جشنواره شصت و نهم فیلم کن با تمام فراز و نشیب هایش دوم خرداد به پایان رسید و سینمای ایران شب ماندگاری را سپری کرد. کسب عنوان بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر مرد از این رویداد مهم هنری جهان باعث شد تا واکنش های بسیاری در داخل و خارج از کشور در این مورد شکل بگیرد.
به گزارش هفت هنر، عصرایران به این بهانه به سراغ جواد طوسی، رئیس انجمن منتقدان سینمای ایران رفت که در ادامه خلاصه ای از آنچه که در گفت و گو با این منتقد مطرح سینما گذشت را می خوانید:
فرهادی یک گذر منطقی از تلویزیون به سینما داشت
اصغر فرهادی یک گذر منطقی از رسانه ای مانند تلویزیون با دو سریال با محتوای اجتماعی که در شبکه تهران کار کرد به سمت سینمای اجتماعی کرده است. ما در آنجا مراحل تکوینی و سمت و سوی این نگاه را می بینیم و با آن روبرو می شویم. این مبتنی بر یک هوشمندی و اجرایی متفاوت است که او وارد سینما می شود و نخستین تجربه موفقش می شود فیلم «رقص در غبار». در ادامه ی مسیر فرهادی رفته رفته سینمای مدنظر خودش را در چهار فیلم «شهر زیبا»، «چهارشنبه سوری»، «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» پیدا می کند و به عقیده من یک سیکل منطقی در این فیلم ها مشاهده می شود.
سه گانه ای که فرهادی در جهت نمایش موجودیت معاصر طبقه متوسط شهری ساخت
سه فیلم او یعنی «چهارشنبه سوری»، «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین»، سه گانه ای است در جهت نمایش موجودیت معاصر طبقه متوسط جامعه شهری که در کانون بحران هم موقعیت حال خود را تجربه می کند و هم انگار فرصتی می دهد برای اقشار دیگر جامعه ی فعلی تا از طریق این روبرو شدن و رخ به رخ شدن شناختی پیدا کند نسبت به فردیت خودش و بعد حضور اجتماعی اش.
اما ایرادی که من به فرهادی وارد می کنم این است که او در«درباره الی» این طبقه را به حال خود رها می کند. فرهادی شاید بگوید من وظیفه ای در قبال به نتیجه رساندن وضعیت آنها و حل بحران پیش آمده ندارم اما به نظر من این تکلیف هنرمند است به نحوی بتواند مسیر متعالی تری را در جهت عبور از یک بحران و رسیدن به یک شرایط بهتر نشان دهد. این را ما در میزانسن پایانی «درباره الی» مشاهده نمی کنیم و گیر کردن ماشین در گِل که یک موقعیت معلق است هیچ فضیلتی برای این طبقه ندارد.
به غلط و حتی مغرضانه فیلمهای فرهادی را در کانون سیاه نمایی قرار می دهند
فکر می کنم این نوع مواجهه که ذکر کردم در «درباره الی» خیلی بی رحمانه و انعطاف ناپذیر است. در «جدایی نادر از سیمین» به مراتب بهتر از قبل، شرایط این طبقه در معرض دید مخاطب قرار می گیرد؛ آن هم از طریق دو نسل در کانون خانواده؛ یعنی زوجی که به قدر کافی مشکلات خودشان را دارند و نسل نوجوان. نسل نوپای جامعه که از طریق دیدن این کشمکش و مواجهه بین پدر و مادر فقط در یک انفعال، فردیت خود را به نمایش نمی گذارد و یک جا دست به انتخاب می زند و این انتخاب می تواند مسیر بعدی کانون این خانواده را مقداری متفاوت تر نشان دهد.
اینجاست که به عقیده من می تواند پاسخی به آن افرادی باشد که به غلط و حتی مغرضانه فیلم هایی از این دست را در کانون سیاه نمایی قرار می دهند. بخشی از یک واقع بینی می تواند با تلخ اندیشی همراه باشد اما تا زمانی که دولتمردان و سیاستگذاران جامعه ما نتوانسته اند یک فضای امن و چتر حمایتی مناسبی را برای این طبقه مطرح جامعه شهری ایجاد کنند این نگاه واقع بینانه یک وجه اش می تواند تلخ اندیشانه باشد و کام عده ای را تلخ کند.
کشف و درک سینمای اجتماعی فرهادی توسط خارجی ها پس از غفلت داخلی ها
این هوشمندی فرهادی است که یک نسخه امروزی سینمای اجتماعی را ارائه می دهد. به جای آن که سیاستگذاران فرهنگی جامعه ما در یک انعطاف پذیری و ظرفیت پذیری منطقی این مساله را کشف و درک کنند، در واقع منتقدان و هیات های انتخاب جشنواره هایی چون کن و برلین هستند که این را می بینند و انتخاب می کنند و این نگاهِ معاصر را که می تواند زمینه انطباق با میزانس فعلی جامعه ما را داشته باشد کشف می کنند چون برای آنها مقداری بدیع تر و نوین تر است، آن هم فارغ از کلیشه هایی که می تواند آن همخوانی و سنخیت را با جامعه امروزی ما نداشته باشد. این بر می گردد به نگاه دافعه آمیزی که اینجا وجود دارد و نگاه توامان با سعه صدری که درآنجا حاکم است. این قطعا امتیازهای مثبتی برای سینمای ما است که در ویترین فرهنگی مانند کن نمونه ای از سینمای اجتماعی را بینیم که هم سنخی و همخوانی با طبقه معاصر جامعه شهری ما دارد.
آنقدر سعه صدر وجود ندارد که فیلم های اجتماعی اثرگذارتری ساخته شود
جدا از این مضمون گرایی که فکر می کنم فرهادی برای آن یک زبان نمایشی و سینمایی پیدا کرده است، سینمای فرهادی یک تجربه متفاوتی در قصه و روایت نیز دارد که خیلی هم پررنگ نیست. او خانواده ای را شناسایی می کند و آنها را در کانون یک بحران و تقابل قرار می دهد. بدون این که فرهادی متوسل به شعار شود در اینجا بستری را فراهم و فرصتی را ایجاد می کند در جهت رخ به رخ شدن نسل ها و طبقه ها. مثلا در فیلم «جدایی نادر از سیمین»، اینجا دیگر انتخاب نهایی را بیننده می کند که حق را به جانب آن طبقه ضعیف تر بدهد که ظاهرا متعهدتر به ارزش هایی است (نمی خواهد دروغ بگوید) یا طبقه ای که اشتباهی کرده و می خواهد جبران مافات تاریخی کند. فیلمساز اینجا قضاوت را به داوری خود تماشاچی موکول می کند.
جامعه ی ما در فضای پرسوء تفاهمی که سیر می کند هنوز بیشترین حساسیت اش و مواجهه اش متوجه مضامینی است که در سینمای اجتماعی قرار می گیرد. هنوز هم آنقدر سعه صدر وجود ندارد که ما در چرخه تولید سالیانه یک سری از فیلم ها را به این گونه آثار اختصاص دهیم که نسبتی با شرایط جامعه معاصر در حال گذار ما داشته باشد.
توده های مردم از طریق فضای مجازی واکنش های بهتری نسبت به سیاستگذاران نشان می دهند
موفقیت سینمای ایران در کن اتفاق مهمی است. این فرصت ها به سهولت متوجه فضای فرهنگی هنری جامعه ما نمی شود و ما نباید از این سرمایه های فرهنگی مراقبت های لازمه را نداشته باشیم و آنها را نادیده بگیریم. بی شک تلاش هایی که آنها در جهت نمایش تصاویر متفاوتی از ایران و ایرانی در جهان انجام می دهند ستودنی است.
بنابراین باید بستری را فراهم کنیم در جهت خوشامدگویی و انگیزه دادن بیشتر به هنرمندانی از این دست که متاسفانه ما خیلی انفعالی برخورد می کنیم. شاید بشود گفت شهروند عادی و توده های مردم ما از طریق فضای مجازی به چنین رویدادهای فرهنگی بهتر و سریع تر واکنش نشان می دهند تا مثلا صداوسیما که عملا در این مسایل انفعالی و محتاطانه برخورد می کند.
ما برای وصل کردن آمدیم ، نی برای فصل کردن آمدیم
اگر این موفقیت در مقایسه با موفقیت های ورزشی و علمی ما دستاوردی محسوب نمی شود پس نیاز به آسیب شناسی دارد. از آنجایی که همچنان سیستم سینمای ایران فضایی دولتی دارد و این دولت است که مسیرها را مشخص می کند و جهت می دهد ما هم باید مطالباتی از آنها داشته باشیم . مطالباتی از سیاستگذاران و دولتمردان در جهت تغییر این فضا و شرایط که فقط به یک پیام تبریک در تلگرام بسنده نکنند و تلاشی برای تغییر این فضا که فقط تئوری بی اعتنایی و نادیده انگاشتن به ذهنش می رسد داشته باشد. همان بیت مولانا را الگو قرار دهیم و تکرار کنیم که می گوید : ما برای وصل کردن آمدیم ، نی برای فصل کردن آمدیم.