الان هم ساکن باغی در رامسر هستم و گاهی به شوخی به خانمم می گویم اگر اتفاقی برای من بیفتد کسی باخبر نمی شود!

بازخوانی بخش‌هایی از نخستین گفت‌وگوی حبیب پس از بازگشت به ایران

حبیب پس از بازگشت به ایران با یکی از مجله‌ها گفت‌وگویی انجام داد که بخش‌هایی از آن را برای مرور خاطراتش انتخاب کرده ایم که در ادامه می‌خوانید.

✔️سال ۸۸ آمدم. ۱۲ روز آمده بودم بمانم و محمد –پسرم- را ببینم. محمد قبل از من تهران آمده بود. چون دوبی برنامه داشت و بعدش هم آمده بود تهران. من همیشه یک دفعه تصمیم به انجام کاری می گیرم. ساعت ۱۰ صبح به همسرم گفتم می خواهم به ایران بروم و بعدازظهر شروع به جمع کردن وسایل کردم چون ساعت ۴ بعدازظهر پرواز داشتم. خانمم تعجب کرد و با پرخاش گفت چرا زودتر به من اطلاع نمی دهی!؟ اما من بالاخره به تهران آمدم درست روز قبلش تهران بودم.

✔️در جامعه خیلی حضور نداشتم. در آن مدت تهران را نمی شناختم؛ البته الان هم نمی شناسم. گاهی اوقات چهار ماه از فضایی که در آن زندگی می کردم بیرون نمی آمدم. الان هم ساکن باغی در رامسر هستم و گاهی به شوخی به خانمم می گویم اگر اتفاقی برای من بیفتد کسی باخبر نمی شود! تنهایی را ترجیح می دهم و خیلی دوست ندارم در محیط های شلوغ حضور داشته باشم.

✔️تهران شلوغ است. یک مدت رفتیم شمال و احساس کردم بهتر است همین جا بمانیم. بیشتر به خاطر آب و هوا. . . چون یک مدت هم محمد به خاطر ناراحتی قلبی اش آمد؛ به خاطر همین صلاح بود که شمال بمانیم.

✔️همسرم از اینکه به ایران برگشتیم بسیار راضی هستند. تنها سرگرمی من موسیقی است. همسرم بسیار راضی است، من فقط این بیکاری را دوست ندارم و ناراحت هستم. البته الان هم بیکار ننشسته ام؛ در اتاقم می نشینم و پای کامپیوتر آهنگ می سازم. ۳۰ آهنگ ضبط کرده ام که تقریبا آماده پخش است و فقط باید آن را بخوانم.

✔️همراه با مشکلات مختلف. خانه‌ای در تبریز داریم که گذاشته‌ایم برای فروش. متاسفانه همسرم به خاطر من یک زمین را فروخت. خدا را شکر فعلا می‌توانیم سر پا بایستیم. هر وقت بخواهم کنسرت برگزار می‌کنم. پیشنهاد خیلی خوبی از خارج کشور داشتم. اگر آن طرف آب بودم الان 7،8 کنسرت می‌رفتم. آنجا اگر یک آهنگی گل کند خواننده پیشنهاد چندین کنسرت پشت سر هم خواهد داشت! اما من خواستم ایران بمانم. به خاطر خانواده‌ام. پول چرک کف دست است.

✔️این را که می‌گویم شاید بعضی‌ها ناراحت شوند اما من برای مردم زندگی نمی‌کنم. من افتخار می‌کنم به خانواده سه نفره خودم. اگر صدها انسان خوب در این دنیا باشد قطعا همسرم و محمد جزو آن انسان‌ها هستند. کسی که دروغ بگوید، خیانت کند، مواد مخدر مصرف کند یا حتی سیگار بکشد باید از من فاصله بگیرد. من یک هنرمندم. خیلی سختگیر هستم. من مرد تنهای شبم و کسی نمی‌تواند خیلی با من صمیمی شود. بچه شمرون هستم. اگر کسی حتی یک‌دهم من سالم باشد می‌توانم با او بسازم.

✔️«مرد تنهای شب» از همه بیشتر گل کرد.

✔️ آهنگ بانوی شرقی را که برای همسرم خواندم خیلی دوست دارم. من اصولا برای  هر مشکلی که برایم پیش می‌آید، آهنگ می‌خوانم. . . در حال حاضر هم آهنگی ساخته‌ام برای همسرم که خواندن شعر آن برای من خوب نیست چون کلماتی مانند دوست  دارم، فدات بشم در آن هست و بعد این را دادم کسی بخواند. متاسفانه خودم نمی‌توانم بخوانم. به همسرم گفتم آهنگی را که شعرش را خودم گفته‌ام می‌خواهم به کسی بدهم که بخواند و همسرم در جواب گفت تو مرا اذیت می‌کنی بعد برایم آهنگ هم می‌خوانی!؟(خنده)

✔️اسم همسر اول من شادی بوده است. بعد که فوت کرد همه به خاطر آهنگ شهلا گفتند اسم همسر حبیب شهلا بوده! آن آهنگ هم در آن دوران خیلی گرفت. اما آهنگ و ترانه برای فرد دیگری بود که من آن را خواندم.

✔️ آن زمان خیلی هم معروف نبودم که آهنگ «مادر» را خواندم. یادم هست روی صحنه کنسرت بودم و همه جا تاریک بود و کسی از فوت مادرم خبر نداشت. بدون هیچ مقدمه‌ای گریه کردم و آهنگ را زدم و خوا ندم. مادر بی تو تنها و غریبم. . . این ترانه در حقیقت حال و روز خودم و احساس واقعی‌ام بود.

الان هم ساکن باغی در رامسر هستم و گاهی به شوخی به خانمم می گویم اگر اتفاقی برای من بیفتد کسی باخبر نمی شود!