فریم اول: از تولد تا مرگ
مردی با چمدان عنابی
سال ١٢٨۶ درتهران به دنیا آمد. پدرش حاج عباسقلی بازرگان، تاجری متدین و سرشناس بود. او با اولین گروه اعزامی ممتازان کشور برای تحصیل به فرانسه اعزام شد. هفت سالی در فرانسه بود و مدرک مهندسیاش را که گرفت، برگشت و به سربازی رفت.
سال ١٣١۵ بود که دانشیار دانشکده فنی دانشگاه تهران شد. سال ١٣١٧ با ملک طباطبایی ازدواج کرد و حاصل ازدواجشان پنج فرزند شد: زهرا، فرشته، فتانه، محمدنوید و عبدالعلی.
او چندی بعد به ریاست دانشگاه فنی گمارده شد. بازرگان که برآمده از خانوادهای مذهبی بود، در دوران ریاستش در دانشکده فنی اولین نمازخانه آنجا را احداث کرد. در جایی از خاطرات او آمده: «… هرگز سیاست را به دین مقدم ندانستم»، به واسطه همین بینش هم، گاه در عرصه سیاست به سبکی موضع میگرفت که هوادارانش هم شوکه و مبهوت میشدند. او دو دوره رئیس دانشکده فنی تهران بود تا اینکه ١۵ سال بعد -١٣٣٠- از سوی کریم سنجابی، وزیر فرهنگ دولت محمد مصدق، به معاونت برگزیده شد، این انتصاب رسما او را وارد عرصه سیاست کرد و چند ماه بعد، معتمد مصدق شد. به عنوان رئیس هیئتمدیره شرکت ملی نفت ایران راهی خوزستان شد.
دو سال از همراهی او با مصدق نمیگذشت که کودتای ٢٨ مرداد سال ٣٢ روی داد. دو، سه روزی از سقوط دولت مصدق بیشتر نمیگذشت که جزء مؤسسان نهضت مقاومت ملی شد. بازرگان که تا پیش از کودتا، بیشتر به امور اجتماعی و صنفی توجه میکرد، کمکم به منتقد تند و تیز عالم سیاست بدل شد. اوج اعتراضاتش در این مقطع، به بهمن سال ٣٢ برمیگردد که در نامهای انتخابات مجلس شورای ملی را غیرقانونی اعلام کرد. بهواسطه این اعتراض هم از خدمات دولتی و استادی دانشگاه تهران محروم شد. یک سال بعد از کودتا هم که چاپخانه مخفی نهضت مقاومت ملی کشف شد، بازرگان دستگیر و به هشت ماه زندان محکوم شد.
او معترض ماند. دیدگاهش هم منسجمتر میشد و هم خاص خودش؛ به همین دلیل هم مبارزات سیاسیاش شکل و قالب ویژهتری یافت و بهار سال ۴٠ بود که همگام با محمود طالقانی و یدالله سحابی و جمعی دیگر، نهضت آزادی ایران را تأسیس کردند. او تا پایان عمر دبیرکل این تشکل سیاسی بود. نهضت آزادی به اعتراضات سیاسی-اجتماعی آنها رنگ و بوی مذهبیتر داد. او دو سال بعد- سال ۴٢- و در اوج فعالیتهای سیاسیاش در نهضت آزادی، بازداشت شد. این بار به ١٠ سال حبس محکوم شد، در ایام حبس دست به قلم شد و کتاب نوشت و ترجمه کرد. از زندان که آزاد شد به رویه مبارزاتیاش ادامه داد. در روزهای مبارزات قبل از انقلاب اسلامی، از جمله چهرههای صاحبکرسی در حسینیه ارشاد بود. جایی که سالها بعد پیکرش از همانجا تشییع شد.
بهمن ۵٧ که آمد، بازرگان تمام تلاشش را برای انتقال آرام قدرت به کار گرفت. هنوز شیرازه رژیم سلطنتی به طور کامل متلاشی نشده بود که او از سوی امام(ره) حکم نخستوزیر گرفت. ٩ ماه نخستوزیر بود. در این مدت کوتاه چهار بار استعفا داد تا اینکه در نهایت چهارمین استعفایش که مقارن شده بود با گروگانگیری در سفارت آمریکا، از سوی بنیانگذار جمهوری اسلامی پذیرفته شد.
بازرگان پس از کنارهگیری از دولت، از سیاست کنار نرفت. در اولین انتخابات مجلس پس از انقلاب، با رأی قابلتوجهی از تهران راهی پارلمان شد. پس از پایان دوران نمایندگی، برای مجلس دوم ثبتنام نکرد اما در سال ۶۴ نامزد ریاستجمهوری شد که رد صلاحیت شد. پس از آن، او در همه ادوار ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی از جانب نهضت آزادی ایران اعلام کاندیداتوری کرد، اما هر بار صلاحیتش رد شد.
سرانجام وقتی در٣٠ دی ٧٣ برای درمان راهی سوئیس شده بود، در نیمه راه در فرودگاه زوریخ، درگذشت. او بنا به وصیتش در قم به خاک سپرده شد. در بخشی از وصیتنامهاش نوشته بود: «… برای کفن خلعتی سابقا از سفر حج آورده و در چمدان عنابیرنگ گذارده بودم که پس از نقل مکان به نارون نمیدانم چه شده است».
فریم دوم: اندیشه بازرگان
لیبرالی که نه چپ شد و نه انقلابی
مهدی بازرگان که از خانوادهای مذهبی و سنتی عازم فرنگ و از نزدیک با غرب مدرن آشنا شد. به تهران که برگشت عزمش این بود تا دین را با دنیای نویی که در غرب دیده بود گره بزند. به همین دلیل هم خواند و خواند و نوشت و نوشت تا دین را از نگاهی نو و شاید علمی بازیابی کند. صرفنظر از درست یا غلطبودن نگاه بازرگان، او سیاست و دین را همراه هم میخواست و تکاپویش «دینداری سیاست» یا «سیاست متدین» بود.
به همین دلیل هم بزرگترین موافقان و مخالفانش هر دو حوزوی و برخاسته از بطن روحانیت آن ایام بودند. آیتالله مرتضی مطهری موافقش بود و معتقد بود تنها کسی که توان حکومتکردن و دولتمردی را در روزهای انقلابی را داراست، بازرگان است؛ چراکه مطهری بر این باور بود روحانیت باید از پرداختن مستقیم به امور اجرائی دور بماند و به همین دلیل هم بین افراد غیرروحانی بازرگان کسی بود که همه فاکتورها را دارا بود. در مقابل اما آیتالله سیدمحمود طالقانی که سابقه همراهی و همگامی با او در دوران مبارزه را داشت به او توصیه کرده بود سمت نخستوزیری را نپذیرد، اما بازرگان چون در آن شرایط این کار را برای خود تکلیف میدانست، پذیرای این سمت شد. بههرروی بازرگان آمد و نخستوزیر شد. ٢٧۵ روز در ارشدترین جایگاه سیاسی کشور ماند، اما در نهایت در پاسخ به تندرویها و آنانی که از او اقدامی انقلابگرایانه میخواستند، استعفا داد.
برچسب لیبرال عنوانی بود که قبل و پس از انقلاب حواله کارنامه سیاسی مهدی بازرگان شد بهنحویکه گویی لیبرالبودن برای چهرهای که در مبارزات انقلاب قد علم کرده بود و به بار رسیده بود، نقطهضعفی جبراننشدنی بود، آنچنان که خودش دراینباره میگفت: «… ما لیبرال بودیم، آزادیخواه و آزادمنش بودیم و در نتیجه این آزادیخواستن و آزادیدادن، کسانی که قاعدتا و حقا باید دوست باشند، عمل مخالف انجام دادند و این مسئله را باید به عنوان یکی از جرمهای دولت موقت و خودم بپذیرم و جزء گناهانی که برای ما میشمارند، یکی لیبرالبودن ماست اما حالا باید بگویم که اگر ما لیبرال نبودیم، آنها که مقاله مینویسند و نشریه میدهند، امروز بودند یا نه؟ اقلا این حقشناسی را ندارند که بگویند، خدا پدر بازرگان را بیامرزد. شما آدم بدی بودید، لیبرال بودید ولی در نتیجه لیبرالبودن شما، ما به همه چیز رسیدیم»- روزنامه کیهان ٩/١٠/۵٨- بهاینترتیب، او لیبرالی بود که نه تسلیم حملات بیوقفه چپها- که او را بورژوا میخواندند- شد و نه دل به شعارهای انقلابی سپرد. نزدیکانش میگویند او به دنبال اصلاح پلهبهپله امور بود؛ به همین دلیل میتوان او را یک اصلاحطلب نامید و شاید همه بدشانسیاش این بود که زمانی به بالاترین سمت سیاسیاش گمارده شد که کشور در بحبوحه انقلاب بود و جو انقلاب و رویکردهای انقلابی بر همه امور و همه افراد سایه انداخته بود. او معتقد به اصلاح گامبهگام امور بود؛ در همین راستا هم او و همفکرانش همواره در انتخابات مختلف حضور پیدا کردهاند. این درحالی بود که بسیاری از شخصیتها و گروههای سیاسی انتخابات را تحریم میکردند؛ اما بازرگان و همفکرانش در نهضت، همواره در همه انتخابات حضور یافتند.
با وجود همه انتقاداتی که به او وارد است، اکنون دو دهه پس از درگذشتش، نگاهها به او رفته رفته مثبتتر میشود. سروش دباغ درباره او میگوید: «مرحوم بازرگان هم دینشناس و روشنفکر بود و هم سیاستمدار. در ارزیابی کارنامه او، البته نباید این دو شأن را به یکدیگر برآمیخت و احکام یکی را به دیگری تسری داد… . مرحوم بازرگان فایدهگرا بود و مقوله منفعت ملی که همعنان با بیشینهشدن فایده و کمینهشدن درد و رنج اکثریت شهروندان است، در نظام سیاسی او جای مهمی را به خود اختصاص میداد؛ اما درعینحال بهدرستی به فایدهگرایی عنانگسیخته باور نداشت…؛ اگر کارآمدی عملی معیار تشخیص سیاستمداران موفق باشد، مرحوم بازرگان توفیق عملی چندانی در وادی سیاست نداشت؛ اما ایشان هم درک روشن و منقحی از سیاستورزی دموکراتیک داشت، چیزی که در آن روزگار کمیاب و بلکه نایاب بود و آن را برای دیگران به ارث گذاشت؛ و هم از اصول اخلاقی خویش در سیاستورزی هیچگاه عدول نکرد و بابت این امر ناملایمات بسیاری را به جان خرید».
فریم سوم: آنچه درباره او میگویند
بازرگان در روایتها
برای شناخت بهتر مهدی بازرگان بازخوانی گفتارها، اقدامات و اندیشههای او در نقلقولها، روایتها و خاطرههای همراهان، منتقدان و مخالفانش حائز اهمیت است. به همین منظور هم در زیر، چند نمونه از خاطرات و روایتهای نزدیکان و منتقدان بازرگان را در کنار هم قرار دادهایم.
نه همرنگ جماعت شد، نه قهر کرد/ علیرضا رجایی، فعال سیاسی: «… متأسفانه در نقد بازرگان اجماع به وجود آمده بود و دوست و دشمن به نقد وی میپرداختند. بااینحال و در آن فضا، مرحوم بازرگان نه همرنگ جماعت شد و نه مانند بسیاری از متفکرین و سیاسیون ایرانی، قهر کرد و به کُنج عزلت خزید. او مرد و مردانه در میدان ماند و به انتقاد از اقداماتی که به نظرشان اشتباه میآمد، همت گماشت و اینقدر بر مواضع خود پای فشرد که بعدها بسیاری به حقانیت نظرات او پی بردند..»./ نقلشده در سایت بازرگان
من بولدوزر نیستم / آیتالله محمدرضا مهدویکنی، دبیرکل فقید جامعه روحانیت مبارز: «هنگامی که مهندس بازرگان به حکومت انتخاب شدند، بنا شد که در دانشگاه تهران برای مردم سخنرانی کند. من حضور داشتم و دانشگاه پر از جمعیت بود. آقای مطهری و حجتالاسلام باهنر هم بودند. آقای مهندس بازرگان پشت میکروفون قرار گرفت و سخنرانی کرد و ضمنا به این نکته اشاره کردند که: «انقلابیون، دولتی انقلابی و بولدوزروار میخواهند. امام بولدوزر میخواهد ولی من پیکان هستم. من حرکت میکنم اما پیکانوار حرکت میکنم». یعنی از همانجا خواستند به مردم و امام بگویند که من یک چنین دولتی هستم، دولت انقلابی به آن معنا که مثل بولدوزر بزنم و خراب کنم و به پیش بروم، نیستم. بعد هم به بختیار خطاب کردند که: «ای بختیار لر! بیا بشو مانند حر و دولت را رها کن»./ صفحه ١۵۵ کتاب خاطرات آیتالله مهدویکنی
مگر مردم باید چند بار به من حقوق بدهند/ هاشم صباغیان، وزیر کشور دولت موقت: «… چند ماه از نخستوزیری مهندس بازرگان گذشته بود که فیش حقوقی ایشان از حسابداری نخستوزیری رسید. بازرگان نگاهی به آن افکند و گفت: مگر این مردم چند بار باید به من حقوق بدهند. من حقوق بازنشستگی را از دانشگاه دریافت میکنم و آن نتیجه ٣٠ سال خدمت فرهنگی اینجانب بوده است. بنابراین این مبلغ را به خزانه برگردانید و از ماه بعد دیگر فیش حقوقی به نام من صادر نکنید»./ نقلشده در کتاب بازرگان در اندیشه فرهیختگان.
چرا بازرگان چهار بار استعفا داد؟/ محمد توسلی، اولین شهردار تهران: «… چپرویها، ندانمکاریها و قدرتطلبیها بازرگان را در مقام ریاست دولت به بنبست رساندند. او که شرایط را دشوار و پارهای از دشواریها را غیرقابلحل میدید در ١۵ اردیبهشت ۵٨ و درست سه ماه بعد از قبول نخستوزیری در نامهای به رهبر فقید انقلاب و شورای انقلاب آورده است که دولت نمیتواند به همه وظایف اصلیاش برسد و به همین دلیل بعد از اداره مملکت در آن روزهای حساس و برگزاری رفراندوم تعیین نظام و همچنین انتخابات مجلس خبرگان بررسی قانون اساسی دیگر نمیتواند شرایط را برای برگزاری انتخاب نمایندگان فراهم آورد». /گفتوگو با ماهنامه نسیم بیداری.
وقتی که امام نامه را پاره کردند/حجتالاسلاموالمسلمین عبدالمجید معادیخواه: «یادم هست که یک نامهای را آوردند خدمت ایشان که اگر اشتباه نکنم (آنموقع) از نخستوزیر دولت موقت بود و نامه با بسمالله شروع نشده بود، البته من از نزدیک ندیدم ولی بعد از صحبت اینطور متوجه شدم و همینطور در یک جا گفته شده بود انقلاب ایران بدون ذکر اسلامی. امام نامه را پاره کردند، فرمودند: «بگویید به ایشان، فلانی نامه را پاره کرد. چند بار من به شما بگویم که انقلاب اسلامی است. انقلاب کار نکرد در ایران، اسلام کار کرد در ایران.»/ مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی ٣١/٠۶/۵٩.
بازرگان قاطع عمل نکرد/ حبیبالله پیمان،
فعال ملی – مذهبی: «… اگر جامعه از مسیر رفرم به آن شرایط [پیروزی] رسیده بود، اقدام دولت موقت، قابلقبول بود. اما مردم انقلاب کرده بودند و دولت موقت باید قاطع عمل میکرد و برای برطرفکردن تعارضهای موجود، مشارکت نیروهای انقلابی، برطرفساختن خواستههای دهقانان و ایجاد مدلی برای مقابله با توطئههای امپریالیسم اقدام میکرد…»/ گفتوگو با هفتهنامه توانا، سال ٧٧.
بازرگان با نگاه دینی شریعتی سازگار نبود: نوید بازرگان: «… مهندس بازرگان سازگاری زیادی با نگاه دینی شریعتی نداشت و این را صراحتا هم میگفت. با برخی خطکشیهای قاطع شریعتی که البته برای بسیاری از ما خیلی هم جذاب بود مخالفت داشت.یادم است در مورد این جمله معروف شریعتی «آنان که رفتند کاری حسینی کردند. آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدیاند» میگفت هیچ همچو چیزی نیست! سادهانگاری میدید که کل مردم را آدم سه دسته کند… بااینحال، اگرچه با برخی ایدههای شریعتی همراه نبود اما نبوغ، شور و خلاقیتی را که در سخن او موج میزد، میستود.»/گفتوگو با ماهنامه مهرنامه، دی ٨٩.
کلاهی که امام بر سر آمریکا گذاشت/ محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام: اگر امام(ره) در اوایل انقلاب بازرگان را بر سر کار نمیگذاشت شاید انقلاب به ثمر نمیرسید، بازرگان بزرگترین کلاهی بود که امام بر سر آمریکا گذاشت، ایشان نیرویی را بهکار گرفت که آمریکا احساس خطر نکند. سیاست امام(ره) در جنگ نیز این بود که تا قبل از سقوط صدام مسائلی را مطرح نکند که علیه ایران از آن استفاده شود و البته شاید بهتر باشد بگوییم بازرگان بزرگترین کلاهی بود که بر سر آمریکا رفت./ خبرگزاری فارس، دی ٨٩.
منبع شرق