بیژن بیرنگ کارگردان نام آشنای سالهای دور تلویزیون است. خاطرههای ما از او برمیگردد به دهه 70 و سریالهای پرمخاطب«خانه سبز» و «همسران» که نگاه متفاوتی از زندگی خانوادههای ایرانی را به تصویر میکشید اما در در هفته کتاب با او گپی زدیم که حرفهای جالبی را از او درباره کتاب و کتابخوانی شنیدیم.
به گزارش هفت هنر او یکی از هنرمندانی است که علاقهای به کتاب خواندن ندارد و در این زمینه جهانبینی خاص خود را دارد که در ادامه حرفهای او را میخوانید.
من کتابهای دانشگاه را هم نخواندم!
شاید گفتوگو با من مناسب نباشد زیرا من از کتاب خواندن متنفرم. من از کلاس یازدهم به بعد کتاب نخواندم. کتابهای دانشگاه را هم نخواندم. من از کتاب زده نشدم و نمیگویم که حرف من درست است اما عقیده من این است که معتقدم همه چیز را باید دید. باید خود فرد تجربه کند و باید کشف و شهودی یاد بگیرد.
من درباره کتابهایی راجع به مسائل انسانی حرف میزنم و قطعا کتابهای مهندسی و پزشکی شامل حرفهایم نمیشود. آدم باید نگاه کردن را یاد بگیرد از کنار ماجراهای زندگی ساده نگذرد زیرا هر انسانی خودش یک کتاب است، تلویزیون یک کتاب است، تصادف یک کتاب است،یک حادثه یا یک خبر در روزنامه کتاب است. اینها به انسان جهان بینی میدهد.
نگاه من به مطالعه نگاه طلبگی است
کتابهای ما یکسری سوژههای واحد است مثل عشق، حسادت، هستی،کائنات یا خداوند که اغلب تکرار میشود و هر نویسندهای آن را با سبک و سیاق خودش نوشته است. از عشق میلیونها کتاب نوشته شده است و ما میخواهیم نگاه خودمان را بنویسیم. بسیار به تحقیق معتقد هستم اما تیمی باید بروند تحقیق کنند و ماحصل تحقیقشان را به ما بدهند تا استفاده کنیم. نگاه من به مطالعه یک چیز دیگری است؛ نگاه من یک نگاه طلبگی است. اگر بخواهم برنامهای راجع به سرطان بسازم این میشود موضوع من برای تحقیق اما چون تنبل هستم کسانی مسئولیت مطالعه را به عهده میگیرند و نتیجهاش را به من میدهند.
دورهای نیست که ما در هر زمینهای بخواهیم مطالعه کنیم. گاهی میگویم حافظ و مولوی در زمان خودشان مگر چقدر کتاب خواندند؟ آنها با وصل شدن به مرکز خلقت و کائنات چیزهایی به دلشان سرازیر شده است و خودشان مرجع شدهاند. نگاه اشراقی به این موضوع دارم گرچه میدانم در هفته کتاب اینها را بگویم درست نیست.
مطالعه من نگاه کردن است ؛نگاه کردن به زندگی
مطالعه من نگاه کردن است ؛نگاه کردن به زندگی. این همه ارتباطهای موفق و ناموفق بین زن و مرد میبینیم همه اینها به خودی خود کتاب است. خیلیها فکر میکنند من روانشناسی خواندم درصورتی که من روانشناسی را تجربی و از مشاوران اطرافم یاد گرفتم. کتاب نخواندم اما فکر کردم و نگاه کردم و سعی کردم این جهان بینی را داشته باشم و با جهان بینیام جلو بروم.
مشکل این است که در جامعه جهانبینی وجود ندارد و نمیدانیم دنیا را چطور ببینیم؟ من میگویم وقتی جهانبینی نداری وقتی فلسفهای برای زندگی نداری هیچکارهای! منظورم از فلسفه کاملا با هدف متفاوت است، معتقد هستم هدف در مسیر به وجود میآید؛ وقتی نمیدانی از زندگی چه میخواهی و برای چه هستی و وجود داری هر قدمی که برداری اشتباه میشود، حتی کتاب خواندنت هم اشتباه میشود.
من نویسندهها را نمیشناسم اما همیشه در تیمم افراد محقق زیادی داشتم. اگر بخواهم راجع به موضوعی تحقیق کنم احتمالا سه سال وقتم را میگیرد اما در کشور ما افرادی هستند که هرکدام در زمینههای مختلف متخصص هستند که میتوان از آنها استفاده کرد، این هم نوعی کتابخوانی است. روانشناسی یونگ را میتوان با افرادی که یونگ را دوست دارند بررسی کرد.
ضروری نیست که آدمها حتما کتاب بخوانند!
ما یک روزی در آمریکا میگفتیم نوع آموزش سیستم طلبگی است یعنی خودش انتخاب کند و دنبال موضوع برود و همیشه فکر میکردیم که روزی خواهد آمد که هر آدمی در خانه خودش یک کامپیوتر داشته باشد که به مرکز اطلاعات وصل باشد. امروزه حتی کامپیوتر هم نیست شما با یک تلفن همراه دسترسی به اطلاعات دارید و آن سیستم آموزش طلبگی دیگر نیاز به دانشگاه در خیلی از موارد ندارد و دانشگاه وقت گیر و کشنده روح انسانها شده است.
اینکه آدمها حتما کتاب بخوانند به نظر من ضروری نیست، فیلم هم یک کتاب است. ما در قدیم سه تفنگدار را میخواندیم حالا صد ورژن از این کتاب ساخته شده است. نگاهمان راباید به کتاب عوض کنیم .ما هنوز دغدغههای نوستالژیک داریم. مثل واژه کوچه باغ که برای کودکان ما ناآشناست، کتاب هم همین است. به طور مثال کسی که موسیقی میخواند زمینههای تحقیق و ابزار برای ساخت موزیک و یادگیری برایش وجود دارد. این تکنولوژی باعث شده است که کتاب کمرنگ شود اما زمینه مطالعه بازتر و نامحدودتر میشود.
نادیده گرفتن دنیای تکنولوژی کفران نعمت است
نباید دغدغهمان این باشد که چرا فلان کتاب در سه هزار نسخه چاپ شده است وقتی همان کتاب در اینترنت میرود بیشتر خوانده میشود چون شکل مطالعه تغییر کرده است اما به هر حال در هفته مبارکی قرار داریم و کاش هفته کتاب را یک جنس دیگری ببینیم. منظورم کتاب و چاپ نیست منظورم مطالعه است ، منظورم هفته آشنایی آدمها با دیدن به اهدافی که برای مطالعه است. زمانی بود که شاعر اشعارش را در کتاب یا مجله چاپ میکرد اما حالا میلیونها جوان اشعارشان را در اینستاگرام به اشتراک میگذارند و حتی کانال وجود دارد و خودشان تبدیل به رسانه شدهاند. کتاب یک رسانه است اما زمانی که انسان رسانه میشود خودش عاملی است که تبدیل به کتابخانههای بزرگی میشود.خود این جوان که اطلاعاتش را به اشتراک میگذارد در جایی گیرنده است و در جایی فرستنده. این اتفاقات در دهه 70 یک رویا بود. به نظر من اگر فکر کنیم این اتفاقات در دنیای تکنولوژی بیهوده است کفران نعمت کردهایم. علم تمام تلاشش را کرده است که این اتفاق بیفتد. روزی که من دانشگاه رفتم یک کتاب در زمینه نمایشنامهنویسی وجود داشت که فن نمایشنامهنویسی بود؛ این کل ماخذ ما بود. امروز با یک کلیک میتوانید نظر میلیونها نفر را راجع به نمایشنامهنویسی بدانید و مطالعه کنید.
نمیتوان به زور به کسی تحمیل کردکه کتاب بخرد
مشکلات ما جای دیگر است و آن اینکه آدمها زبان انگلیسی قوی ندارند و نمیتوانند به اصل ماخذها دست پیدا کنند. کتاب اگر بخواهد رقابت کند باید با تمام رسانهها رقابت کند و نمیتوانی به زور به کسی تحمیل کرد که کتاب بخرد وقتی میتواند به راحتی دانلود کند. مثل اینکه ما نمیتوانیم به مردم فشار بیاوریم که فیلمها را بخرند و دانلود نکنند، پس باید دنبال راهکار دیگری باشم. اگر کتاب میخواهد باقی بماند باید این حقیقت بسیار بزرگ را قبول کند که رقبایش بسیار بزرگ هستند نمیتواند بنشیند و گریه کند که آمار کتاب خواندن پایین آمده است. ما در حال حاضر نویسندههای بزرگی داریم که در فضاهای مجازی مینویسند فقط چاپ نمیکنند اما نمیتوانیم بگوییم که ما نویسنده نداریم و با هفته کتاب اتفاق بزرگی نمیافتد. اما در کل امیدوارم هفته کتاب خوبی داشته باشیم و در سالهای آینده نگاه جدیدی به هفته کتاب داشته باشیم.
منبع/ صبا