حتما شنیدهاید که آمار و ارقام ثبت احوال نشان میدهد این روزها آمار ازدواج پایین آمده و مسئولان از تجرد قطعی درصدی از دختران خبر میدهند. در این میان دخترانی هستند که با مجردی خودشان کنار میآیند و عدهای دیگر آرزوی ازدواج و مادر شدن به حسرت زندگیشان تبدیل میشود. اما چندی پیش قانونی تصویب شد که به دختران مجرد اجازه میدهد مادر شدن را تجربه کنند و کودکی را به فرزندی بپذیرند.
به گزارش هفت هنر به نقل از وکیل ملت، حتما شنیدهاید که آمار و ارقام ثبت احوال نشان میدهد این روزها آمار ازدواج پایین آمده و مسئولان از تجرد قطعی درصدی از دختران خبر میدهند. در این میان دخترانی هستند که با مجردی خودشان کنار میآیند و عدهای دیگر آرزوی ازدواج و مادر شدن به حسرت زندگیشان تبدیل میشود. اما چندی پیش قانونی تصویب شد که به دختران مجرد اجازه میدهد مادر شدن را تجربه کنند و کودکی را به فرزندی بپذیرند.
آرزو افشار یکی از چهرههای هنری است که توانسته به کمک این قانون مادری خوشحال و مجرد باشد.
او از سال 72 بازیگری و فعالیت در عرصه تئاتر، تلویزیون و سینما را آغاز کرده و در سالهای اخیر بسیاری از مردم نقشآفرینی او را در سریال آوای باران به خاطر دارند و بازی کوتاه اما درخشان او در نقش شایسته در سریال «همهچیز آنجاست» فراموشنشدنی است. این روزها آرزو به عنوان مدرس رشته بازیگری در دانشگاه مشغول به کار است و با دختر نازنینی که بهتازگی به فرزندی پذیرفته است، روزهایی سرشار از مادرانههای شاد را سپری میکند. درواقع او اولین بانویی است که به کمک قانون اعطای حضانت به دختران بالای سی و پنج سال توانسته کودکی را به سرپرستی قبول کند. همراه او و دخترش شدم تا بیشتر درباره سبک تازه زندگیشان گفتوگو کنیم.
در مدرسه بازیگوش بودم
متولد تهران هستم. در خردسالی کودک مظلومی بودم که این مظلومیت در عکسهای آن دوران به خوبی مشهود است ولی با ورود به دبستان چهره دیگری از من دیده شد. بسیار بازیگوش و پرجنب و جوش شدم؛ البته این شیطنت من محدود به زمان حضور در مدرسه بود و در منزل همچنان دختری ساکت و آدابدان بودم. در راه بازگشت از مدرسه با همکلاسیهایم سر و صدا راه میانداختیم و زنگ درها را میزدیم. همکلاسیهای زرنگ و مودبم را اذیت میکردم و مدافع سرسخت فوتبال بودم که در آن زمان خیلی جلب توجه میکرد. علاقهای به درس خواندن نداشتم اما همیشه در دل رویای پزشک شدن را میپروراندم و البته این اتفاق آرزوی همیشگی مادرم نیز بود.
کلا یک جا نشستن برایم سخت بود. همه اینها باعث میشد تا پایان دوران تحصیلاتم، هرگاه در مدرسه هر خرابکاری اتفاق بیفتد ابتدا نام من آورده شود؛ حتی اگر من هیچ نقشی در آن اتفاق نداشتم و بعد مادرم برای شفاعت یا توضیح دادن به مدرسه دعوت میشد. مادرم که همیشه چهره آرام مرا در منزل به یاد داشت، ابتدا متعجب میشد و در اولین واکنش میگفت: «محاله آرزو این کار رو کرده باشه!» مادرم برای تخلیه انرژیام، مرا در کلاسهای ورزشی چون ژیمناستیک و بسکتبال ثبت نام کرد و این تنها فعالیتی بود که به آن علاقهمند بودم.
با کمند امیرسلیمانی به یک مدرسه میرفتیم
در شیفت صبح مدرسهای که من درس میخواندم کمند امیرسلیمانی تحصیل میکرد. از همان زمان دبستان، دیدن محبوبیت او بین مردم و هممدرسهایها برایم جذاب بود. دوران راهنمایی به فریماه فرجامی علاقهمند شدم. سینما رفتن را دوست داشتم و هر ماه از مادرم قول میگرفتم که دختر خوبی باشم و او هم به عنوان جایزه مرا به سینما ببرد. مادرم با وجود اینکه علاقهای به این حوزه نداشت با من همراه میشد و فیلمهایی چون هامون، نرگس، هنرپیشه و. . . را چند سئانس با من تماشا میکرد و دو بار هم صفهای طولانی جشنواره را به خاطر من تحمل کرد. از مادرم واقعا ممنونم. از همان زمان علاقه من به بازیگری پررنگ و پررنگتر میشد و البته علاقهام به فوتبال و بهخصوص بازیهای جامجهانی و طرفداری از تیم ایتالیا به قوت خود باقی بود.