بازخوانی داستان «بانوی باغ» از کتاب «هفت ناخدا» شهریار مندنیپور
مضمون پرتکرار مرگ در روایتهای «هفت ناخدا» خواننده را وامیدارد تا این بسامد معنی را نتیجه اندیشگانی نویسنده دربارۀ مرگ پنداشته، از شیوۀ رویارویی وی با این مسئله و چگونگیاش بپرسد: مرگاندیش یا مشتاق زندگی؟ انکار اندیشۀ مرگ در این روایتها ناشدنیست، و راویان، متأثر از وهم افسانه، ناامنی جنگ و «جامعهای تعطیل» شکلهای گونهگونی را تعریف میکنند، تصویرهایی که مدام پیشروی ماست: «قطرهقطره از مقطع گلویش خون میچکید بر آب جوی…» (ص15)، «مردی را با زنجیر جرثقیل بالا میکشیدند» (ص23)، «مردی که سر زانوها مانده بود نالهاش را نیمتمام گذاشت و افتاد» (ص32)، «مهتاب بالای سر جنازه مینا زانو...