نقد و بررسی کتاب «درباره مفهوم آیرونی»/ فلسفه اسم‌های خاص

بعد از «ترس و لرز» با ترجمه عبدالکریم رشیدیان، «درباره مفهوم آیرونی» دومین اثر سورن کیرکگور است که به فارسی ترجمه و منتشر می‌شود. این کتاب به‌عنوان رساله دکترای کیرکگور در سال ١٨۴١ نوشته شد که نتیجه سه سال مطالعه و پژوهش درباره آرای سقراط است. کتاب را می‌توان به دو بخش کلی فلسفی و ادبی تقسیم کرد. از آنجاکه سقراط حتی یک خط هم ننوشت، کیرکگور در بخش اول می‌کوشد از میان سه چهره رایج سقراط چهره واقعی او را بشناسد: نخست، سقراط گزنوفون است که کیرکگور مخالف آن است. این سقراط را می‌توان در کتاب «خاطرات سقراطی» با ترجمه مرحوم محمدحسن لطفی به فارسی خواند. دوم، منظر آریستوفانس است که سقراط مدنظر اوست. این سقراط که به‌قول کیرکگور سقراطی خطرناک است در «کمدی ابرها» با ترجمه رضا شیرمرز به فارسی موجود است. و در آخر «چهار رساله» افلاطون است که با ترجمه مرحوم لطفی به فارسی در دسترس است. بخش دوم رساله که در مقایسه با بخش اول بیشتر جنبه‌ای ادبی دارد، مواجهه کیرکگور با تفاسیر متفکران و فیلسوفان قرن نوزدهم از مفهوم آیرونی است: از فیشته و شلگل تا هگل. سه‌شنبه گذشته در مرکز فرهنگی شهر کتاب جلسه نقد و بررسی «درباره مفهوم آیرونی» برگزار شد. در این جلسه صالح نجفی به‌عنوان مترجم کتاب، علی معظمی درباره مفهوم فلسفی آیرونی و محسن ملکی درباره مفهوم ادبی آیرونی سخنرانی کردند. در اهمیت این رساله در تاریخ فلسفه همین بس که آن را هگلی‌ترین اثر کیرکگور ضدهگلی می‌دانند، اگرچه هیچ‌یک از سخنرانان اشاره‌ای به این موضوع نداشتند.

صالح نجفی: خاطرات مفاهیم
بحث من به سه بخش تقسیم می‌شود. بخش اول در پاسخ به این سؤال تکرارشونده که «چه شد به سراغ این کتاب رفتی؟» و «برای کمک به چه جای خالی در فضای نشر ایران این کتاب را ترجمه کردی؟». در بخش دوم به جایگاه کیرکگور در پروژه تئوریکی می‌پردازم که بخش کوچکی از آن محسوب می‌شوم. پروژه‌ای که برای کتابخوان‌های ایران آشناست و با تفکر چپ رادیکال در عام‌ترین معنا پیوند خورده و مختصات آن را مراد فرهادپور به صورت یک پروژه جمعی تعریف کرده است. در بخش سوم می‌کوشم در مورد مفهوم و واژه آیرونی صحبت کنم و دلیل ترجمه‌نکردن عنوان کتاب و انتخاب معادلی فارسی برای آن.
چرا این کتاب؟
حدود سال ۱۳۸۹ بعد از یک دهه درگیری در پروژه ترجمه و یادگیری مثل هرکسی این سؤال را از خودم پرسیدم که آیا سراغ یک متن کلاسیک بروم یا نه. کیرکگور جزو متفکران خوش‌شانس و بدشانسی بود که مدام از او در فارسی صحبت می‌شد، از جمله در دو، سه نکته‌ای در فیلم هامون و جهش‌های ایمانی یا به مناسبت عید قربان و تفسیر کیرکگور از ابراهیم. اما به‌جز «ترس و لرز» متنی از او در دسترس نبود و پیش از ترجمه رشیدیان هم ترجمه بی‌معنایی در فارسی از آن وجود داشت. ترجمه کتاب «بیماری تا دم مرگ» هم که تقریبا قابل‌استفاده نیست. از این گذشته، کیرکگور در زبان فارسی به جهت معرفی مهتاب مستعان از او متفکری عارف‌پیشه محسوب می‌شد. کتاب مستعان با اینکه خواندنی است اما کیرکگور را عارفی می‌دانست که باید او را در زمره فیلسوفان تقرر ظهوری قبول می‌کردیم و نه به‌عنوان متفکر اگزیستانس.
کیرکگور در سال ۱۸۴۳ سه رساله منتشر می‌کند که من آن را انقلاب خاموش در تاریخ تفکر و فلسفه قرن نوزدهم می‌نامم: رساله کوتاه «تکرار»، رساله کوتاه «ترس و لرز» و «یا این یا آن». رساله دکترای او با عنوان «درباره مفهوم آیرونی» در سال ۱۸۴۱ منتشر می‌شود. در کتاب «ترس و لرز» ٧-٨ بار از کلمه آیرونی استفاده شده که در فارسی خیلی راحت به طنز ترجمه شده درحالی‌که این واژه مفهومی محوری در کار کیرکگور است.
چرا کیرکگور؟
مختصات اصلی پروژه نظری خاصی را که من یکی از کارگران فکری آن به‌شمار می‌آیم سه متفکری رقم زدند که در فضای ایران و همه‌جای دنیا – به قول پل ریکور – به متفکران سوءظن شناخته شده‌اند: مارکس، نیچه و فروید. در این تثلیث جای رأس چهارمی خالی است و آن کیرکگور است. وقتی کیرکگور از دنیا رفت دو خط فکری و فلسفی از او منشعب شد. نخست اگزیستانسیالیسم. این اگزیستانسیالیسم در وهله اول مسیحی است ولی یک خط الحادی نیز از آن جدا می‌شود که ما آن را با ژان پل سارتر می‌شناسیم. پس با یک خط انحرافی پروژه کیرکگور به جریان معاصر چپ رادیکال گره می‌خورد.
من این خط را خط اصلی منشعب از او نمی‌دانم. خط اصلی منشعب از او باید منتظر بماند تا دوباره در قرن بیستم مورد بازخوانی قرار بگیرد. کیرکگور در تقریر اول به‌عنوان مبدع نظریه «مراحل» سه‌گانه هستی یا سوبژکتیویته بشر شناخته می‌شود و در تقریر دوم خود او نظریه «حوزه‌ها» یا «سپهر‌های» حیات انسانی. کسی که سپهر‌های هستی انسانی را تعریف می‌کند و سوژگی را در این سه حوزه می‌شناسد: حوزه زیباشناختی، اخلاقی و دینی. کتاب «ترس و لرز» متمرکز است به گذر از مرحله اخلاقی به دینی. البته کیرکگور در اصل معتقد به چهار مرحله بود و مرحله اول را مرحله بی‌فرهنگی و هنرنشناسی (philistine) می‌داند. فرد وقتی پا به سوبژکتیویته می‌گذارد که با تجربه زیباشناختی مواجه شده باشد. ترجمه رادیکال این نظریه را در قرن بیستم در تئوری ژاک لاکان می‌بینیم، رادیکال‌ترین کسی که خط فروید را دنبال می‌کرد. حلقه‌های برومه‌ای لکان را می‌توان تثلیث نامقدس او دانست: حوزه تصاویر خیالی، نظم نمادین و حوزه امر واقعی که متناظر است با سپهر دینی.
مفهوم اضطراب هم در آثار کیرکگور برجسته است. اضطراب را معمولا به‌عنوان یک مفهوم اگزیستانسیل می‌شناسیم؛ اما در تفسیر لکان این مفهوم به‌روز می‌شود. لکان وقتی می‌خواست از یافته‌های خود به مدد بسط فروید نظریه اخلاق استخراج کند، رقیب اصلی خود را نظریه‌هایی می‌دانست که بر عواطف و احساسات (emotion) تمرکز می‌کردند. ادعای لکان این بود که تمام احساسات و عواطف ما فریبنده‌اند و به اتکای هیچ‌کدام از حالات و انفعالات نفسانی نمی‌توانیم نظریه اخلاقی درست داشته باشیم. تنها احساسی که ما را فریب نمی‌دهد اضطراب است؛ کاشف مفهوم اضطراب شخص سورن کیرکگور بود. از آن مهم‌تر کیرکگور ایمان را به امر ابسورد یا پارادوکس متصل می‌کرد که در فارسی به امر محال ترجمه‌اش می‌کنند. امر محال در نوشته‌های کیرکگور ناظر به امر ابسورد است. اینکه ایمان یک مقوله ابسورد است نکته اساسی در تفکر الاهیاتی کیرکگور است و راه الحادی‌خواندن تفکر کیرکگور نیز از همین‌جا شروع می‌شود. این خوانش جهش ایمانی را به بن‌بست نظم و گفتار نمادین پیوند می‌زند.
چرا آیرونی؟
در قسمت سوم متمرکز بر مفهوم آیرونی می‌شوم و اینکه چرا عنوان را به فارسی ترجمه نکردم. اسم این بخش را می‌توان گذاشت فلسفه اسم‌های خاص. این دعوی را از کیرکگور در رساله آیرونی به ارث بردیم. او می‌گوید مفهوم‌ها مثل آدم‌های واقعی خاطره دارند. با مرور خاطرات یک مفهوم آن مفهوم به تراز یک اسم خاص می‌رسد. برخی مفاهیم فلسفی مقابل ترجمه‌شدن مقاومت می‌کنند و به تراز اسم خاص می‌رسند و این یکی از شانس‌های برخی مفاهیمی است که از غرب به فارسی ترجمه می‌شوند، از جمله تئاتر، تراژدی، دموکراسی و مهم‌تر از همه خود فلسفه. گویی با فرد غریبه‌ای سروکله می‌زنید که نه شما زبان او را می‌فهمید و نه او می‌تواند جای خود را بین شما و در وطن شما پیدا کند. من برای توضیح این مفهوم، ‌از آلن بدیو کمک می‌گیرم؛ بدیو ادعا می‌کند که فلسفه یک فعالیت فکری مشروط به وقوع رخدادهایی است که بیرون از دامنه فکری فلسفه رخ می‌دهند و بعد از آن مشروط به‌پاگرفتن رویه‌های ساختن حقایق نو براساس وفاکردن به رخدادهایی است که امکان فکرکردن به آن شرایط نو را مهیا کرده و این رخدادها در میدان‌هایی اتفاق می‌افتد که از لحاظ وجودشناختی از هم جدا هستند نه به مفهوم انسان‌شناختی یا جامعه‌شناختی، چون در همه حوزه‌ها انسان در مقام حیوان ناطق فعالیت می‌کند. او این چهار میدان را به شکل وجود‌شناختی از هم تفکیک می‌کند: هنر، عشق، سیاست و علم. اگر از فعالیت فکری خاصی به نام فلسفه حرف می‌زنیم به این اعتبار است که این چهار شرط یک بار یکجا به اتفاق هم و شاهد به‌طور تصادفی در تاریخ تفکر احراز شده و اگر این چهار شرط در آن نقطه تاریخی احراز نمی‌شدند ما امروز چیزی به نام فلسفه نداشتیم. پس فلسفه خاستگاه جزئی دارد و خطاب کلی. فلسفه شاید از روی تصادف در آتن رشد کرده اما این فعالیت فکری که به نام فلسفه می‌شناسیم خطاب کلی دارد. کلی‌بودن خطاب فلسفه یکی از شرط‌های مقاومت واژه فلسفه است در مقابل ترجمه‌شدن؛ یعنی ما خاستگاه آتنی فلسفه را به رسمیت می‌شناسیم به این علت که واژه فلسفه از طریق مقاومت در برابر ترجمه‌شدن به همه زبان‌ها این خاطره را با خود حمل می‌کند. ما با فلسفه به‌عنوان مهاجری غریبه برخورد می‌کنیم که مزاحم رسوم جاری است و اگر این مزاحمت را ایجاد نکند اصلا فعالیت فلسفی نیست.
برای فهم بهتر فلسفه اسم‌های خاص به دو تقدیر مختلف اشاره می‌کنم. این ایده متعلق به اسلاوی ژیژک است. معروف‌ترین مثال ما برای تقدیر یک اسم خاص در سنت فکری غرب ماجرای انسانی است که در تلفظ فارسی آن مشکل داریم. مردی که به اسم ژولیوس سزار می‌شناسیم. این آدم در زبان ایتالیا جولیو چزاره، در زبان انگلیسی جولیوس سیزر، در زبان آلمانی یولیوس سزار یا در زبان فرانسه ژول سزار است. هگل به این اصل مهم اشاره می‌کند که چزاره می‌بایستی در مقام یک فرد با خصوصیات فردی خود می‌مرد تا اسم خاص او بدل شود به مفهومی عام. پس از کشته‌شدن ژولیوس سزار با لقب کلی سزار مواجه می‌شویم که در زبان‌های مختلف تعابیر و تلفظ‌های مختلف خواهد داشت. در این روایت مفهومی هست با عنوان «خیانت شرافتمندانه» که مبدع آن شخص نیچه است. بروتوس خائن اصلی به ژولیوس سزار است ولی براساس منطق خیانت شرافتمندانه سزار باید بمیرد تا جمهوری نجات پیدا کند. آن‌گاه به قول هگل، مکر عقل به صحنه تاریخ می‌آید: یعنی برگشتن نام سزار و انتقام او در قالب مفهومی عام؛ از این پس اسم خاص سزار به یک اسم عام در همه زبان‌ها تبدیل می‌شود و با حرف کوچک (یعنی caesar به‌جای Caesar) شروع می‌شود. این داستان در الاهیات مسیحی قرینه‌ای منفی دارد و آن تبدیل مفهوم عام مسیح به اسم خاص عیسی مسیح است. طبق روایت مرسوم در شام آخر مسیح یکی از حواریون خود را استیضاح می‌کند و با طرح یک سؤال او تبدیل می‌شود به سوژه خیانت‌کننده. این خیانت در خوانش‌های متأخر حد اعلای ایثار و‌ ای‌بسا بالاترین شکل وفاداری است.
یکی از مهم‌ترین گذارها در کیرکگور گذار از سقراط به مسیح است یعنی گذر از نظریه تذکار افلاطونی به نظریه تکرار مسیحی که مبتنی است بر تفسیر خاص کیرکگور از ماجرای اقدام ابراهیم به قربانی‌کردن اسحاق و تکرار رفتار اولیه‌ای که در کار کیرکگور تعبیر به جهش ایمانی می‌شود، چون در خود سپهر اوامر اخلاقی پایه‌ای برای دست‌یازیدن به این ژست وجود ندارد – یعنی هیچ عاملی بین این دو حوزه وساطت نمی‌کند. مسیح برعکس سزار در ابتدا یک مفهوم خاص است؛ مسیح یعنی مسح‌شده که اشاره دارد به رسم تدهین با روغن در مسیحیت. بعد از مرگ مسیح که او به‌عنوان موجودی بی‌همتا برمی‌گردد عیسی نیست. عیسای تاریخی می‌میرد تا خریستوس (مسیح) از یک مفهوم عام به اسم خاص تبدیل شود و آیین مسیح به وجود بیاید. به زبان فلسفی کلیتی داریم که به قول هگل رفع‌دیالکتیکی‌شده یک امر یکتا به شمار می‌آید.
مفهوم خیانت به فلسفه کیرکگور وارد می‌شود ولی نه خیانت به یک فرد به‌خاطر کلیت بلکه خیانت به یک امر کلی (انتزاعی) به‌خاطر یک استثنای منحصربه‌فرد (یا به تعبیری «کلیت انضمامی»). در کتاب «ترس و لرز» محوری‌ترین مفهوم حول این بحث از خیانت ‌می‌گردد. ابراهیم با درنظرگرفتن یک غایت دست به یک حرکت خاص می‌زند.
اگر اسم خاص «فلسفه» را جدی بگیرید مشهور است که ترجمه آن «عشق‌ورزیدن به دانایی» یا حتی «علم عشق» است. شکلی از دانایی که به هیچ دردی نمی‌خورد. برای اینکه آیرونی ماجرا روشن‌تر شود باید پیوند علم و عشق را در تاریخ فلسفه بررسی کنیم. در رساله آپولوژی، سقراط خود را انسان فرزانه نمی‌داند. تولد آیرونی سقراطی از همین‌جا شروع شده یعنی من با کسانی که خود را دانا می‌دانند از حیث نادان‌بودن برابرم ولی من از همه آنها داناتر بودم چراکه می‌دانستم نادانم. در رساله مهمانی سقراط حرف دیگری می‌زند. او باز اصرار می‌کند که من فقط یک چیز می‌دانم و آن هنر عاشقی است. سه شرط از شروط فلسفه – در دیدگاه بدیو – در این لحظه محقق می‌شود. در دفاعیه سقراط علم به بی‌علمی دارید یا تجاهل‌العارف. در آیرونی دوم بازی پیچیده سقراط با کلمات اتفاق می‌افتد و دو کلمه در کنار هم می‌نشینند؛ کلمه اول، اروس (eros)، یعنی شرط اصلی فلسفه و کلمه دوم اروتان (erotan) یعنی سؤال‌پرسیدن، پس هنر عاشقی به هنر سؤال‌پرسیدن تبدیل می‌شود.
بنا به دو شرط دیگر، فلسفه مشروط به وقوع رخدادی در عرصه سیاست و زبان یا تراژدی است. پدیده تئاتر هم محل تلاقی تراژدی و دموکراسی است. اینها کلماتی هستند که از راه مقاومت در برابر ترجمه به حیات غریبه خود و ساکن‌شدن در زبان جدید ادامه می‌دهند.
کلمه آیرونی که در یونانی ایرونیا(eironia) بوده هم جزء همین کلمات است و در فارسی تنها کلمه‌ای است که با تلفظ انگلیسی پذیرفته شده است. «ایرونیا» در اصل دلالت بر شکلی از «دورویی» داشت و توسعا به وارونه‌گویی یا خود را به‌نادانی‌زدن و همچنین چیزی‌گفتن و چیزی دیگر را مرادکردن یا حتی ضد آن را درذهن‌داشتن – نزدیک به آنچه ما «تهکم» می‌گوییم؛ منتها کیرکگور نشان می‌دهد هستی سقراط سراپا آیرونی است، او هم در کلام و هم در عمل و هم در تمامی مداخله‌هایش نوعی «منفیت مطلق نامتناهی» است، و واژه آیرونی با این خاطره یونانی- سقراطی غنی دقیقا حامل همان نیروی منفی- دیالکتیکی تفکر انتقادی است، چیزی که مسلما قابل ترجمه نیست و همین نیروست که آیرونی را در کنار دیالکتیک و پارادوکس و البته خود فلسفه به تراز اسم خاصی برای مبارزه – مقاومت می‌رساند.

منبع شرق