روایت علی سرابی و نوید محمد‌زاده از بازی و اجرای یک تئاتر

نمایشنامه «خدای کشتار» برای مردم ایران خیلی ناشناخته نیست. اگر کسی اجراهای کارگردانانی چون علیرضا کوشک جلالی را از روی این نمایشنامه ندیده باشد احتمالا فیلم «کشتار» رومن پولانسکی را که بسیار به متن اصلی وفادار است دیده و می داند این نمایشنامه به درون انسان ها و خوی حیوانی آن ها توجه دارد. نکته جالب این جاست که با وجود این آشنایی و پس زمینه ذهنی مردم از این نمایشنامه، نمایش «خدای کشتار» به کارگردانی علی سرابی فروش بسیار خوبی دارد و روزانه بیش از چهارصد نفر به تماشای آن می نشینند.

نمایشی تک پرده ای با بازی علی سرابی، نوید محمدزاده، ستاره پسیانی و مارال بنی ادم که به مدت هفتاد و پنج دقیقه مخاطب را با خود همراه می کند و گاه او را می خنداند. سرابی می گوید پیشنهاد اجرای این نمایشنامه را نوید محمدزاده مطرح کرد و یک ماه و نیم روی متن آن کار شده است تا این نمایشنامه آشنا برای مخاطب ایرانی گویاتر شود.

این نمایش از دوم خرداد ماه در سالن تئاتر مستقل تهران روی صحنه رفته و حالا پس از گذشت یک ماه از شروع اجرای نمایش،  علی سرابی، نوید محمدزاده و مارال بنی آدم به کافه خبر آمدند تا درباره این نمایش به گفت و گو بنشینیم.

نمایشنامه سه ترجمه وجود داشت و شما ترجمه مائده طهماسبی را انتخاب کردید. چرا این ترجمه و چرا دوباره آن را تغییر دادید؟ باب سلیقه تان نبود؟

از نمایشنامه «خدای کشتار» سه ترجمه در ایران وجود داشت که ترجمه مائده طهماسبی بیشتر باب میل من بود. ایشان از این که ما این نمایشنامه را کار کنیم استقبال کردند اما به نظرم لحن ترجمه در این نمایشنامه وجود داشت و در بسیاری از موارد دلیل بیان دیالوگ ها مشخص نبود. به همین دلیل ترجیح دادیم متن را دوباره با استفاده از نسخه اصلی و با توجه به ترجمه فیلم پولانسکی ترجمه کنیم و در نهایت یک ماه و نیم فرایند تغییر ترجمه اتفاق افتاد و به همین جهت در پوستر نوشته شد براساس ترجمه مائده طهماسبی. زمانی که طهماسبی نمایش را دید، دوست داشت و گفت تغییر خوبی روی ترجمه صورت گرفته چرا که تطبیق فرهنگ آن ها با فارسی دشوار است و کلمات فارسی پر از سوء تفاهم هاست.

نمایش ایرانی شده و هر گونه مخاطبی هنگام تماشای آن شخصیت های نمایشنامه را درک می کند.

من با این کلمه ایرانی شدن به دلیل عرف مخالف هستم. چون بسیاری از کارگردانان نمایشنامه ها را ایرانی می کنند و زمانی که از ایرانی شدن حرف می زنیم چنین تصویری برایمان ایجاد می شود. من این طور توصیف می کنم که نمایشنامه برای مخاطب گویاتر شده است چون در هر سه ترجمه ای که از این نمایشنامه وجود دارد با بخش هایی مواجه هستیم که فهم آن برای برخی مخاطبان دشوار است. این کار پر از دیالوگ های متقاطع است که مخاطب آن در متن مشخص نیست و این کار را  دشوار می کرد به همین دلیل تلاش کردیم این نمایشنامه را برای مخاطبان گویاتر کنیم.

بار طنز نمایشنامه هم در کار شما بیشتر شده است.

بله، کمی پررنگ شده است.

اما به مرور این حس ترد شدن را می بینیم و به تلخی می رسیم. بازی بازیگران در این نمایش خوب است اما جالب این جاست که از نوید محمدزاده در نقشی استفاده کردید که متفاوت از کارهای قبلی اوست. چرا این نقش را به نوید محمدزاده دادید؟

سوال جالبی است. شبی در منزل ما این پیشنهاد از طرف نوید محمدزاده مطرح شد که «نمایشی روی صحنه ببر که ما(خودش، ستاره پسیانی، مارال بنی آدم و من) در آن بازی کنیم» و بعد ستاره و نوید این نمایش را برای اجرا پیشنهاد دادند.

سابقه من از نمایش خدای کشتار به دومین اجرای کوشک جلالی در سالن اصلی تئاترشهر بازمی گردد. من آن اجرا را دیدم و به نظرم قابل قبول بود اما من به لحاظ سلیقه ای آن را دوست نداشتم. متن را نخوانده بودم اما ترقیب شدم که یک روز آن را بازی کنم. به نظرم نقش ها درست اجرا نمی شد و زمانی که نمایشنامه را خواندم باز هم فکر نمی کردم روزی آن را کارگردانی کنم بلکه بیشتر به فکر بازی در این نمایشنامه بودم. سال ها بعد که نوید این پیشنهاد را مطرح کرد به فکر کار کردن آن افتادم. بازیگران مشخص بودند اما روزی مارال پیشنهاد جالبی داد که در نقش آنت بازی کند.

نوید را برای نقش آلن انتخاب کردم چون تماشاگر از روی چهره هر کسی قضاوتی دارد و مهم است چه کسی را در چه نقشی می گذارید به همین دلیل گروه بازیگران یک نمایش اهمیت بالایی دارد. نوید در چهره اش شرارتی دارد و به ظاهرش نمی خورد فرد متشخصی باشد. با چشم های نازک، لحن صحبت و صورت تکیده اش شخصیتی خشن برای مخاطب دارد. وقتی او را در جایگاه کسی می گذارید که وکیل است دقیقا طبق رفتار متن عمل کرده اید. آدمی متشخص که در یک سوم پایانی می گوید: «فراموش نکنیم زادگاه قانون حیات وحش است.» این جمله ای متضاد است که از زبان یک وکیل شنیده می شود. وقتی فیلم پولانسکی را نگاه کردم دیدم چه جالب در آن هم با انتخاب کریستف والتس براساس تضاد متن عمل شده است. کسی که چهره خشنی دارد و وقتی در ادامه سخنرانی های عجیب و غریب می کند با درون واقعی او آشنا می شویم.

انتخاب نوید در نقش آلن و مارال در نقش همسرش به عنوان زنی که ابتدا متظاهر است و در ادامه با زندگی به هم ریخته او آشنا می شویم. حتی ستاره پسیانی در نقش ورونیک به عنوان زنی اندیشمند و حساس مطابق با تضاد موجود در متن است.

در واقع شما با تماشای فیلم «کشتار» به کارگردانی پولانسکی و تماشای اجرای نمایش کوشک جلالی، نمایشنامه «خدای کشتار» را باب سلیقه خودتان روی صحنه برده اید.

دقیقا، حتی تکه هایی کوچک از کارهایی که در کشورهای مختلف به ویژه آلمان اجرا رفته را هم دیدیم. انتخاب بازیگران و طراحی لباس ها را هم در قالب عکس بررسی کردیم و در نهایت به این ساختار رسیدیم. بازیگران نمایش من همگی بازیگران خوبی بودند. مارال بنی آدم تجربه کمتری در عرصه تئاتر دارد اما نوید محمدزاده و ستاره پسیانی بازیگران باسابقه ای هستند. من تلاش کردم طراحی برای بازی ها داشته باشم. فهمیدم برخلاف بسیاری از کارها به جای تمرکز بر میزانسن های حرکتی باید روی نوع لحن ها و حرکات دست و چشم و حتی مکث ها فکر شود و من روی تمام آن ها فکر کردم.

همان چیزی که نقطه ضعف نمایش «خدای کشتار» کوشک جلالی بود.

دقیقا، سختی این کار برای بازیگران توجه به این جزییات و ثانیه های سکوت بود. اعتقاد دارم این کار فارغ از بررسی کارگردانی و طراحی آن، بازی های بسیار بی نظیری دارد. تخصص من بازیگردانی است و بازی های بسیاری در حوزه تئاتر داشتم. براساس همین تجربه معتقدم در این کار بازی ها کاملا قابل باور هستند.

نوید محمدزاده: بین دو اجرا یک ربع فرصت داریم و علی سرابی با دفترچه معروف خود از راه می رسد و از ما درخواست می کند بخشی از دیالوگ ها را تکرار کنیم و گاه به ثانیه ای تاخیر از سوی ما در بیان دیالوگ انتقاد می کند. هرچه اجراها شلوغ تر می شود استرس همه ما بیشتر و وسواس های علی سرابی هم بیشتر می شود. دوست ندارد اجرا معمولی شود و هر روز انگیزه ای برای ما ایجاد می کند. رفتار او مشابه مربی فوتبالی است که همواره در تلاش برای آماده نگاه داشتن تیم خود است.

علی سرابی: من و گروهم معتقدیم مخاطب ارزشمند است به عنوان مثال مارال در فیلم فرهادی بازی کرده بود و زمانی که بلیت فروشی تئاتر ما شروع شد از دفتر آقای فرهادی تماس گرفتند که مارال برای فرش قرمز فیلم در کن همراه گروه برود اما طی صحبتی که با هم داشتیم مارال تصمیم گرفت با تمام اهمیتی که حضور در کن برای او داشت به احترام مخاطب و عدم کنسل کردن اجرا به مراسم نرود. در همان روز اول بلیت سه روز تمام شد و هنوز هم هر بار که سانس ها باز می شود ظرف چند دقیقه بلیت ها پایان می یابد.

زمانی که تماشاگر تا این حد برای ما ارزش قائل است و در سالنی تازه تاسیس به تماشای اجرای ما می نشیند ما هم باید سعی کنیم کیفیت مطلوب را در اختیار هر سانس اجرا قرار دهیم. اجرای نمایشی با تم طنز در تئاتر که هنری زنده است و البته برای مردم ایران افت و خیزهای بسیاری دارد. در اسندآپ کمدی های اروپایی مردم به شدت می خندند اما در ایران مردم به گریه کردن عادت کرده اند و خندادن آن ها بسیار دشوار است. بنابراین انجام کار کمدی بسیار دشوار است و همه چیز به ویژه ثانیه ها اهمیت می یابند.

این دو اجرایی بودن با توجه به دیالوگ محور بودن و دشواری های بازی به خواست شما لطمه نمی زند؟

خیلی بهتر می شد اگر فاصله میان دو اجرا بیشتر و پس از افطار اجرا می رفتیم. تقاضای تماشاگران زیاد بود و سالن با دو اجرایی شدن ما موافقت کرد. اما اگر امکان جابه جایی ساعت وجود داشت خیلی بهتر بود. ما ناچاریم ساعت پنج اولین اجرا را بگذاریم چرا که مخاطب مشکلی با طرح ترافیک نداشته باشد.

آقای محمدزاده از بازی در چهار اجرا در روز خسته نمی شوید؟

به هر حال من هم انسان هستم و خسته می شوم اما وقتی مخاطب را می بینم که با چه ذوقی به تماشای تئاتر آمده حالم خوب می شود. مثل این است که شما از صبح سر فیلمبرداری آفیش هستید و سکانس اصلی فیلم باید ساعات پایانی فیلمبرداری گرفته شود. تئاتر هم همین طور است. مخاطب نمی داند پس از چند ساعت این صحنه فیلمبرداری شده یا من بعد از چند اجرا سر صحنه نمایش رفته ام درباره همان بازی که در اجرا از من می بیند قضاوت می کند. او هزینه پرداخت کرده و باید من را هنگام اجرا سر حال ببیند اما تجربه سختی است و من امکان ندارد پس از این، چهار اجرا در یک روز را بپذیرم. هرچند تجربه جالبی است و یاد می گیرید که چطور انرژی خود را میان اجراها تقسیم کنید که آسیبی به نمایش ها وارد نشود اما بسیار دشوار است.

از زمانی که حضور شما در سینما پررنگ تر شده مخاطبان تئاتری تان هم افزایش یافته اند و علاوه بر مخاطبان همیشگی تان مخاطبان تازه ای را به عرصه تئاتر افزوده اید.

این اتفاق سینمایی برای تئاتر است. من متولد شده تئاتر هستم و اگر اتفاق خوبی رخ داده باید خوشحال باشیم که درصدی به مخاطبان این حوزه افزوده می شود. سرعت خریداری بلیت پس از حضور من در سینما با قبل از آن قابل قیاس نیست. علی سرابی از امروز تا چندین اجرای بعدش پر شده است. اما من کمتر کاری اجرا بردم که پر نبوده است. لحظه هایی هست که ناراحت می شوم که مخاطب ثابت من با حضورم در سینما من را بلاک کرده است، به این دلیل که تعداد کسانی که من را می شناسند اضافه شده اند. اتفاق خوب این است که به مدت 45 شب تقریبا هزار نفر هر روز به سالنی می آیند که تازه باز شده است. در نهایت نام تئاتر است که می ماند.

علی سرابی کار خود را به جای ایرانشهر به سالنی خصوصی آورده و با تمام اذیت هایی که می شود مثل قطع برق قصد معرفی یک سالن را دارد اما هیچ کس این ها را نمی بیند. سالن مستقل تهران اگر شرایط را برای اجرای گروه های تئاتری بهبود نبخشد گروه های حرفه ای که بعد از ما می آیند انتظارات بالاتری دارند و مخاطبان هم با مشکلات آشنا هستند و ممکن است این پر مخاطب بودن هیچ گاه تکرار نشود. ما نمایشی را در یکی از سالن های تازه تاسیس به صورت دو اجرا صحنه می بردیم و هر شب سالن پر بود اما این پرمخاطب بودن تکرار نشد چون مدیریت آن مشکل داشت.

آقای سرابی چرا مکان اجرا از سالن مسعودیه به سالن تئاتر مستقل منتقل شد؟

با سالن مسعودیه قرارداد نوشتیم اما هر سه بازیگر من مشغول کار بودند و به دلیل مسافت نتوانستیم به یک برنامه ریزی مشخص برسیم. به ناچار از مدیریت سالن مسعودیه عذرخواهی کردیم و آن ها با روی باز دلایل ما را پذیرفتند. پس از آن به دلیل بازی نوید محمدزاده در دکلره و نزدیک بودن سالن تئاتر مستقل به مرکز شهر ترجیح دادیم «خدای کشتار» را در این سالن روی صحنه ببریم.

نوید محمدزاده: البته مسافت قابل حل بود اما من برای اجرا در این سالن خیلی اصرار کردم. زمانی که برق قطع می شود از این اصرار پشیمان می شوم. در اجرا پنج دقیقه برق می رود و گاهی مخاطبان با گوشی موبایل نور می دهند.

چرا برق قطع می شود؟

استدلال این است که تعداد لاین های نور زیاد است و برق سالن کشش ندارد.

علی سرابی: این ها ایراداتی است که به مرکز هنرهای نمایشی وزارت ارشاد بازمی گردد این که اساسا براساس چه قوانینی به یک سالن تئاتر مجوز فعالیت می دهند. من به عنوان کسی که سال ها در تئاتر فعالیت کرده و می خواهد خدمتی به جامعه تئاتر و البته سالن های خصوصی کند این سالن را برای اجرا انتخاب کردم. وقتی من که هفده سال است بی وقفه تئاتر کار می کنم به همراه نوید محمدزاده و ستاره پسیانی که هر دو سابقه بسیاری در تئاتر دارند به سالنی خصوصی می رویم به آن ارزش می بخشیم.

ما هزینه هنگفتی به سالن پرداخت می کنیم. حدود یک سوم درآمد گروه را بابت اجاره می دهیم اما مرکز هنرهای نمایشی باید معیارهای سالن را بسنجد و بعد به آن ها مجوز دهد. در غیر این صورت من کارگردان مقداری کلاه سرم می رود. ایرادهای سالن را نمی دانستم و وسط اجرا با این مشکلات مواجه شدم.

نوید محمدزاده جمله جالبی گفت: «سالن های خصوصی باید خیلی مراقب باشند که اتفاقی که برای برخی سالن های دیگر رخ داد برایشا رخ ندهد»چون به راحتی کنار گذاشته می شوند. به ویژه این که سالن های دولتی مانند ایرانشهر به تازگی با فراهم کردن تخفیف هایی چون عدم دریافت سود 20 درصدی از گروه شرایط خوبی را برای کارگردانان تئاتر فراهم کرده اند و به این شکل کسی مثل من ترجیح می دهد نمایش خود را در سالن های دولتی روی صحنه ببرد.

نوید محمدزاده: سالن های خصوصی خوبی ها و بدی هایی دارند. این که سالنی با ظرفیت چهل نفر زده شده و هرکسی با پرداخت پول می تواند در آن اجرا برود خیلی خوب نیست. گروه هایی که تازه وارد تئاتر می شوند باید با تلاش به اجرای عموم برسند و از اجراهای دانشگاهی کار خود را آغاز کنند. من پس از چند سال تلاش برای اولین بار در سال 88 و در سالن محراب روی صحنه اجرای عمومی رفتم. همین افرادی که دائم در سالن های کوچک نمایش های بی کیفیت روی صحنه می برند بعد از مدتی مدعی می شوند و می گویند من بازیگر سینمایی هستم که جایشان را تنگ کرده ام. اولویت من همیشه تئاتر بوده است و سال ها برای آن تلاش کردم.

نمایش «خدای کشتار» نسبت به نمایش قبلی شما «برنارد مرده است» به مردم جامعه نزدیک تر است. چرا در این نمایش به سراغ موضوعی قابل فهم تر برای قشرهای مختلف مردم رفته اید؟

علی سرابی: هنر در وهله اول باید سرگرم کننده باشد. من سعی می کنم در هر اجرا موضوع و گونه تازه ای را انتخاب کنم در «خدای کشتار» موضوعی اجتماعی را انتخاب کردیم که همه جوامع با آن درگیر هستند.  در دیالوگ آلن «فراموش نکنیم زادگاه قانون حیات وحش است» مسئله ای مطرح می شود که مربوط به همه دوران های تاریخی و آدم ها است. آدم هایی که داعیه فرهنگ دارند و زمانی که بحثشان بالا می گیرد به حیات وحشی که از آن آمده اند بازمی گردند.

به عنوان کار بعد در تدارک اجرای نمایشی هستم که اواخر امسال یا اوایل سال آینده روی صحنه خواهد رفت. یک گروتسک(طنز سیاه) از رمانی آمریکایی است و ربطی به جامعه ما ندارد. جذاب است و لحظه های ترسناک بسیاری دارد.

درباره «درباره برنارد مرده است» هم با وجود این که به ضعف های کار واقف هستم اما چون نمایشنامه و موضوع را بسیار دوست دارم مطمئنم سال های آینده با گروهی متفاوت آن را اجرا خواهم کرد.