتی که در این مرکز بهبود یافته‌اند تعریف کرد و گفت: ما می‌خواهیم شادی را بسازیم، چه شادی بیشتر از اینکه دختر 7 ساله بعد از مدت‌ها در چشم‌های پدرش نگاه می‌کند، می‌خندد و اشک می‌ریزد، اتفاق و بهبودی که در 7 مرحله انجام می‌شود.

وی در ادامه از شب مهر گفت و اظهار داشت: حدود 10سال است که سه شنبه‌ها گروهی در هفت پاتوق که کارتن خواب‌ها هستند، غذا می‌بریم؛ مرحله اول برای جذب است تا به کارتن خواب‌ها بگوییم که ما به فکرتان هستیم. چرا که کارتن خوابی بیماری تنهایی است و در کنار این موضوع اجتماع هم آن‌ها را تنها می‌گذارد.رجبی در بخش دیگری آمار بهبود یافته‌ها را در سال گذشته 950 نفر خواند و اذعان کرد که این پروژه 18 ماه زمان می‌برد.

در ادامه عبدالحمید که ماه‌ها از پاک بودنش می‌گذرد از بین جمعیت آمد و گفت: ما زمانی به یک بیماری دچار شدیم که هنوز جامعه با آن آشنا نیست.

وی در ادامه راجع به موسسه طلوع عنوان کرد: هیچ کدام از دوستانمان به اجبار به این مجموعه نیامده‌اند و کاملا امر داوطلبانه‌ای است. به نظر من این دست‌هایی که ما را نجات دادند دست فرشته‌هایی از جانب خداوند است که روی روح و روان ما کار کردند چون مشکل ما روانی است وگرنه مسائل جسمی‌ ما همان چند وقت اول حل می‌شود.

شخص دیگری که به روی صحنه آمد و از وضعیتش گفت، فردی بود که ستوان دو نیرو هوایی بوده و در حال حاضر 11 ماه است که پاک شده بود.

فرهاد هم در ادامه آمد و اظهار کرد: من بی‌اغراق می‌گویم من مدیون طلوعم. من چهل و اندی بار ترک کرده و باز برگشته بودم؛ فقط به خاطر این که آدم‌هایی که می‌خواستند من را ترک دهند زبان این کار و عشق را بلد نبودند، عشقی که در طلوع پیدا کردم و دریچه‌ای نو را به روی من باز کرد.

پس از این‌ها صحبت از عرشیای 5 ماهه‌ای شد که به لطف والدین بی‌مسئولیتش معتاد شد و حالا 12 روز است که پاک شده است و همه به یاد او که هنوز زبانی برای ابراز درد کشیده و اعلام پاکیش ندارد یکبار با این جملات بهبود او را اعلام کردند: سلام، من عرشیا هستم یک معتاد، الان 12 روز است که پاکم.

این ماجرا ادامه داشت تا اینکه مادری آمد که دو فرزند داشت و در حال بهبودی بود. وی از مادری گفت که هیچ وقت حسش نکرده بود و شاید تازه داشت آن را تجربه می‌کرد.

رجبی در آخر طی صحبت تکمیلی خود خاطرنشان کرد: جامعه امروز نیاز دارد تا بی تفاوتیش را به رویش بیاورد و همه این‌ها وسیله‌ای برای این یادآوری است که باید به آن پرداخت.

با این تفاسیر خندوانه‌ای دیگر به همراه آرزوی جوان مبنی بر اینکه کاش هیچ کس در شهر و دیارش احساس تنهایی نکند و همه یکدیگر را بهتر ببینند و به هم مهر بورزند به پایان رسید.