گلایه‌های مترجم باسابقه از نبودن حق مولف

کتاب «زائر خوشبخت» را در سال ١٣۶٠ یعنی سی ‌و پنج سال پیش ترجمه کردم و در  سال ١٣۶٢ نشر آینه آن را منتشر کرد. نام کتاب را «زائر خوشبخت» گذاشته بودم چون اصل واژه‌ انگلیسی fortunate pilgrim بود، و ماریو پوزو نام رمان خود را به‌طعنه «زائر خوشبخت» گذاشته بود و اشاره داشت به فجایعی که در این سرزمین موعود، یعنی آمریکا رخ می‌دهد و این زیارت در‌واقع زیارت از جهنم است. کتاب در سه ‌هزار نسخه که عادت ‌و ‌هنجار آن‌ زمان بود، چاپ شد و با‌ سرعت نایاب شد و نشر آینه که گردانندگانش از بد حادثه به این کار آمده بودند، بعد از چاپ یکی ‌دو  کتاب درِ بنگاه انتشاراتی خود را بستند و به کار اصلی خود برگشتند. نشر روزبهان که دید سی‌ سال از چاپ‌ اول کتاب گذشته آن را برای مجوز برد و آن‌ موقع نفهمیدیم چرا کتاب اجازه نگرفت و درنتیجه تجدیدچاپ نشد. ناگهان خبر رسید که کتاب «زائر خوشبخت» با اسم «مهاجر خوشبخت» چاپ شده و مترجم آن آقای فتح‌الله جعفری ‌جوزانی بازیگر و تهیه‌کننده‌ سینما است. جملاتی چون نویسنده‌ «پدرخوانده» با «مهاجر خوشبخت» به ایران آمد و یا برای رونمایی «مهاجر خوشبخت» چنین‌ و‌ چنان شد. و یا حتی مجله‌ای که از آشنایان است و شاید تاکنون چند‌باری کارنامه‌ مرا چاپ کرده، یک‌ صفحه‌ را به «مهاجر خوشبخت: روایت اندوه تلخ مهاجران» اختصاص داده، نشان از این دارد که حتی برخی ارباب نشریات و نقدنویسان هم چندان آشنایی با کتاب‌های چاپ‌شده ندارند. یک بانک‌ اطلاعاتی هم که در این ملک وجود ندارد تا آنهایی که می‌خواهند کتابی را ترجمه کنند اول پرس‌وجو کنند و شاید از ترجمه‌ کتابی که فقط یک رمان ساده است منصرف شوند. ناگفته نگذارم که اگر هملت و اتللو ده ‌بار ترجمه شود جا دارد، نه ماریو پوزو!
من کاری ندارم به اینکه این روزها همه مترجم‌اند و ما نویسندگان و مترجمانی که پنجاه ‌سال است قلم می‌زنیم، هیچ امنیت شغلی نداریم و تا زمانی که حقوق مؤلف و مترجم در این ملک قانونی نشود، این ماجرا ادامه خواهد داشت. بگویم که این هزاران صفحه‌ای که در طول این سال‌ها به‌ خاطر عشق به فرهنگ نوشته و ترجمه کرده‌ام، نه که قدری نداشته باشد، وگرنه به یقین کار نمی‌کردم، ولی فقط همان حلقه‌ کوچک دوست و آشنا آنها را می‌خوانند و دانشجویان برای پایان‌نامه‌هایشان، همین ما را بس. در این مملکت هفتاد ‌میلیونی که آمار روزانه‌ کتاب‌خوانی روزی سه‌ کلمه است، چه‌ جای تأسف است که مترجمانی به ترجمه‌ دوباره‌ رمانی بنشینند در این برهوت ترجمه و تألیف. البته آقای جوزانی که به‌ دلیل سینمایی‌بودن لابد چهره است و از آن‌جایی ‌که جهان هنر را بازیگران و اهل‌ سینما فتح کرده‌اند، مگر نبود که خانم آنجلینا جولی و شوهرش برد پیت وقتی برای به‌ دنیا‌ آوردن فرزندشان به نیس فرانسه رفته بودند، شهردار شهر پشت در اتاق بیمارستان نگهبانی می‌داد، مبادا خاطر مبارک این نازنینان آزرده شود؛ اگر کتاب من برای تجدیدچاپ اجازه نمی‌گیرد، لابد سایه‌ سینمایی ایشان بر کتاب افتاده، به‌ هرحال آقای جوزانی هم حق دارد که در کنار دیگر کارهای پول‌ساز خود به شغل مفلسان هنر که کتابت است توجهی کند، حال اگر ترجمه‌ «مهاجر خوشبخت» باعث شود اهل سینما کلمه‌ای کتاب بخوانند، باز هم جای شکر دارد. و حتی آقای جوزانی حق دارد که رمان ترجمه کند چون فقط رمان است که کتاب‌خوان ایرانی حاضر است ساعتی را به آن بدهد و از سریال‌های آن‌چنانی بگذرد و چون رمان حداقل از تیراژ تازگی به پانصد ‌نسخه رسیده‌ کتاب‌ها شاید دویست ‌تایی بفروشد، هرچند که هنوز نمی‌دانم چرا بنگاه‌های انتشاراتی مثل قارچ از زمین ایران سبز می‌شوند، به‌رغم اینکه مخاطبی ندارند، آخر مگر جِم و مزخرفات آن فرصت خواندن برای کسی باقی می‌گذارد. از این‌همه منظوری نداشتم جز‌  اینکه به ‌احتمال قوی نه آقای جوزانی، نه ناشر محترم کتاب و نه روزنامه‌ها و مجلات و خبرگزاری‌ها هیچ‌یک خبری از ترجمه‌ «زائر خوشبخت» نداشته‌اند و تا زمانی‌که یک بانک اطلاعات برای کتاب‌های چاپ‌شده ایجاد نشود، مدام این اتفاق خواهد افتاد. برای خود من باری دیگر نیز اتفاق افتاده و از هر مترجم حرفه‌ای دیگری هم سئوال کنید همین اتفاق برایش افتاده، حتی علت ترجمه برخی کتاب‌های مهجور هم شاید به‌همین خاطر است که شاید مترجم دیگری کتاب زبان‌ اصلی را پیدا نکند و به ترجمه‌ دوباره‌اش نپردازد. به ‌تکرار می‌گویم این سخن شامل بزرگان کلاسیک یا شعر نمی‌شود، که ترجمه به ‌دست افراد مختلف ممکن است رنگ‌و‌بویی تازه به آنها ببخشد. من فقط از کتاب‌هایی می‌گویم که چمدان ارزش ادبی رفیعی ندارند و فقط به‌عنوان داستان، خواننده را جلب می‌کنند، که انواع‌شان در جهان بسیار است و هیچ مترجمی دچار قحطی چنین کتاب‌هایی نخواهد شد تا دوباره‌کاری کند. به‌هرحال جناب جوزانی تبریک مرا بپذیرید که ترجمه‌ شما اجازه‌ چاپ گرفت و مال من نه، شاید منِ هفتاد ‌ساله، اما متخصص این رشته دیگر باید بروم و جا را برای آماتورها خالی کنم.

سودابه فضایلی – مترجم