یادداشت کارگردان «پل چوبی» در حمایت از مهرجویی

مهدى کرپور با انتشار یادداشتى ضمن دفاع از داریوش مهرجویى از رودر رو گرفتن جامعه پزشکان با هنرمندان انتقاد کرد.

به گزارش هفت هنر کارگردان فیلم پل چوبی در این یادداشت نوشته است:

۱- کشور من عادت مسبوق و غریبی داشته. عرفا و حکمایش، شاعر بودند و طبیب و منجم و ریاضی‌دان و گاه مفسر قرآن و خوشنویس و معمار و…خلاصه: علامه.
شاید این وا‌ژ‌ه‌ معادل فرنگی نداشته باشد، اما همه‌ی فارغ‌التحصیلان دنیا حداقل یک‌بار به حرمت ابن سینا به ردای «اوی سنا» ملبس می‌شوند…برای ما اما این واژگان جایگاه و معنای دیگری دارد. شکلی دیگر. حکیم یعنی روشنفکر. یعنی شَمَن. یعنی معلم ده.
و این‌جا و اکنون معلم ده هنوز برایمان مهم است، چرا که جامعه‌ی توسعه نیافته را یک قدم به جلو می‌برد. همان است که بهمن بیگی خودش را وقف می‌کند تا ایلش، بخارا شود و پای تخته سیاه های سیار در کوه و دمن سواد بیاموزند.

۲- عباس کیارستمی و داریوش مهرجویی ستون‌های فرهنگ این کشورند. مثل سعدی و حافظ. مثل ستون‌های تخت جمشید. باید بمانند برای میراث اندک به جامانده‌ی فرهنگی فردای کودکان‌مان. محترم و استوار. دیگر چیزی باقی نمانده.
سرمایه‌ها و منابع انسانی ملت‌ها امروز از ‌ذخایر طبیعی آن کشورها مهم‌ترند. اگر براساس یک اشتباه سهوی یکی از مفاخر ملی ما از دست رفته، همه‌ی عوامل آن می‌بایست که شناسایی و توبیخ شوند.
چند کودک دیگر باید متولد شود تا ما یک کیارستمی داشته باشیم و چه‌قدر یک کشور باید هزینه کند تا یکی مثل او به ثمر برسد؟
اگر مهرجویی امروز و تحت شرایط احساسی ناشی از دست دادن رفیق قدیمی خود، خواسته‌ی منطقی‌اش را در مجلسی از فرد به جمع بسط داده و جمع بسته، این هم سهوی‌ست. کمااین‌که بلافاصله اصلاح و خوشبختانه شفاف کرده که نظرش به کلیت جامعه‌ی پزشکی مربوط نیست.
در این بین یادداشت و بیانیه‌های بی‌ادبانه و فریادهای جوگیرانه و پلاکاردهای هوچی‌گرانه و دفاع و اتحادهای صنفی-عشیره‌ای دو طرف از آن مواردی‌ست که فقط می‌تواند جلوی چشم میلیون‌ها نفر ما را تحقیر کند.
و قطعن برنده‌ی این بازی دو سرباخت، پزشکان نیستند. چرا که برحسب ضرورت حرفه، نه رسانه در اختیار دارند و نه محبوبیت. احتمالن!

۳- روشنفکر امروزی در ایران با تخصصی شدن علوم و متناسب با سایر تعاریف دنیای مدرن، تعریف جدیدی یافت. اما در شرق و خاورمیانه به خصوص ما هنوز هم به معلمان خوددارتر و حکیمان خیراندیش و دورنگر نیاز داریم. برای کشوری که به زعم کسانی، روشنفکری در آن ناقص و عقیم به دنیا آمده و علی‌رغم هزینه‌های بسیار جامعه‌ی تحصیل‌کرده‌ و قدرنادیده‌اش، مع‌الاسف بی‌قید و تعهدی بسیاری از شهروندانش که هنوز در تفکر قبیله زندگی می‌کردند، به فاصله‌ی اندکی از روسیه به مشروطه‌ می‌رسد و امروز مهندسین و مخترعین و هنرمندان و پزشکانش در جهان جزو نخبگانی هستند که کشورهای پیشرفته بر سر بردن‌ و تغییر ملیت‌شان دعوا می‌کنند، سالوسان با خلط مبحث شبه روشنفکری و روشنفکری را درمی‌آمیزند و عکس مارکشان، خلایق رنگ کرده را به بازار شبکه‌های حقیقی و مجاز می‌برند.
امروز دقیقن مشخص نیست که این دعوای پزشک—هنرمند از کدام محفل مشکوکی مدیریت می‌شود؟ چه کسانی در اتاق‌فکرهای رسانه و شایعه بر این طبل می‌کوبند؟ در کدامین سرداب‌های عوام‌زدگی بر ما بلند می‌خندند؟ چگونه پذیرفته‌ایم که این‌چنین بی‌رحمانه به زخمی کردن پیکر خود بنشینیم و رخت چرک‌مان را آویز دیوار کنیم؟ چه کسی از این حوض گل‌آلود ماهی خواهد گرفت؟

۴- اگر در مورد کیارستمی خطایی صورت گرفته، حتمن باید رسیدگی شود. اگر مجرمی هست، باید که مجازات شود. این یک خواسته‌ی عمومی‌ست. باید بیاموزیم که برای همه‌ی شهروندان این کشور همه‌ی مسئولین باید که مسئولیت‌شان را بپذیرند. اما بسط عمومی خطای فرد به جمع هم از آن خطاهایی‌ست که یک‌بار برای همیشه باید از جان فرهنگ این کشور کنده شود.

و آخر- گوستاولوبون در کتاب روانشناسی توده‌ها نوشته: « آحاد آدم‌ها در یک توده، با هم تفاوتی ندارند. آرای چهل نفر با تحصیلات عالی در مورد مسایل عمومی با آرای چهل نفر باربر، هیچ فرقی ندارد».

مهدى کرم پور