رابرت دنیرو فکر میکرد «راننده تاکسی» بالقوه این قابلیت را دارد که مردم بعد از ۵٠ سال هنوز دربارهاش صحبت کنند. هنوز برای اینکه بدانیم آیا پیشگویی او به حقیقت میپیوندد یا نه، یک دهه فرصت داریم، اما اینطور که پیداست، بهتر است به او حق بدهیم. دومین همکاری این بازیگر با مارتین اسکورسیزی کارگردان که ۴٠ سال پیش روی پرده رفت، هر دو نفر را در حرفه خود تقویت و تثبیت کرد و مهمتر از آن، به یک شاهکار برآشوبنده از دهه ١٩٧٠ بدل شد. از لابهلای بسیاری چیزهایی که درباره این فیلم نوشته شده، چند مورد انگشتشمار را که ممکن است ندانید، انتخاب کردهایم. اگر شما از طرفداران این فیلم هستید، پس باید بگویم بله: «با تو هستم».
١- «با من بودی؟» از بروس اسپرینگستین گرفته شده است
رابرت دنیرو کل این مونولوگ پارانوییدی را بداههسازی کرد که شامل مشهورترین جمله فیلم هم میشود. (پل شریدر، فیلمنامهنویس بعدا گفت: «این بهترین چیزی است که در این فیلم وجود دارد و من هم آن را ننوشتهام»). دنیرو این جمله را از بروس اسپرینگستین خواننده گرفت که اجرای کنسرت او را چند روز قبل از فیلمبرداری در «گرینویچ ویلج» دیده بود. وقتی تماشاگران نام او را صدا میزدند، اسپرینگستین با تواضعی جعلی میگفت: «با من بودی؟» (?You talkin’ to me) و ظاهرا جمله او در ذهن دنیرو ماند.
٢- فیلمنامهنویس برای اولینبار در ١٧سالگی یک فیلم تماشا کرد
پل شریدر را پدرومادری بهشدت کالوینیست (فرقهای از پروتستانهای متعصب) بزرگ کرده بودند، بهاینترتیب فیلم و سینما در خانواده شریدر ممنوع بود. شریدر گفته است اولین فیلم زندگیاش را در سال ١٩۶١ دیده که «پروفسور بیهوش و حواس» نام داشته و بعید بهنظر میرسد الهامبخش «راننده تاکسی» بوده باشد. خود او هم گفته از دیدن فیلم دیزنی بهشدت سرخورده شده بود.
٣- جودی فاستر قبل از بازی در این فیلم باید از اداره رفاه تأییدیه میگرفت
فاستر با آنکه موقع فیلمبرداری فقط ١٢ سال داشت، یکی از باتجربهترین بازیگران بود. دهها برنامه تلویزیونی و چند فیلم (ازجمله «آلیس دیگر اینجا زندگی نمیکند» اسکورسیزی) در کارنامه داشت. اما موضوع خشن «راننده تاکسی» سبب شد تهیهکنندگان او را به اداره رفاه کودکان در کالیفرنیا ببرند تا تأیید کنند او به اندازه کافی برای بازی بالغ است. قرار شد خواهر بزرگ او در بعضی صحنههای خشن بدل او باشد و اگر رابرت دنیرو قرار است حرف زشتی بر زبان بیاورد، او سر صحنه نباشد.
۴- وجود این فیلم تا حدی مدیون فیلم «نیش» است
مایکل و جولیا فیلیپس، زنوشوهری بودند که فیلمنامه شریدر را در سال ١٩٧٣ خریدند و مارتین اسکورسیزی از همان ابتدا مشتاق کارگردانی آن بود. اما هیچیک از این افراد به اندازه کافی برای استودیوهای هالیوود وجههای نداشتند که موضوعی چنین تیرهوتار و نگرانکننده را به دستشان بسپرند. این وضع در پایان آن سال تغییر کرد که «نیش» به تهیهکنندگی فیلیپس به یک فیلم موفق برنده اسکار بهترین فیلم بدل شد. مهمتر اینکه فیلیپس قرارداد چند فیلم با کلمبیا پیکچرز بست. ارزش شریدر و اسکورسیزی نیز در آن سال بیشتر معلوم شد و وقتی دنیرو به میدان آمد، ساختن «راننده تاکسی» که قبلا محال بهنظر میرسید، ممکن شد.
۵- دنیرو بهطور تصادفی، ایده مشابهی برای ساختن یک فیلم داشت
دنیرو قبل از تبدیلشدن به یک ستاره، خود به فکر فیلمنامهنوشتن بود. یکی از ایدههای او را شاون لوی، شرححالنویس او، چنین توصیف کرده است: «درباره یک مرد تنها و سرگردان در شهر نیویورک با اسلحه و در رؤیای ترور». ایده فیلمنامه او هرگز عملی نشد، اما عجیب اینکه دنیرو، شریدر و «راننده تاکسی» را چند سال بعد پیدا کرد.
۶- همه دستمزد کم گرفتند تا فیلم ساخته شود.
دنیرو که در همان زمان با قرارداد ۵٠٠ هزار دلاری بازی در «پدرخوانده: قسمت٢»، بارش را بسته و به ستاره بدل شده بود، برای «راننده تاکسی» فقط ٣۵ هزار دلار گرفت. شریدر برای مبلغی در همین حدود توافق کرد، درحالیکه بهتازگی فیلمنامه «یاکوزا» را به ١٠ برابر این رقم فروخته بود. بقیه بازیگران اصلی و اسکورسیزی نیز کمتر از معمول گرفتند. سیبل شفرد ٣۵ هزار دلار گرفت و کارگردان ۶۵ هزار دلار. کل بودجه حدود ١,٨ میلیون دلار شد که کمتر از ٢٠٠ هزار دلار آن به عوامل هنری رسید.
٧- آهنگساز چند ساعت پس از ضبط موسیقی فیلم درگذشت
اسکورسیزی خوششانس بود که برنارد هرمن را به دست آورد. برنارد هرمن افسانهای، موسیقی «همشهری کین»، «روانی»، «تنگه وحشت»، «شمال از شمال غربی» و دهها شاهکار دیگر را ساخته بود. هرمن موسیقی «راننده تاکسی» را نوشت و خود رهبری ارکستر در جلسات ضبط در لسآنجلس را برعهده گرفت و کار را در شب ٢٣ دسامبر سال ١٩٧۵ تکمیل کرد. همان شب به هتل خود بازگشت و رسما اعلام شد صبح پیش از کریسمس (٢۴ دسامبر) در ۶۴سالگی درگذشته است. او پس از مرگ نامزد دریافت جایزه اسکار شد.
٨- اسکورسیزی برای پرهیز از درجه غیرقابل نمایش، کاری کرد که خون به جای قرمز، قهوهای دیده شود
اسکورسیزی رنگ را در صحنههای خونین فیلم، اشباعزدایی و کاری کرد که خون کمتر واقعگرایانه و بیشتر شبیه به سیاهوسفید روزنامههای زرد نزدیک باشد (بدون آنکه واقعا سیاهوسفید باشد). این رنگ نهفقط متناسب با لحن فیلم بود، بلکه هیأت درجهبندی را نیز ساکت میکرد.
٩- با توجه به اعتصاب رفتگران، بیشتر آشغالها روی پرده واقعی بود
نیویورک در دهه ١٩٧٠ کثیف بود. این یکی از مضامین مرکزی «راننده تاکسی» است. اما این شهر بهویژه در تابستان سال ١٩٧۵ و در زمان فیلمبرداری به علت اعتصاب نظافتچیها کثیف بود و انبوهی از زباله در پیادهروها و خیابانها رها شده بود.
١٠- سیبل شفرد بازیگر محبوب آن گروه نبود
شفرد پرزرقوبرق با فیلم «آخرین نمایش فیلم» ستاره و باعث شد کارگردان آن فیلم، پیتر باگدانوویچ همسر خود را ترک کند و بعد در فیلمهای بیرمقی مانند «دیزی میلر» بازی کرد و رفتار پرتکبر او در سفرهایش با باگدانویچ در محافل هالیوود بازخورد خوبی نداشت. شفرد امروز بیشتر بهعنوان یک بازیگر تلویزیونی شهرت دارد. او برای بازی در «راننده تاکسی» کمتر از قیمتی گرفت که معمولا درخواست میکرد. نکته این بود که هیچکس او را چندان بهعنوان یک بازیگر قبول نداشت. جولیا فیلیپس تهیهکننده موقع تماشای راشهای روزانه بازی او در لسآنجلس حالش بد میشد. اسکورسیزی بارها و بارها مجبور میشد جملههای او را برایش تکرار کند و سرخوردگی دنیرو به جایی میرسید که با او دعوایش میشد. شریدر بعدا گفت: «ما همیشه میگفتیم دنبال یک نفر از نوع سیبل شفرد هستیم. بدتر از نوع سیبل شفرد هم پیدا میشد؟ اما او همیشه از «نوع» سیبل شفرد باقی ماند».