خالق رمان «کشتن مرغ مقلد» ٨٩ سال عمر کرد و در این سالها به حفاظت از خلوت و انزوای خود شهرت داشت. هارپر لی منزوی که فوریه ٢٠١۶ از دنیا رفت آخرین مصاحبهاش را سال ١٩۶۴ انجام داد؛ یعنی او ۵٢ سال از نگاه دوربینها و پرسشهای بیامان خبرنگارها و روزنامهنگارها فراری بود. غیر از مصاحبههای انگشتشمار لی، ٢٩ نامه نیز از او باقی مانده است. نامههایی که آخرین دریچه به زندگی این نویسنده انزواطلب را به روی دوستدارانش میگشاید. او سلامت جسمی و زندگی روزمرهاش را دستمایهای برای نوشتن نامه برای دوریس و بیل لیپارد و دان سالتر، یکی از طرفداران پروپاقرص لی، میکند.
اما گاهی هم پیش میآمد که لی به خاطر سلامت جسمیاش از همصحبتی با همین دوستانش هم امتناع میکند. او در نامهای کوتاه به سالتر، از اینکه قادر نیست پاسخی مفصلتر برای او بنویسد عذرخواهی میکند و مینویسد: «سکته کردهام و نمیتوانم جواب نامهها را بدهم. به هر حال ممنونم! هارپر لی.» اما در نامهای دیگر به سال ٢٠٠۶ گویی از بیماری چشمش به ستوه آمده و مینویسد: «لعنت بهش، نمیتوانم ببینم.»
هارپر لی در نامهها از بیزاریاش از چشمچرانی گلهگذاری میکند؛ او از چشمچرانیها و دیدزدنهای مهمانهایی که در روز شکرگزاری سال ١٩٩٣ به مونروویل آلاباما آمده بودند به تنگ آمده و با لحنی طعنهآمیز در نامهای مینویسد: «سرگرمی جدیدی مخصوص تعطیلات در مونروویل ابداع شده که در آن مردم خویشاوندان مهمانشان را دم خانه من میآورند تا من را دید بزنند. دید زدن هارپر لی حرفه این آدمها شده و شباهت کمی به سرگرمی دارد. آخر هفتهِ تعطیلات شکرگزاری مثل جهنم شد که حتی اعصاب آلیس (خواهر بزرگتر هارپر لی) را به هم ریخت. مردم دستهدسته با ون میآمدند.»
در نامهای دیگر به تاریخ ١٩٩٠، لی از درخواست پول و هدیه از سوی طرفدارانش تاسف میخورد و مینویسد: اصلا باورت نمیشود این آدمها چی تو کلهشان میگذرد که این درخواستها را میکنند؛ هر چی بخواهند مینویسند از «دو نسخه امضاشده از کتاب کشتن مرغ مقلد برایم بفرست» گرفته تا «٨۵٠ دلار برایم بفرست و به من کمک کن دستگاه ویدیوی جدیدی بخرم تا بتوانم فیلم ببینم.» حتی نمیگویند «خواهش میکنم.»
او سال ١٩٩٠ در نامهای رفتاری را توصیف میکند که اصلا نمیتوان برای این نویسنده متصور شد. او با لحنی آرام و شوخ برای دوریس لیپارد درباره مهمانی شام و خندههایی که دست از سر او برنمیداشتند، مینویسد: «اصلا امکان نداشت با میزبانم روبهرو شوم و نیشم باز نباشد، آخر مهمانی فهمیدم تمام طول شب را بدون هیچ دلیل واضحی یکریز میخندیدم. تعریف داستانی بامزه و مناسب جمع برای توجیه حملههای بیموقع خنده سخت است، مخصوصا وقتی صحبت این جمع درباره نمایشنامههای اوریپیدیسی است.»
اما هارپر لی از افکارش درباره نوشتههای خودش و فضای تاریخی آنها نیز نوشته است. در نامهای به تاریخ ٢۵ آگوست ١٩٩٠ او این بحث را پیش میکشد که «یکی از سختترین کارهای دنیا (مخصوصا برای جنوبیها) آن هم در بحبوحه انقلابهای اجتماعی، خلق اثری ماندگار است که انقلاب را در خود منعکس کند.» سپس او درباره الیزه سانگینتی، رماننویسی که نسبت به خودش نامونشانی ندارد مینویسد و او را تحسین میکند. الیزه همکلاسی هارپر در دانشگاه آلاباما بود و سال ١٩٩٠ درگذشت.
الیزه سانگینتی چهار رمان منتشر کرد؛ رمانهایی که از تجربیات زندگی در جنوب عمیق (دستهای از زیرمنطقههای جغرافیایی و فرهنگی در ایالتهای جنوبی امریکا) و طبقه اجتماعی آنها تاثیر پذیرفته است. لی درباره الیزه مینویسد: «مثل جین آستن و یودورا ولتی (نویسنده امریکایی)، او (سانگینتی) سرزمینش را ترک نکرد و مثل آنها از شعاع ١٢ کیلومتری تمامی دنیا را رصد میکرد. علاوه بر این، زمان داستانهای او معاصر است، یا همانقدر معاصر است که فرهنگ شوک آینده قادر است آنها را در زمان معاصر بگنجاند… .»