حکایتی پندآموز از خواجه عبدالله انصاری

درویشی تنگدست به در خانه توانگری رفت و گفت:
شنیده‌ام مالی در راه خدا نذر کرده‌ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم.

خواجه گفت:
من نذر کوران کرده‌ام تو کور نیستی.

پس درویش تاملی کرد وگفت:
ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه چون تو گدائی آمده‌ام.

 

  1. نرگی
    ۱۴ فروردین ۱۴۰۰

    خیلی خوب بود توی درس آزادم کمکم کرد