گفت‌وگو با کارگردان و بازیگر نمایش «راپورت‌های شبانه دکتر مصدق»

پروژه‌های تاریخی در تئاتر و سینما در تولید خود مسائل فراوانی دارند. گروه اجرایی از ابتدای کار نیاز دارد تا کلی تحقیقات انجام دهد و باید برای تمام آنچه تصویر می‌شود جوابگوی افکار عمومی یا شخصیت‌های حقیقی و حقوقی باشد تا کسی در این میان از آنچه گفته شده دلخور نشود، به‌خصوص در مملکت ما که مرز بین توهین و انتقاد نامشخص است و توهم توطئه همیشه گزینه اول روی میز است. در مورد بازی‌کردن نقش این شخصیت‌ها نیز این مسأله وجود دارد و علاوه بر این‌که کارگردان یا نویسنده باید جوابگو باشند بازیگر نیز از این پاسخگویی مبرا نیست و باید بداند که پای در مسیر سختی گذاشته که در آن با نظرات و سوال‌های بیشتری از نمایشی غیرتاریخی روبه‌رو می‌شود، چون لااقل در آثاری که چنین ماهیتی ندارند می‌توان خیلی از ابهامات را به تخیل خود یا کارگردان و نویسنده حواله بدهند و بحث را تمام کنند اما آثار تاریخی پشت سرشان ده‌ها جلد کتاب و روایت وجود دارند. یکی از کاراکتر‌های نمایش راپورت‌های شبانه دکتر مصدق شخصیت «نماینده موافق» است که به مصدق بسیار نزدیک و یار و پشتیبان اصلی او در مجلس است. این نقش را رضا بهبودی بازی می‌کند، با او درباره نقش و ارتباطش با تاریخ صحبت کرده‌ایم، مشروح این گفت‌و‌گو پیش‌روی شماست:

 نقشی که شما آن را بازی می‌کنید عنوان کلی «نماینده موافق» را یدک می‌کشد و از طرفی ویژگی‌های یک کاراکتر را دارد، او یک تیپ است یا شخصیت؟
شما دقیقا  به نکته‌ای اشاره کردید که نقطه اختلاف بوده است و باید در مورد آن بیشتر حرف بزنم، این نام کلی که در بروشور از آن به‌عنوان نماینده موافق و نماینده مجلس یاد شده، از ابتدا این‌طور نبوده است. در متن برخی از  آنها عنوان، استناد تاریخی  و ما‌به‌ازای واقعی داشته‌اند، کسانی مثل دکتر معظمی از بنیان‌گذاران نهضت ملی ایران یا دکتر شایگان. به همین ترتیب نقش من هم چنین وضعیتی دارد؛ این نقش در اصل اتوودی است بر شخصیت دکتر فاطمی، بنا بر این کاراکتر است و جزییات و مختصات مشخصی دارد. اگرچه در این فرصت کوتاه معرفی نمی‌شود اما سعی شده ماهیت اصلی خود را حفظ کند و در عین حال به دلایل مختلف از ذکر نام کاراکتر پرهیز شده است. بسیاری از جمله‌هایی که من در این نمایش می‌گویم عین جملات دکتر فاطمی است لذا شخصیت تاریخی -و فعلا غیردراماتیک- است که یار غار دکتر مصدق و چه‌بسا بسیار نزدیک‌تر به ایشان بوده است، شاید گفتنش اضافه‌گویی باشد و خیلی‌ها بدانند که دکتر مصدق او را فرزند سوم خود می‌دانسته است. با این اوصاف من دارم یک شخصیت را بازی می‌کنم، گویی آن‌که تماشاچی نداند او دقیقا کیست و برایش روشن نباشد در تاریخ چنین شخصی وجود داشته است یا خیر. حتی از لحاظ گریم، پوشش و بعضی از استایل‌های ایستادن سعی شده  این نزدیکی به کاراکتر اصلی وجود داشته باشد و من و دوستان گریم و لباس تلاش کرده‌ایم تا این شباهت به وجود بیاید. اما چون به هر دلیلی این به تماشاچی منتقل نمی‌شود من هم خیلی پاسخگوی این نقش نیستم، این جمله بدان معنی است که اگر کسی چنین سوالی بکند که این نقش تیپ است یا شخصیت من مسئولیتی در قبال این ضعف ندارم. مسئولیت من تا آن‌جایی است که  نقشم را اتوود می‌کنم و به توجیهات شخصی نقشی که بازی می‌کنم آگاهم. از طرفی به خاطر فرصت کوتاه نقش از پرداخت جزییات محروم شدیم…
به همین دلیل با شک در مورد عنوان دراماتیک بودن نقش‌تان حرف می‌زنید؟
بله. چون رویکرد اصلی نمایشنامه و کارگردان تصویر کردن اوضاع و احوال دکتر مصدق بوده است و از سویی با ضیق وقت هم روبه‌رو بوده و می‌خواسته‌اند در یک زمان ٢ساعته به خیلی از نکات برجسته زندگی او بپردازند. مجال پرداختن به  بازیگران عرصه سیاست  آن دوران کمتر در کار پیش آمده است و همان‌طور که می‌بینیم خیلی از نقش‌ها در حد چند جمله، دیالوگ بیشتری ندارند و خیلی ماهیت‌شان روشن نمی‌شود. این شرایط باعث شد صلاح بر این باشد که نقش‌ها عناوین کلی‌تری داشته باشند تا برخی جریان‌های فکری را نمایندگی بکنند. بدین معنی همان‌طور که شما هم اشاره کردید این کاراکترها بیشتر تیپیکال به‌نظر می‌رسند…
در آثاری به این شکل که براساس اتفاقات و شخصیت‌های تاریخی‌اند، میزان پایبندبودن به اصل واقعه مسأله است. این نمایش چقدر به تاریخ متعهد است و چقدر به دراماتیک بودنش؟
همان‌طور که آقای خلیلی در مصاحبه‌هایشان هم گفته‌اند درباره آن دوران تحقیق زیادی در مورد آن دوره  زمانی کرده‌اند، من هم در این تمرین‌ها که باعث شد خیلی بیشتر و دقیق‌تر تاریخ را ورق بزنم، به این پی برده‌ام که تمام این اتفاقات براساس مستندات تاریخی است. اما به نظرم سوال دیگری که این بین پیش می‌آید این است که چنین ویژگی‌ای چقدر می‌تواند نقطه قوام یا ضعف یک اجرا باشد. این پاسخی است که باید نویسنده و کارگردان نمایش بدهند. اما نظر بنده حقیر این است که می‌شد در مورد این شخصیت تاریخی به گونه‌ای اجرا کرد که لازم نباشد ما خیلی جوابگوی عین‌به‌عین تاریخ باشیم. در مورد هر شخصیت تاریخی دیگر نیز چنین است و می‌توان این رویکرد را لحاظ کرد. ما همواره یک history داریم و یک Story، یا همان تاریخ و داستان داریم و این دو خیلی جاها با هم شباهت دارند اما در ماهیت واقعی بودن‌شان است که با هم تفاوت پیدا می‌کنند. می‌شود با توجه به رخدادهای تاریخی منظر انتقاد خاصی نیز در اثرمان باشیم و از آن دوره این منظر را به تماشاگر پیشنهاد بدهیم. منظورم اصلا این نیست که موضع سیاسی خاصی را دنبال کنیم و در یک‌سوی داستان قرار بگیریم یا علیه حزب یا جریاناتی در آن دوره موضع بگیریم و کاری سیاسی انجام بدهیم، این زاویه دید داشتن یا موضع داشتن لزوما به سیاسی‌بودن یکی نیست. قرار نیست در چنین رویکردی  دکتر مصدق را از زاویه فکری گروهی سیاسی بنگیرم خیر، مرادم آن است که  چطور می‌شود از نگاه بازیگران عرصه سیاست آن دوره یا اشخاصی که در این اتفاقات نقش داشته‌اند، داستان را تعریف بکنیم؟ تعریفی که الان از ماجرا ارایه داده می‌شود یک گزارش مستقیم از اتفاقات آن دوران است. فرض کنید نمایش از دید دختری است که در آرزوی آن است تا پدر پرمشغله و سیاستمدار خود را یک دل سیر ببیند و با او حرف بزند که در همین نمایش هم حضور او را در چند صحنه داریم. ممکن است از منظر هر کسی که در این داستان دخیل است، ماجرا را تعریف کرد. آن وقت مصدق می‌توانست هم آن شخصیتی باشد که با مستندات تاریخی می‌خواند و هم نباشد. با چنین رویکردی می‌شد وجود دیگری از او را تصویر کرد و کودتا را به شکلی متفاوت تصویر کرد که تا حالا این‌طور به آن نگاه نشده است. بله از منظری این نمایش وفادار به تاریخ است اما از سوی دیگر شاید تا دراماتیزه شدن فاصله دارد.
تاریخ همواره دچار ابهام است و در مورد هر اتفاق و شخصیتی روایت‌های متفاوتی ارایه می‌دهد، فردی مثل مصدق هم از این قاعده مستثنی نیست، مصدقی که در قالب نقش خود با او روبه‌رو بودید کدام مصدق بود؟ ما همه او را قهرمانی ملی و سیاستمداری وطن‌پرست می‌شناسیم اما عده‌ای هم او را پوپولیست می‌دانند! مصدق این نمایش که شما با او در ارتباط بوده‌اید، چگونه فردی است؟
خب با آن واژه پوپولیست که موافق نیستم و آن را درست نمی‌دانم…
من هم موافق نیستم، برای نشان‌دادن تناقض در برداشت‌ها آن را به‌عنوان مثال مطرح کردم…
بله، آقای خلیلی سعی داشته‌اند هرچه بیشتر و بهتر چهره انسانی دکتر مصدق را آشکار بکنند، به همین دلیل بیشتر صحنه‌های انسانی مثل موقعیت‌هایی که با دخترشان بوده‌اند را به تصویر کشیده‌اند. ما در این نمایش حتی طرز خوابیدن یا نشست و برخاست دکتر مصدق را هم می‌بینیم. کوشش بر این بوده است که تصویری واقعی ارایه شود. اگرچه در بزنگاه‌های تاریخ ایشان رفتار و بینشی را ارایه داده‌اند که موجب اتفاقات بزرگی  در جامعه و دنیای آن موقع شده است. اما به‌هرحال او هم انسانی بوده و با مسائلی که همه ما در زندگی با آنها روبه‌رو هستیم، درگیر بوده است. قرار نیست کسی را اسطوره بکنیم و تصویری دست‌نیافتنی از آن انسان‌ها بسازیم، آدم‌های تاثیرگذار تاریخ به این دلیل بزرگ‌اند که در زندگی تشخیص درستی داده‌اند و با ایمان به تصمیمات‌شان عمل کرده‌اند، از طرفی هم پای آن تصمیمات می‌ایستند. هگل در باب انتخاب و آزادی تعبیری دارد که می‌گوید: آزادی پذیرش مسئولیت است! دکتر مصدق انسان آزادی‌خواهی بوده است تا جایی که به او انتقاد می‌شود کاش جلوی برخی از روزنامه‌های عوام‌فریب را می‌گرفت تا سقوط نمی‌کرد اما همان‌طور که در نمایش هم می‌بینیم او می‌گوید من به آزادی مطبوعات اعتقاد دارم! این راهی است که او انتخاب می‌کند. ما از این دست شخصیت‌ها در جامعه خودمان نداریم، در عرصه سیاست جای چنین کاراکتر‌هایی خالی است، انسان‌هایی که حرفی را بزنند و پای آن بایستند. ممکن است این حرف‌ها و نظرات از هر بینشی بیاید؛ چپ، راست، لیبرال یا نئولیبرال و… اما باید کسانی باشند که پای آن گفتمانی که مطرح می‌کنند، بایستند، اما می‌بینیم آن چیزی را که عمیقا باور ندارند به‌عنوان مرام‌نامه حزبی و فکری خود مطرح می‌کنند، لذا جامعه ما مرتب دچار یک‌سری تغییرات آن به آن و لحظه به لحظه می‌شود. ما در طول این همه‌سال از شکل‌گیری و مطرح‌شدن انسان‌های ویژه در سیاست محروم بوده‌ایم یا کمتر برخوردار بودیم. نمی‌دانم شاید این مطالب حاشیه باشد اما حرف اصلی من این است که آقای خلیل سعی کرده‌اند مصدقی  واقعی را به ما نشان بدهند، مصدقی که خشمگین می‌شود و از طرفی کمی هم طنز دارد و در لحظاتی هم بیمار است اما درنهایت به یک چیز فکر می‌کند: آزادی و رفاه نسبی مردم!

***

در نمایش «راپورت‌های شبانه دکتر مصدق» به نویسندگی و کارگردانی اصغر خلیلی که برمبنای زندگی دکتر محمد مصدق از بعد از ملی شدن صنعت نفت تا مرگ وی تنظیم شده، بیشتر بر عوامل رخداد کودتای ۲۸مرداد و مرگ مصدق از زاویه دید رسانه‌ها و افکار عمومی تمرکز شده است. به این بهانه گفت‌وگویی با اصغر خلیلی، نویسنده و کارگردان این نمایش داشته‌ایم که می‌خوانید:

از فرهاد آئیش آغاز کنیم که محوریت نمایش شما براساس او شکل می‌گیرد. آیا انتخاب او به خاطر نقش‌هایی است که از او دیدید؟ برای مثال سریال «پرده‌نشین».
اصلا. من آثاری که کار کرده بودم برای انتخاب دنبال نکردم. انتخاب من براساس فیزیک و رفتار ایشان بود. بازی او جایی برای گفتن ندارد. من بیشتر آدم‌هایی که می‌خواهم انتخاب کنم، از همان دنیای نمایش پیدا می‌کنم. اگر بگویم این سریال را از تلویزیون ندیدم، باورتان می‌شود؟
در مورد نقش آقای بهبودی چه؟ آیا او نقش دکتر فاطمی را بازی می‌کند؟
ما در نمایش  اسمی نمی‌بریم که ایشان دکتر فاطمی هستند.
ولی این مسأله تداعی می‌شود، به‌خصوص به واسطه نطق‌های آتشینی که دارند؟
ما چند نفر را در این فرد تجمیع کردیم. بگذارید این را توضیح بدهم که برخی افراد از لحاظ سیاسی تا جایی با مصدق هستند و بعد او را رها می‌کنند و حتی مخالفش می‌شوند. در زمان کوتاه نمایش اگر بخواهم اینها را نشان دهم، حوصله تماشاگر سرخواهد رفت. برای همین برخی شخصیت‌ها را ترکیب کردم و طبیعتا نباید معرفی می‌کردم این فرد کیست. این را به حساب مخاطب می‌گذاریم که بگوید این کیست که حرف می‌زند.
این‌که من از فاطمی اسم می‌برم براساس نشانه‌هایی است که در نمایش وجود دارد. برای مثال چند بار از رادیو نام فاطمی ذکر می‌شود.
این فایلی که در سالن پخش می‌شود دقیقا یک فایل تحریف‌شده مطلق در آن دوران است. زمانی که رادیو تسخیر می‌شود و میراشرافی این سخنان را بیان می‌کند، ما عینا این مطالب را روی صحنه می‌بریم. همه دروغ است و رخ نداده و من تعمدی در نمایش گذاشتم تا مخاطب از منظری دیگر نمایش را ببیند. این‌که شما می‌گویید اسمش برده می‌شود، صحنه بعدی سه نفر روی صحنه داریم که آنها آدم‌های دیگری هستند. جالب است بگویم در یکی از اجراها آقای بهبودی نقش فلان فرد را بازی می‌کند، چقدر خوب به این نقش رسیده است. من از اعلام نظرش تشکر کردم ولی نظر من باز آن فرد نیست و فرد مدنظر شما هم نیست. اکنون برای من جذاب است که دو نفر از یک شخصیت، دو برداشت متفاوت دارند. من به دنبال این مولفه‌ها بودم. کسانی که اهل اتفاقات دوران مصدق و دکتر شایگان، فاطمی یا مهندس‌رضوی بودند، مولفه‌ها و کدگذاری‌ها شاید نزدیک باشند. البته صددرصد مخالف این هستم که به داشته مخاطب بسنده کنم. همه چیز را در جهان نمایش خودم می‌بینم. این وجوه مشترک و البته متضاد شما روی یک کاراکتر چیزی است که ما به دنبالش بودیم.
از لحاظ ساختاری نمایش شما با «الیورتویست» نزدیک است. ترکیبی از صحنه‌های دیالوگ‌محور با اجراهای موسیقایی و البته اپراگونه است. این شیوه اجرایی انتخابی شما که بخش اپراگونه را گروهی جوان اجرا می‌کنند و بخش دیگر را گروه حرفه‌ای، برآمده از چیست؟
من نه‌تنها در این اثر که در اثر قبلی و قبل‌تر هم با یک نگرش چنین می‌کنم. بازیگران «الیورتویست» همگی سر کارهای مختلفی رفتند. جالب است بگویم که اکثرشان کار اولی بود که اجرا می‌کردند. در «راپورت‌های شبانه دکتر مصدق» عده‌ای چند کار داشته‌اند و تعدادی هم کار اولی هستند.
تعداد این افراد در این کار بیشتر هم هست؟
بله. یک نگرش دارم و آن این است که ارتباط بین هنرپیشه یا بازیگر صاحب‌نام و صاحب‌سبک که عمارت بازیگری‌اش در تئاتر ایران ساخته شده، نیاز است تا یک نفر در کنارش تکثیر شود و با این نگرش از بچه‌ها بهره می‌برم. خیلی از دوستان من بودند که می‌گفتند بگذار فلان طیف بیاید و بازی کند. با هم دوست‌شان دارم. یعنی کسی نمی‌تواند بگوید آنان ضعیف‌اند و اینان قوی. یکدستان می‌کنم. معتقدم دانشجویان تئاتر به سبب تحصیلات تئاتری باید از همین جا شروع به دیده‌شدن کنند. در کار خود من واقعا خیلی ایجاد خرسندی کرد که در اجرای اول ما چند بازیگرمان چنان دیده شده بودند که به من گفتند نمایش تا کی روی صحنه است تا ما از آنان استفاده کنیم. کار الیور تویست هم این گونه بود. در آن یک‌سوم سر فیلم رفتند و برای اجراهای بعدی نماندند. عرصه‌شان عوض شد. نگرش من بدین دلیل است. در مورد کارگردانی که چرا چنین نگرشی دارم؛ باید بگویم من کارگردان الیور تویست هستم و هیچ فرقی نکردم. به هر صورت ساز اصغر خلیلی برای کار کردن یک صدای مشترک می‌دهد؛ ولی علت اساسی نوع کارگردانی و این شیوه، نوع کارم است.
آیا برآمده از تئاتر کلاسیک یونانی نیست؟ این گروه جوان آیا شقی از گروه هم‌سرایان به حساب نمی‌آید؟
نمی‌توانم بدان پررنگی بگویم. در این نمایش به دنبال این بودم که به سمت تئاتر ایرانی بروم. چون مصدق بسیار از ایران حرف می‌زنم. حتی در صحنه از عناصر ایرانی استفاده کردم. از عناصری که در معماری ایرانی وجود دارد. عمارتم، عمارتی ایرانی است. حتی روزنامه‌هایی که استفاده می‌کنم، روزنامه‌ای است که نوع کاغذش ایرانی‌بودن را القا کند. میزانسن‌ها را هم از همان ساختار انتخاب کردم.
تالار وحدت چه ویژگی داشت که برای این کار انتخاب کردید؟
برای من افتخار است که در تالار وحدت اجرا می‌روم. تئاتر معروف ایران است و روزی عنوان تئاتر برگزیده خاورمیانه را داشت؛ ولی الان مطمئنا عقب افتاده است. امکانات فوق‌العاده و گروه تکنیکی بسیار حرفه‌ای دارد. من در هیچ‌یک از نمایش‌هایم کم تمرین نکرده بودم و این‌قدر دقیق ندیدم کار انجام شود. خودم یک سالن دیگر هم مدنظرم بود و صرفا به خاطر مدیر  کار را آن‌جا نبردم. اصلا کار را ارایه نکردم. نمایش را برای سالن دیگری طراحی کرده بودم.
آیا  نمایش شما، تئاتر مستند است؟
نه نیست.
علت سوال من بازمی‌گردد به این‌که نمایشنامه «دانتون» را نخستین تئاتر مستند می‌خوانند که حال‌و‌هوایی شبیه کار شما دارد. چه فرقی میان دانتون و مصدق است که اثر شما مستند محسوب نمی‌شود؟
باید دید چه مرزی از آن مستند را قبول دارید. شما برای این‌که بگویید صرفا مصدق است و آدم‌های اطرافش، نمی‌تواند مستند باشد. از نظر کلیت شکلی که یک تئاتر مستند است، بله قرار می‌گیرد. از نظر محتوایی قبول ندارم. براساس دایره وسیع تئاتر مستند حرف می‌زنم. یک‌سری دلایل هم دارم. در بروشور هم درج کردم که حوادث و اشخاص در اثر من صحیح و وفادار است. توالی زمان ندارد. مثال می‌زنم رفراندمی که در نمایش رخ می‌دهد در تاریخی  در ١٣٣٢ اتفاق می‌افتد. من در نمایش، رفراندم را در جایی مطرح می‌کنم که پیش برنده بار دراماتیک اثر باشد. جایی می‌گذارم که در هم‌افزایی و انتقال کلام کمک کند. شما از منظر افکار عمومی ببینید. اگر می‌خواستم توالی زمان را رعایت می‌کردم ابتدا باید این صحنه را نشان می‌دادم و بعد صحنه دیگر. پس بخشی از مستند را به‌هم ریختم. در تاریخ درباره دختر مصدق آن‌قدر که من بدان پرداختم، نداریم. بگردید هم بسیار کم است. من به خاطر بار دراماتیک سراغ دختر مصدق رفتم. وارد خانه مصدق شدم. این بخش، کار را از تئاتر مستند دور می‌کند. ولی اشخاص، نماینده‌ها و خیلی از اتفاقات مستند است. بر همین اساس با ترکیب این دو زاویه دید نمی‌شود مطلق گفت این یک تئاتر مستند یا بیوگرافی است.
دیالوگی از دهان شخصیت روزولت بیان می‌شود که مصدق مغرور شده است. گویی اشاره‌ای به یک‌ هامارتیاست. آیا نمایش شما تراژدی است؟
بگذارید تماشاگر ببیند، چون دست روی نمایش من گذاشتید که تحلیلی است.
بگذارید این‌گونه بپرسم که چرا این‌ هامارتیا به شکل عملی روی صحنه عینی نمی‌شود؟ مصدق کماکان مردم‌دار است.
علت محبوبیت وی هم همین مردم‌داری است. من نمی‌خواستم آن‌قدر اغراق‌آمیز این موضوع دیده شود. همین که جلوی یک‌سری از آدم‌ها در جاهای مختلف، حتی موافقانش می‌ایستد که پیشنهادهای آنان را رد می‌کند، مثل آزادی مطبوعات. در دوران تاریخ مطبوعات ما هیچ دوره‌ای مثل دوره مصدق آزادی مطبوعات وجود نداشته است. یکی از دلایل کودتا را نیز می‌گویند بیش‌ازحد آزادبودن مطبوعات است. یکی از موافقانش در نمایش از مصدق می‌خواهد این آزادی را محدود کند؛ ولی وی مخالف جلوگیری آزادی بیان است و در نمایش دقیقا این را می‌گوید. این نگرش سیال در کل اثر است. شخصیت‌پردازی آرام‌آرام شکل می‌گیرد. در نمایش سه مصدق داریم یا مصدق هست، یا مصدق نیست، کارهایش هست یا درباره مصدقی که قرار است اکنون باشد، حرف زده می‌شود. در کل نمایش ما این رویداد در جریان است. در صحنه‌ای می‌بینیم که روشنفکرها مثل دانشجویان و سندیکاهای کارگری و حزب فلان درموردش نظر و شعار می‌دهند. صحنه بعد طیف دیگری از پامنار و نقاط دیگر می‌آیند و نظر دیگری دارند. از منظر مکانی می‌گویم نه فرهنگی. یعنی آن چیزی که به‌عنوان بازخورد مردم از سطوح مختلف بیان می‌شود، از مصدق برای خود مصدق می‌سازد. در یکی از صحنه‌ها که وقت زیادی برایش گذاشتیم، صحنه‌ای هست که مصدق با نماینده‌ها مواجه می‌شود. ما درواقع ابهت او را در نمایندگان خلاصه کردیم. مصدق نشسته است و آن مصدق هیجانی نیست؛ ولی چیزی که مدنظر ما است درآمده است. اما به قدری مردمی است که خود نمایندگان موافق هم درمورد این موضوع جبهه می‌گیرند. درباره روزولت که این نکته را می‌گویید، یک تحلیل است که تماشاگر باید مواجه شود و ببیند چقدر با حرف شما می‌ریزد.

منبع شهروند