حرانِ ناشي از رشد شركت‌هاي هرمي و فروش متوالي و پلكاني محصولاتي كه هرگز ديده نمي‌شدند و اصلا اهميتي هم در اين خريد و فروشِ متكي به صرفِ فروش نداشتند را در همين خاك و خانه نيز تجربه كرده و در خاطر داريم. اما چه كسي باور مي‌كند كه قصه وام مسكن و در حقيقت صنعت مسكن كه يكي از سنگ‌بناهاي اقتصاد پيچيده و غريب امريكاست نيز دست كمي از اين وضعيت پر از فريب و اميدِ واهي ندارد؟

درباره «کسری بزرگ» (The Big Short) ساخته آدام مک‌کی

بحرانِ ناشی از رشد شرکت‌های هرمی و فروش متوالی و پلکانی محصولاتی که هرگز دیده نمی‌شدند و اصلا اهمیتی هم در این خرید و فروشِ متکی به صرفِ فروش نداشتند را در همین خاک و خانه نیز تجربه کرده و در خاطر داریم. اما چه کسی باور می‌کند که قصه وام مسکن و در حقیقت صنعت مسکن که یکی از سنگ‌بناهای اقتصاد پیچیده و غریب امریکاست نیز دست کمی از این وضعیت پر از فریب و امیدِ واهی ندارد؟
آدام مک‌کی با آخرین ساخته خود گویی قرار است که ما را با این حقیقت هولناک مواجه و آشنا سازد. اما به مانند خودِ فیلم این تمام آنچه ارایه می‌شود نیست. سوای آنکه طی تجربه دیدن این فیلم با حقایق و واقعیت‌های تکان‌دهنده و در عینِ حال اجتناب‌ناپذیری روبه‌رو می‌شویم، در ساحت خود سینما نیز باید اعتراف کرد که با تفسیری تازه از این هنر مواجه شده‌ایم: این فیلم ساختی کلاژ مانند و مخلوط و سرشار از میراث تاریخ سینما را از پشت شیشه جنسی دیگر از تصاویر که همواره برای ما در رده‌بندی معنایی و تفسیری دیگری سوای فیلم داستانی ‌سینمایی قرار می‌گرفته‌اند به معرض نمایش می‌گذارد: فیلترِ رسانه! در متن پیش رو هر دو جنبه این اثر را مورد بررسی قرار خواهیم داد؛ هم شرحی از آنچه در این فیلم روایتی از آن ساخته و ارایه شده است و هم بررسی نوع مواجهه و تفسیری که مک‌کی طی این اثر از مدیوم سینما ارایه می‌کند.

یک روایت مستند
فیلم «the big short» که در برگردان‌های فارسی به سبب درک متفاوت مترجمان، عنوانش به فروش رهنی بزرگ و حتی رکود بزرگ! ترجمه شده است بیش از هرچیز روایتی است مستند از وضعیت تکان‌دهنده اوراق قرضه مسکن در بازار بورس امریکا. جایی که از تجمیع وام‌های مسکن، اوراق بهاداری ساخته و وارد بازار بورس شده و توامان با رشد بهره این وام‌ها طی مدت بازپرداخت، خرید و فروش خود این اوراق نیز سبب شده تا آنها ارزشی غریب و فزاینده پیدا کنند به نحوی که قسمت مهمی از ساختار اقتصادی آن کشور را تشکیل می‌دهند.
اما شاید این فیلم را از جنبه‌ای دیگر بتوان حتی فرصت‌طلبی بزرگ نیز نامید! چرا که عده‌ای با کشف نقاط آسیب‌پذیر این بازار عرضه و فروش و سرمایه‌گذاری، توانستند به سودهای کلان دست‌پیدا کنند. معامله‌های کوتاه‌مدتی که نزدیک به فرجام کار انجام شده و سود یا ضرر کلانی را برای ریسک‌کننده و در حقیقت قمارکننده به همراه دارند. سوای توضیحات عینی و به زبان ساده موجود در خود فیلم برای درک هرچه بهتر مخاطب فارسی باید اضافه کرد که هر صنعت یا وضعیت درآمدزایی که بتواند به کثرتی در جامعه آماری هدفش دست یابد، بر طبق قوانین بازارِ دادوستد می‌تواند به بازار بورس وارد شود. در بازار بورس دیگر تک‌واحدهای آن صنعت یا وضعیت درآمدزا (کالا یا خدمات) مورد ارایه‌شدن برای فروش قرار نخواهند گرفت و تنها یکی از شاخص‌های ارزشگذاری برای اعلام میزان سود ناشی از تجمیع آنها در قالب ارزش اوراق سهام قلمداد خواهند شد. بدیهی است که با پیشرفت و تکثیر بیش از حد این مدل از ارزشگذاری اوراق و بدون توجه به وضعیت حقیقی آن تک‌واحد‌ها که سبب از یاد رفتن وضعیت ابتدایی آنها می‌شود، مقوله خرید و فروش به ساحت خرید و فروش رهنی و قرضی وارد شده یا به زبان ساده‌تر صرفا کاغذی می‌شود.
این گونه بازار از کثرت این مدل از فروش جان گرفته و سودی که حاصل می‌شود نه از رشد مستقیم آن صنعت یا وضعیت بلکه حاصل از چرخش کاغذی و فروش آن فی‌مابین سرمایه‌گذاران متعدد است. در این میان غیر از خطر به اتمام رسیدن خریداران که در مورد اشکال فروش هرمی نیز رخ می‌دهد، خطر بزرگ‌تری هم در کمین نشسته است: اگر آن واحدهای نخستین درآمدزای این اوراق با مشکلی عمومی و فراگیر روبه‌رو شوند این بازار با یک سقوط دومینووار روبه‌رو خواهد بود. این وضعیت بیش از هرچیز مهر تاییدی است بر این نظریه که اکنون ما در جهانی زیست می‌کنیم که در آن فرم بر محتوا سلطه تام و تمامی دارد. با بالا و پایین شدن ارزش این اوراق یا با رشد بدون منطق سودِ آنها در قالب افزایش نرخ بهره وام‌ها، هزاران نفر کار و سرمایه و مکان زندگی و در حقیقت تمام داشته‌های‌شان را از کف خواهند داد. وضعیتی به‌واقع هولناک که البته برای دست‌اندرکاران این مدل از کار اقتصادی و سودآوری انگار امری عادی و بی‌اهمیت می‌نماید. چراکه آنها صرفا با کاغذها و اسناد، با ارقام و جهش‌ها و فرود آنها سر و کار دارند. روایت این فیلم نیز پیش از هرچیز، حرکت رفت و برگشتی است فی‌مابین دنیای ارقام و دنیای واقع.

شخصیت‌پردازی برای یک شخصیت اقتصادی
برای کشف این وضعیت دور از انتظار و برخلاف خوشبینی دیگران، شخصیت غریبی برگزیده شده است: دکتر مایکل. جی. ‌بری که کارشناس سرمایه‌گذاری و کنترل بازار یک شرکت سرمایه‌گذاری است و البته فردی مبتلا به طیفی از اختلالات اوتیسم.
در سندرم آسپرگر که یکی از انواع و طیف‌های اختلال اوتیسم به شمار می‌آید فرد با اینکه قادر به لذت بردن از زندگی همانند دیگران نیست و مدل‌های رفتاری متفاوتی دارد اما اغلب در زمینه‌های خاصی نیز از استعداد، توانایی و دقت خارق‌العاده‌ای برخوردار است. در دکتر بری این استعداد در قالب تمرکز او روی ارقام نشان داده می‌شود: او با بررسی جنون‌آمیز ارقامی که نشان‌دهنده میزان بازپرداخت اقساط وام‌های واردشده در قالب اوراق بورس، توسط مردم امریکا هستند، در می‌یابد که با رشد تصاعدی بهره این وام‌ها در مدت‌زمان بازپرداخت، مردم توانایی پرداخت اقساط منازل خویش را از دست داده و این بازار به زودی با سقوط وحشتناکی روبه‌رو خواهد شد. این گونه او قصد می‌کند تا قمار به‌ظاهر خطرناکی انجام دهد: او روی سقوط این بازار شرط‌بندی کرده و از بانک‌ها تقاضای صدور بیمه‌نامه و در حقیقت تضمینِ پرداخت غرامت و سود را در صورت تنزل ارزش این اوراق بهادار می‌کند بدین امید که با ادامه این روند منحط و هولناک در فروش وام‌های مسکن که بی‌اخذ کمترین تضمینی برای بازپرداخت اقساط آنها و فقط و فقط به قصد صرف فروش برای سوددهی و ترقی ارزش اوراق آنها در بازار بورس به وجود آمده‌اند، با شروع وخامت اوضاع ناشی از عدم بازپرداخت اقساط و به‌تبع تنزل ارزش این اوراق در بورس بتواند به سود کلان چندین برابر مبلغ سرمایه‌گذاری‌اش دست پیدا کند.
او تنها و تنها مانند یک فرد اوتیستیک بدون توانایی در نظر گرفتن تاثیر و در نتیجه تاثر از آنچه در زیست مردمش رخ خواهد داد، روی سقوط اقتصاد امریکا شرط‌بندی می‌کند و البته که به سبب ابتلایش به این سندرم نمی‌توانیم از او همدلی و دلسوزی دیگر کاراکترهای این قصه یعنی کسانی مثل «مارک باوم» یا «بن ریکرت» را انتظار داشته باشیم، چراکه او سلطان دنیای اعداد و در حقیقت غوطه‌ور در آن جهان و بیرون ایستاده از جهان استعاری ما است. کشف و در نتیجه اقدام دکتر بری باعث با خبر شدن دیگران هم می‌شود چرا که اقدامی است به ظاهر دور از عقل و انتظار. چگونه کسی حاضر است روی پایین آمدن رتبه اعتباری و در حقیقت ضرر اوراق بورس ناشی از تجمیع وام‌های مسکن شرط‌بندی کند وقتی که صنعت مسکن با ثبات‌ترین موضع سرمایه‌گذاری در امریکا محسوب می‌شود و به زبان ساده تنها قسطی که مردم حتما آن را پرداخت می‌کنند، قسط خانه‌شان است؟

big short
وقتی روایت به یک دلال سپرده می‌شود
سروصدای این سرمایه‌گذاری معکوس و شرط‌بندی به‌ظاهر از پیش شکست‌خورده به گوش کاراکتر دیگر این قصه‌ می‌رسد: یک دلال که برای بانکی کار می‌کند و در حقیقت کارش پیدا کردن افرادی ا‌ست که با بانک کارفرمایش بتوانند وارد معامله بشوند. طرفه آنکه «جرج ونت» در این نمایش یا در حقیقت بازسازی یک نمایش، نقش راوی را نیز بر عهده می‌گیرد. او با شنیدن خبر سرمایه‌گذاری عجیب دکتر بری درصدد تحقیق و تحلیل برآمده و وقتی از صحت پیش‌بینی او مطمئن می‌شود دست به کاری غریب می‌زند: به دنبال سرمایه‌گذارانی می‌گردد که تا از بانک کارفرمایش سود نزولِ ارزش سهام وام مسکن خریداری کنند! این گونه هم او به سود دلالی و فروش‌اش دست می‌یابد و هم آن سرمایه‌گذاران در انتهای ماجرا و در صورت آن فرجام پیش‌بینی شده واپسین با دریافت سودهای سنگین در قالب غرامت، از بانک کارفرمای او و در کل صنعت بانکداری انتقام سختی خواهند گرفت.
بازی با ورود دیگران رسما آغاز شده و به اوج خود می‌رسد. در این اثر به نحوی جالب و بر اساس ساختارهای برگرفته از شکل کلاسیک روایت‌کردن و چیدمان عناصر و کاراکترها، سیستم روایت هم روالِ توالی و توازی دادن اطلاعات را با پیش رفتن روایت در پیش گرفته و هم از تمامی کلیشه‌ـ ‌کاراکترهای موجود چه در ساحت روایت و چه در خودِ حقیقی جامعه امریکا نمادی را وارد داستانش می‌کند: دکتر مایکل بری اوتیستیک به عنوان چشمِ نظاره‌گر و اما بیرون ایستاده از مناسبات و تاثرات پیشِ رو که همین بیرون بودن او باعث کشف و اقدامش می‌شود، «جرج ونت» دلال‌مآب که نمادی ا‌ست از خوی منفعت‌طلبی و در هر شرایطی تنها به پیشبرد منافع خود می‌اندیشد، دو جوان جویای نام و سختکوش و در عین حال رهای قصه که نمادی از تمنا برای پیشرفت و دستیابی به قله‌های آرزوها هستند و «بن ریکرت» کنار کشیده که نماد دسته‌ای‌ است که پس از درگیری و پی‌بردن به عمق پلیدی این مناسبات گوشه‌نشینی اختیار کرده و سعی در برقراری کمترین ارتباط ممکن با این نظام را دارند. اما نقطه مقابل دکتر بری و در تقابل با بی‌تفاوتی محض و ناخودخواسته او، کاراکتر مارک باوم است.
یک یهودی‌زاده بی‌قرار و عصبی که در کودکی به همراه برادرش هدفش پیگیری تعالیم مذهبی، یافتن حفره‌ها و نواقص آنها نشان داده می‌شود. مارک صاحب یک شرکت سرمایه‌گذاری اما زیرمجموعه یک بانک است چراکه نمی‌خواهد مستقیما با سیستم پلید بانکداری به زعم خودش، در تماس باشد. برادر مارک گویا دست به خودکشی زده چرا که از این جهان به تنگ آمده است و حالا این تقابل شدید میان او و مایکل بری آشکارتر می‌شود: او تنها به دنبال سود نیست بلکه هدفش از شرکت در این بازی خطرناک رسوا کردن موسسات اعتبارسنجی و در نهایت گرفتن انتقام از بانک‌ها و نظام بی‌پشتوانه آنهاست و او تا آخرین لحظه با وجود خطر سقوط در مقابل این نظام ایستادگی می‌کند. آنچه بر طبق پیش‌بینی دکتر بری رخ می‌دهد به فاجعه‌ای اقتصادی و زیستی در جامعه امریکا و حتی جهان بدل می‌شود. اما خیال خام و در واقع آرمانگرایانه مارک باوم بر مبنای اینکه سیستم شکست را پذیرفته و بدان تن دهد با واکنش عجیبی مواجه می‌شود: سیستم در تمامی سطوح به هیچ عنوان حاضر به پذیرش این شکست و رسوایی نمی‌شود و کسانی که باید بهای بقای آن را بپردازند در نهایت خود مردم هستند. بانک‌های تضمین‌کننده پرداخت غرامت با شروع تنزل سود اوراق، شروع به بازفروش آنها بین خود و به مردم می‌کنند و این‌گونه بدون پذیرش شکست و برملا شدن این رسوایی به حیات خود در عرصه این چرخه اقتصادی بی‌پشتوانه، بیمار و سراسر بر پایه جعل و بازفروشی مکرر، ادامه می‌دهند.
سرخوردگی و یأس مارک باوم در واپسین دقایق فیلم و به‌ناچار تن دادنش به فروش سهام، بیش از هرچیز گویای این مطلب است که جهان ما و مناسباتش آنقدر به جعل آغشته‌اند که هیچ ‌جایی برای آرمانگرایی از نوع مارک باوم باقی نمی‌ماند جز پذیرش این وضعیت اجتناب‌ناپذیر و محتوم. او یا باید به مانند برادر غایت‌طلب و طاقت از کف داده‌اش از زیستن و ادامه حیات در این جهان چشم بپوشد یا وضعیت موجود راپذیرفته و به قوانین پلیدش تن در دهد و این گونه روایت تلخی که در چند دقیقه نخست فیلم کل آن را یک‌بار چه از زبان ونت راوی و چه با بازنمودهای گزینشی تصویری و در واقع خبری از سر گذرانده‌ایم، تشریح شده و ما با عمق این فاجعه و آنچه در درون این دام‌چاله نفرت‌انگیز رخ داده است به‌طرزی ملموس مواجه می‌شویم. این فرم ما را بیش از هرچیز به یاد گونه‌ای از ارایه تصاویر به مخاطب می‌اندازد که رسالتش انتقال واقعیت یک وضعیت و واکاویدن بخشی یا تمام آن توسط ارایه گزیده‌های تاثیرگذاری از آن است: مستند خبری!

ورود عناصر دیگر به سینمای داستانی
همان طور که در ابتدا اشاره شد در این بخش به پیشنهاد بدیع آدام مک‌کی در ساحت سینما خواهیم پرداخت. در طول رشد و ورود خلاقانه تکنیک‌ها در جهت روایت کردن به‌خصوص در سال‌های اخیر و به مدد پیشرفت‌های تکنولوژیک در عرصه ارایه و دستکاری در تصاویر، ما شاهد ورود عناصری از دیگر ژانرها و گونه‌های تصویری به ساحت سینمای داستانی بوده‌ایم.
خلاقیت در شکل روایت همراه با تغییر در ریتم و سرعت و نحوه پخش تصاویر یا همراه کردن آنها با کپشن‌ها و متون، یا بریده‌های تصاویر امری است که البته پیش‌تر نیز تجربه شده است. اما آدام مک‌کی این‌بار به‌نحوی ظریف و بسیار خلاقانه از این بدایع بهره گرفته است: او در ساحت روایت کل آنچه قرار است در این فیلم بازگو شود را طی چند جمله از زبان راوی و توامان با پخش تصاویری سریع و متعلق به ساحت تصاویر خبری و رسانه‌ای در اختیار مخاطب قرار می‌دهد و این‌گونه به او اعلام می‌کند که نباید در پیگیری این روایت منتظر اتفاق تازه‌ و دیگری باشد. از سوی دیگر نیز با حجم بسیار زیاد اطلاعات چه در قالب دیالوگ‌ها و چه با کثرت تصاویر کلاژشده‌ فی‌مابین روایت، چنان فضا را پر کرده که جایی برای نزدیکی چندانی با دنیای درون شخصیت‌هایش باقی نمی‌ماند و این تقلیل در ساحت روایت باید که در پی دنبال کردن هدفی باشد.
تقلیل در بخشی از ساختار یک اثر هنری اغلب به سبب برجسته کردن بخش‌های دیگر یا در حقیقت برهم ریختن و تغییر دادن استراتژی مواجهه مخاطب با اثر صورت می‌گیرد. مک‌کی توسط این شکل از تقلیل روایی سعی می‌کند تا ما را با نوع دیگری از روبه‌رویی با دنیای تصویر و سینما مواجه کند: تجربه سینمای به‌ظاهر داستانی در قالبی تماما شبیه به یک مستند خبری رسانه‌ای! این تشابه تعمدی و تمهیدی نه فقط در ساحت روایت بلکه در ساحت تصویری نیز به تمامی به اجرا در می‌آید.
از دوربین بی‌قرار و ناآرام روایت‌کننده قصه ازپیش تعریف شده و تدوینی منطبق بر آن تا تمامی سکانس‌ها که به نوعی در برگیرنده مواجهه بازیگران آن پرده‌اند: همه به‌شدت و مدام در حال بحث و در تقابل با یکدیگر نشان داده می‌شوند و در عین حال این بحث و تخاطب آن به مخاطب و بیننده اثر نیز تسری داده می‌شود. برای تشریح وقایع و در حقیقت حقایق این روایت به صورت کاملا ملموس و عینی، در قالب سه میان‌پرده دقیقا به مانند فرم مستند خبری از تکنیک مصاحبه و استناد به حرف‌های کاراکترهای شناخته شده که سخن‌شان هم وجهی از جذابیت دارد و هم به سبب شهرت‌شان وجهی از استحکام در استناد، بهره گرفته می‌شود.
حضور متون و نمودارها و به‌ظاهر بازیگوشی‌های طنازانه اینچنینی در یک فیلم داستانی نیز بر یکپارچگی این فضا و در حقیقت انطباق فرم و محتوای این اثر تاکید می‌کنند. مک‌کی حتی گامی فراتر گذاشته و در سکانس حایز اهمیت خود این ساختار به ظاهر داستانی اما طنازانه و خلاقانه را نفی کرده و بر مستند بودن و بازسازی بودن آن هرچه بیشتر تاکید می‌ورزد: در سکانس رفتن دو جوان جویای نام به بانکی برای اخذ مجوز معاملات بزرگ‌تر و سنگین‌تر و پس از ناکامی آنها، چنان‌که در یک نمایش یا قصه‌ای کهن تدارک دیده می‌شود آنها باید به صورت اتفاقی دچار کشف این حباب موجود در بازار شده و از این طریق به جمع استفاده‌کنند‌گان و فرصت‌طلبان این بازی بپیوندند. این تمهید روایی این گونه نشان داده می‌شود که ناگهان آنها در میان مدارک برجا مانده از دیگر مایوسان آمده به این بانک، جزوه‌ای یافته که در آن این خطر تشریح شده است!
در ظاهر امر، این وضعیتی به نظر می‌رسد در راستای شکل کلی اتخاذ شده برای این روایت: یعنی یک موقعیت نمایشی. اما بلافاصله مک‌کی برگ خود را رو می‌کند: تصویر متوقف شده و یکی از آن جوانان خطاب به دوربین و بیننده ابراز می‌کند که البته حقیقتا این آگاهی بدین صورت انجام نپذیرفته و آنها از طریق دوستی و همچنین خواندن مقاله جرج ونت به این موقعیت و فرصت پی برده‌اند. این گونه مک‌کی کل آن نظام روایی و مبتنی بر کلیشه‌های روایتگری و شخصیت‌پردازی و حتی اجتماعی خود را نفی کرده و بر هرچه نمایشی‌تر بودن این تصاویر و بازسازی بودن آنها و در حقیقت تعلق آنها به ساحت ساخت مستند تاکید می‌ورزد.
همین رویکرد در ساحت ساخت و اجرایی اثر یعنی تصویربرداری نیز دنبال می‌شود، دوربین روی دست و اغلب ناآرام راوی مکررا به سوی مخاطب بازگشته و بر داستانی نبودن جنس تصاویری که ثبت می‌کند، تاکید می‌کند. پیشنهاد مک‌کی که باید آن را جدی گرفت و بدان خوشآمد گفت را شاید بتوان این‌گونه خلاصه و بیان کرد: ساخت اثری که در آن فرآیند مواجهه و لذت بردن نه از توالی روایی مرسوم و نه از چینشِ تصاویر با فرم‌های داستانی پیشین حاصل می‌شود بلکه ساختن فیلمی داستانی با ساختاری تماما مستند و تصاویری از جنس تصاویر رسانه‌ای که نیروی خود را از گزینش بخش‌های تاثیرگذار روایت گرفته و تاکید مکرر بر اینکه کل فیلم یک نمایشِ تدارک دیده شده و در واقع بازسازی شده است. این گونه مخاطب در مواجهه با جنس تصویری‌ای قرار می‌گیرد که در طول مدت حیات خود بیش از هر نوع دیگر مشغول تجربه کردن و مواجه شدن با آن است؛ مواجهه انسان و رسانه.
مخاطب این اثر به مانند بهت یاران مارک باوم پس از نخستین جلسه‌شان با جرج ونت که در شکل تصویر خلاقانه‌ای از پشت یک شیشه و به صورت نه‌چندان شفاف و واضح نشان داده می‌شود، در بهتی ملموس از آنچه در این جهان در حال رخ دادن است، فرو خواهد رفت اما با این تفاوت نسبت به فرم داستانی که همواره به او نزدیکی و مستند بودن و در عین حال بازسازی و نمایشی بودن این تصاویر تاکید شده است و این فرم و صورتی ا‌ست کاملا منطبق و غالب بر محتوا و روایت اصلی اثر، روایتی یا در واقع نمایشی که مدام از بازتولید خود نیرو گرفته و به حیات دهشتناک خود به بهای نابودی زندگی و داشته‌های مردم ادامه می‌دهد.

 منبع اعتماد

حرانِ ناشي از رشد شركت‌هاي هرمي و فروش متوالي و پلكاني محصولاتي كه هرگز ديده نمي‌شدند و اصلا اهميتي هم در اين خريد و فروشِ متكي به صرفِ فروش نداشتند را در همين خاك و خانه نيز تجربه كرده و در خاطر داريم. اما چه كسي باور مي‌كند كه قصه وام مسكن و در حقيقت صنعت مسكن كه يكي از سنگ‌بناهاي اقتصاد پيچيده و غريب امريكاست نيز دست كمي از اين وضعيت پر از فريب و اميدِ واهي ندارد؟