اوایل آبان 92 در حال رسیدگی به پروندهها در دادسرای ناحیه 34 تهران بودم که خانوادهای آشفته وارد دفترم شدند. همراه آنها دختری مدرسهای بود که رنگ بر رخسار نداشت و بشدت وحشت کرده و سعی میکرد نگاهش را از دیگران بدزدد. او پشت چادر مادرش پنهان شده بود. برگه شکایتی در دست پدر خانواده بود.
به گزارش جام جم ، مادر خانواده هم دست دختر خردسال را گرفته بود و سعی میکرد او را آرام کند. دخترک حتی برای چند لحظه از پدر و مادرش دور میشد. انگار چیزی او را اینچنین وحشتزده کرده بود. با دیدن آنها از پدر خانواده خواستم تا برگه شکایت را تحویلم دهد. زمانی که برگه و متن شکایت او را خواندم، تازه متوجه این همه وحشت دخترک شدم. در آن برگه شکایت نوشته شده بود که دخترشان توسط مرد غریبهای ربوده شده و مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. دختر هشت ساله را آرام کردم و از او خواستم آنچه را برایش رخ داده برایم تعریف کند تا بتوانم زودتر مردی که او را اینچنین به وحشت انداخته، دستگیر کنم.
دخترک همچنان میترسید که حرفی بزند، اما 10 دقیقه بعد که کمی آرام شد گفت که آن روز قرار بوده سوار سرویس شود و به مدرسه برود، اما دقایقی از حضورش مقابل در خانه نگذشته بود که مردی که راننده خودروی پراید بوده به او نزدیک شده و زمانی که پی برده منتظر سرویس مدرسه است، مدعی شد امروز راننده نمیآید و او به جایش آمده و میخواهد دخترک را به مدرسه منتقل کند.
دخترک هم غافل از همه جا به مرد غریبه اعتماد کرده و سوار خودرویش میشود. راننده ادامه مسیر میدهد و به جای بردن او به مدرسه سر از محلهای خلوت و دور از مدرسه در میآورد. در خودرو را قفل میکند. همان موقع وحشت سرتاپای دخترک را میگیرد. محکم به شیشه خودرو میکوبد، ضربههایی با پاهای کودکانهاش به در خودرو میزند تا شاید راهی برای فرار پیدا کند، اما همه چیز بیفایده میماند. مرد جوان او را در دام شیطانیاش گرفتار میکند و مورد آزار و اذیت قرار میدهد. بعد دخترک را با تنی رنجور در حوالی خانهشان رها میکند. دخترک که بشدت بدحال بوده بسختی به خانهشان میرود. زنگ در را که به صدا درمیآورد بیهوش کف خیابان میافتد. با آمدن خانوادهاش به خیابان و یافتن وی، او را به خانه میبرند. بعد از به هوش آمدنش و گفتوگو با دخترشان متوجه میشوند که مردی خودش را سرویس مدرسه معرفی کرده و این بلا را بر سرش آورده و او میترسد از خانه خارج شود و به مدرسه برود. زمانی که این شکایت مطرح شد، به ماموران دستور داد تحقیقات ویژهای را برای دستگیری مرد شیطان صفت آغاز کند.
ردپای مرد شیطان صفت در شکایتهای کودکانه
هنوز مدت کوتاهی از این ماجرا نگذشته بود که دختران خردسال دیگری با حضور در پلیس آگاهی از مردی شیطان صفت که خودش را راننده سرویس مدرسه معرفی کرده بود، شکایت کردند.
گفتههای همه این دختر بچهها با هم مطابقت داشت. حتی اطلاعاتی که آنها دادند باعث شده بود که ماموران به یک چهره فرضی از مرد آزارگر دست پیدا کنند. زمانی که این چهره فرضی را به دخترانی که قربانی این خشونت شده بودند نشان دادند همه او را به عنوان راننده سرویس معرفی کردند. با توجه به حساسیت موضوع و این که احتمال میرفت مرد آزارگر دختران دیگری را نیز قربانی نیت پلید خود کند، ماموران به تحقیقات شبانهروزی ویژهای دست زدند.
عملیات شبانهروزی پلیس برای دستگیری متهم
ماموران هر مکانی را که احتمال میرفت متهم فراری در آنجا حضور داشته باشد بویژه محلههایی که در آن مدارس دخترانه بود و دانشآموزان آنها از سرویس مدرسه استفاده میکردند، به طور نامحسوس زیر نظر گرفتند. ادامه بررسیهای پلیس نشان میداد که مرد آزارگر با خودروی پراید و پژو اقدام به ربودن دختران مدرسهای و آزار و اذیت آنها میکند. ماموران با توجه به این سرنخ در جستجوی رانندهای با این دو خودرو بودند، اما هرچه بیشتر پیش میرفتند، کمتر به نتیجه میرسیدند.
تعقیب و گریز مرد آزارگر
ماموران به طور شبانهروزی روی این پرونده کار میکردند تا این که با گذشت یک هفته تا ده روز، ماموران گشت نامحسوس هنگام جستجو در یکی از محلههای تهران به راننده یک پژو پرشیا که چهرهاش شباهت زیادی به مرد تحت تعقیب داشت، مشکوک شدند. او با نزدیک شدن به دختر خردسالی که منتظر راننده سرویس مدرسه بود، قصد داشت او را سوار کند که به محض دیدن پلیس از این کار منصرف شد و بدون این که دخترک را سوار کند از او فاصله گرفت و با تغییر مسیرش قصد فرار داشت که همین موضوع شک پلیس را به یقین تبدیل کرد که باید همان متهم فراری باشد.
به تعقیبش پرداختند، اما مرد راننده در شلوغی شهر ناپدید شد، اما ماموران در جریان این تعقیب و گریز توانسته بودند شماره پلاک خودروی او را به دست بیاورند.
زمانی که مالک این خودرو را شناسایی کردند، معلوم شد مالک یک زن بوده که این خودرو را چندی قبل به مردی فروخته که ساکن یکی ازمحلههای اسلامشهر است.
همین سرنخ کافی بود که ماموران در یک قدمی مرد آزارگر قرار بگیرند. پس از هماهنگی قضایی لازم برای دستگیری متهم به خانهاش اعزام شدند. ماموران اطراف این خانه را زیر نظر گرفتند و زمانی که مرد شیطان صفت قصد ورود به خانهاش را داشت، دستگیرش کردند.
در بازرسی خودروی متهم، مقداری طلا که متعلق به یکی از قربانیان بود، کشف شد. متهم تا زمانی که به اداره پلیس منتقل و تحت بازجویی قرار نگرفته بود، باورش نمیشد که ماجراهای سیاهی که او رقم زده بود، فاش شده باشد. اینجا دیگر آخر خط بود و دیگر نمیتوانست ماجرای سیاهی را که در قلبش پنهان کرده بود فاش نکند.
بعد ازدستگیری این مرد، همسرش که از او فرزند نوزادی داشت، خانوادهاش، همسایهها و حتی همکارانش باور نمیکردند که این مرد آرام، مرتکب این جنایتهای سیاه شده باشد.
اعتراف مرد شیطان صفت و پایان زندگیاش
زمانی که از متهم درباره انگیزهاش از این نقشههای شیطانی پرس و جو کردم فقط میگفت نمیداند چرا این کار را انجام داده و هیچ مشکلی با همسرش نداشته است، اما انگار برایش عادت شده بوده و باید به این کار دست میزده و دختران مدرسهای را در دام شیطانیاش گرفتار میکرده است.
او مدعی بود که جنون دارد، اما زمانی که کارشناسان پزشکی قانونی او را مورد معاینه سلامت های روانی قرار دادند معلوم شد که او بیمار روانی نیست و در سلامتی کامل دست به چنین کاری زده است.
متهم روانه زندان شد و مدتی بعد در دادگاه کیفری محاکمه و به چهار بار اعدام، 20 سال حبس و تحمل شلاق محکوم شد.
حکم به تائید دیوان عالی کشور رسید و پرونده وی به اجرای احکام دادسرای امور جنایی تهران ارسال شد و سرانجام این مرد شیطان صفت به دار مجازات آویخته شد و کابوس هر شب دخترانی که در دام او افتاده بودند تا حدودی پایان گرفت.