اجتماع انسانها، معرکه اندیشهها و نظرات و باورهای مختلف و متقابل و گاه متعارض و متضاد است. هر انسانی از منظری متفاوت به جهان مینگرد(تفاوت پرسپکتیو) و جنبههایی متفاوت از جهان را میبیند(تفاوت اسپکت) و بر این اساس دیدگاهی متفاوت درباره حتی یک چیز را عرضه میکند. این تفاوتها به اختلاف نظر میان آدمیان میانجامد، امری که هر انسانی به ناگزیر آن را تجربه کرده و به درجات مختلف آن را میپذیرد. در روزگار ما که به دلیل گسترش رسانههای عمومی و مجازی، امکان عرضه این دیدگاههای متکثر فراهم شده، این اختلاف نظرها در حوزههای گوناگون بیشتر عیان شده و گاه این پرسش را در ذهن ایجاد میکند که بالاخره در مواجهه با آنها چه باید کرد؟ آیا باید این تفاوت نظرات را پذیرفت و به همزیستی مسالمتآمیز با دیگران تن در داد یا مدام در پی بحث و گفتوگو با دیگران برآمد و کوشید آنها را به دیدگاه خود متمایل کرد؟ از منظر معرفتی چه باید کرد؟ آیا این اختلاف نظرها را باید جدی گرفت یا خیر؟ بحث اختلاف نظر اگرچه امر تازهای در حوزه فلسفه و اندیشه بشری نیست اما در دهههای اخیر به شکل متمایز و مستقل توجه برخی اهالی فلسفه را در حوزههای معرفتشناسی و اخلاق به خود جلب کرده است. کتاب اختلاف نظر دینی نوشته غزاله حجتی، دانشآموخته دکترای فلسفه دین درباره این بحث در حوزه باورهای دینی از منظر معرفتشناسی است. این کتاب که رساله دکترای نویسنده است، اولین پژوهش در این بحث نسبتا جدید در فارسی است و به این مناسبت با نگارنده آن گفتوگویی صورت دادیم که از نظر میگذرد.
اصولا موضوع کتاب شما یعنی اختلاف نظر دینی ناظر به چیست و ریشه و سابقه این بحث به چه چیز بازمیگردد؟
به طور ساده موضوع این کتاب اختلاف نظر (disagreement) است البته نه هر نوع اختلاف نظری زیرا هر نوع اختلاف نظری نمیتواند مورد بحث فلسفی و معرفتشناختی قرار بگیرد زیرا بسیاری از اختلافنظرهایی که ما در زندگی روزمره با آنها مواجه میشویم و اطراف خودمان آنها را میبینیم، اختلاف نظر فلسفی یا معرفتشناختی نیستند بلکه در حقیقت برآمده از اشتباه یا اشتباهاتی هستند. مثلا خیلی از اختلاف نظرهای ما با دیگران بر اساس اشتراکات لفظی رخ داده یا به دلیل ابهام پدید آمده است. خیلی وقتها اختلاف نظرها ناشی از استفاده از معیارهای سنجش مختلف است، یعنی اگر معیارهای سنجشمان را یکی کنیم، میبینیم که با هم اختلاف نظر نداریم. در این کتاب کوشیدهام تمامی اختلافنظرهایی از این دست یعنی اختلاف نظرهایی را که ارزش معرفتشناختی ندارند،کنار بگذارم تا حوزه بحث روشنتر و مشخص شود که اختلاف نظر فلسفی و معرفتشناختی کدام است. سابقه بحث اختلاف نظر نیز به ابتدای تاریخ اندیشه بشری بازمیگردد، یعنی از همان زمان که انسان شروع به اندیشیدن کرده و این اندیشهها به عنوان افکار فلسفی بشر ثبت شده شاهد اختلاف نظر هستیم و تا به امروز نیز ادامه داشته است بنابراین بحث چندان جدید نیست اما آنچه آن را جدید میکند این است که در چند دهه اخیر به این اختلاف نظرهای فکری موجود از بعد فلسفی و معرفتشناختی نگاه جدیدی شده است. از زمانی که مساله توجیه باور به شکل پررنگی در معرفتشناسی مطرح شده، یعنی این بحث که چه زمانی یک باور موجه است و ما به لحاظ معرفتشناختی مجازیم آن را حفظ کنیم، اختلاف نظرها نیز از بعد دیگری اهمیت پیدا میکنند یعنی نه از جهت اختلافی که بین افراد وجود دارد بلکه از این منظر که آیا این اختلاف نظرها میتوانند شاهد ناقضی باشند تا توجیه باور ما را بر هم بزنند یا خیر. در 3 دهه اخیر در حوزههای مختلف فلسفی از این منظر به اختلاف نظر نگاه شده و این بحث به شکل جدیدی در معرفتشناسی مطرح شده است. عمده مصادیق مهم معرفتی اختلاف نظر نیز در باورهای دینی، اخلاقی و علمی است هر چند در حوزههای دیگر مثل سیاست نیز اختلاف نظر داریم. اما تبعاتی که در اختلاف نظر در زمینه باورهای دینی یا باورهای اخلاقی حاصل میشود به قدری مهم و تاثیرگذار است که آن را به شکل مستقلی واجد اهمیت کرده است. در چند دهه اخیر تصمیمگیرندگان حوزههای آکادمیک در بسیاری از دپارتمانهای جهان در حوزه فلسفه و معرفتشناسی و در بسیاری از نشریات قدیمی و معتبر در این زمینهها، سهمیهای را برای پرداختن به بحث اختلاف نظر در نظر گرفتهاند. یکی از دلایل غیرمعرفتی این موضوع، امیدی است که به یکباره در معرفتشناسان ایجاد شده برای اینکه شاید از دل این مباحث راهحلی برای این همه منازعاتی که در جهان بر سر عقاید صورت میگیرد، پیدا کرد. امروزه بسیاری از فیلسوفان به این نتیجه رسیدهاند که شاید از دل این مباحث راهحل عملی نتوان یافت اما امیدی در معرفتشناسان هست که شاید این مباحث به نوعی رواداری و تساهل و تسامح و فهم متقابل بینجامد. در این کتاب البته صرفا به ابعاد معرفتشناختی پرداختهام اما این موضوع ابعاد اجتماعی و سیاسی زیادی نیز دارد مثل رابطه بین مباحث معرفتشناختی و اخلاق و گفتوگو و فهم متقابل و تساهل و… اما من صرفا به مساله از حیث معرفتشناختی پرداختهام به بیان ساده مساله توجیهباور، مهمترین موضوع بحث من در این کتاب است، یعنی چه زمانی ما باور موجه داریم در حالی که اختلافنظرهایی با باور ما وجود دارد.
همان طور که در مقدمه ذکر شد و شما نیز در مقدمه کتاب بیان کردهاید، بحث اختلاف نظر جدای از رواجش در زندگی روزمره انسانها به شکل تخصصی بحثی نسبتا جدید در فلسفه است. چرا و چطور این بحث در معرفتشناسی و اخلاق مورد توجه فیلسوفان تحلیلی قرار گرفته است؟
زیرا در چند دهه اخیر در میان فیلسوفان تحلیلی مساله باور به شکل جدی محل بحث قرار گرفته و مباحثی چون توجیه باور، شرایط نقض آن و اخلاق باور حول آن شکل گرفته است. عمده این ادبیات نیز انگلیسی زبان است زیرا حوزه جغرافیایی که فلسفه تحلیلی و مسائل ابتدا در آن شکل گرفته، کشورهای انگلیسی زبان مثل بریتانیا، امریکا و کانادا بودهاند. ضمن آنکه سابقه فلسفه تحلیلی به پوزیتیویسم منطقی و زمانی بازمیگردد که مساله تحلیل زبانی جدی بوده است. بنابراین جنس این مباحث به خاطر صبغه تحلیلی که از ابتدا داشته، چنان است که در آن منطق و تحلیل زبانی نقش بازی میکند و با جزییات سر و کار دارد و مهمتر از همه اینکه مساله اصلی توجیهباور است. بنابراین بحث اختلاف نظر را باید در این زمینه و بستر (context) نگریست.
شما در مقدمه کتاب دو رویکرد اخلاقی و معرفتی در بحث اختلاف نظر را از یکدیگر متمایز کرده و تاکید کردهاید که در کتاب به بحث معرفتشناختی در این زمینه خواهید پرداخت.
باید میان اختلاف نظر از حیث اخلاقی و معرفت شناختی تمایز گذاشت. گاهی من به لحاظ اخلاقی تصمیم میگیرم که به نظر مخالف خودم احترام بگذارم اما بحث معرفتشناختی اختلاف نظر در این باره است که آیا دیدگاه مخالف من میتواند بینه یا دلیلی باشد برای من که توجیه باور من ایراد دارد یا خیر.
بحث کتاب شما بعد از ارایه مقدماتی راجع به مبحث کلیتر اختلاف نظر به بحث اختلاف نظر دینی اختصاص یافته است. مراد از اختلاف نظر دینی چیست و اهمیت آن از دید شما چیست؟
مراد از اختلاف نظر دینی میتواند دو چیز باشد: یکی اختلاف نظرهای درون دینی و اختلاف نظرهای بین ادیان. در تمامی ادیان وجود دارد، بنابراین ادعای انحصارگرایی در صدق و توجیه از باورهای اساسی عموم ادیان است. در کتاب حاضر و به طور کلی در بحث اختلاف نظر معرفتشناختی، محل بحث اختلافنظرهایی بین ادیان است یعنی آن ادعاهای متعارض بین ادیان محل بحث است، به عبارت دیگر در بحث اختلافنظر، کثرت ادیان محل است. سابقه این بحث به ابتدای تاریخ ادیان بازمیگردد اما دورههایی بوده که افراد از این اختلاف نظر آگاه نبودند و با ادیان دیگر ارتباط نداشتند که متوجه اختلاف نظر شوند. در دورانهای بعدی است که روابط و بده بستانهای میان متدینان به ادیان مختلف زیاد شده و ایشان متوجه اختلاف نظر شدهاند و این سوال برایشان پدید آمده که این اختلاف نظرها چرا پدید آمده و چگونه میتوان آن را توجیه کرد؟ آیا میتوان به این اختلاف نظرها توجهی نکرد یا خیر؟ یعنی این بحث زمانی مطرح شده که من نتوانم مخالف خودم را به راحتی نادیده بگیرم. جزو اولین فیلسوفان معرفتشناسی که مساله کثرت ادیان را به عنوان یک مساله فلسفی دیده و به آن صراحتا اشاره کرده و کوشیده راهحلی برای آن بیاید، ویلیام آلستون(2009-1921) فیلسوف دین امریکایی است که در یکی از فصول کتاب به بحث او در این زمینه پرداختهام و در ادامه شمار دیگری از متفکران که متاثر از او به این بحث پرداختهاند را معرفی کردهام.
در فصل سوم کتاب به این بحث آشناتر برای مخاطبان فارسیزبان در بحث باورهای دینی، رویکردهای انحصارگرایانه و تکثرگرایانه و شمولگرایانه اشاره کردهاید. ربط و پیوند بحث اختلاف نظر دینی با مباحث مربوط به نگرشهای پلورالیستی و مونیستی به باورهای دینی چیست؟ آیا اصلا به یکدیگر ارتباطی مییابند؟
علت پرداختن به این بحث آن است که خواستم بین سنت فکری و فلسفی که در معرفتشناسی دینی پیش از این در بحث پلورالیسم و مونیسم و… وجود داشت با بحث اختلاف نظر دینی از منظر معرفتشناسی ارتباط برقرار کنم. یعنی خواستم بحث پلورالیسم را بر اساس این صورتبندی جدید بازسازی کنم. در آن بحث از گروههای انحصارگرایان و شمولگرایان و کثرتگرایان نام برده میشود که برای مخاطبان فارسی بحث آشناتری است. در این فصل کوشیدهام شباهتهایی میان انحصارگرایان دینی و نامصالحهگرایان در بحث اختلاف نظر را نشان بدهم. البته انحصارگرایی با نامصالحهگرایی تفاوت دارد و تعریف و حیطه بحث نامصالحهگرایی خیلی گستردهتر از انحصارگرایی دینی است اما شاید بتوان گفت بسیاری از نامصالحه گرایان، انحصارگرا محسوب میشوند. بنابراین به طور کلی شباهت این دو بحث در این است که مساله هر دو تکثر و اختلاف نظرهایی بین ادیان است. اما وجوه اختلاف آنها زیاد است. در اختلاف نظر، بحث تماما معرفتشناختی است و بر محور توجیه باور میچرخد اما در بحثهای کثرتگرایی و انحصارگرایی و شمولگرایی علاوه بر اینکه تکثر ادیان مطرح است و تا حدی ممکن است توجیه باور مطرح باشد اما مباحث غیرمعرفتی زیادی نیز دارند، مثلا در بحث پلورالیسم ابعاد هرمنوتیکی نیز مطرح است، یعنی مساله فهم مطرح است نه توجیه، یا کثرتگرایی ابعاد اخلاقی دارد یعنی مساله تساهل و مدارا مطرح است، یا ابعاد رفتاری مطرح است. بنابراین مباحث پلورالیستی اولا به دلیل سابقه بیشتر، وجوه بیشتری دارد ثانیا عمدتا وجوه غیرمعرفتی بحث را مدنظر دارند. مثلا جان هیک از مشهورترین کسانی است که در حوزه کثرتگرایی دینی بحث کرده اما اصلا به توجیه باور نپرداخته است. در معرفتشناسی اختلاف نظر اولا نگاه به باور، یک نگاه واقعگرایانه است بنابراین رویکردهای ناواقعگرایانه که در بحث پلورالیسم مطرح است اصلا عنوان نمیشوند، ثانیا بحث 100درصد بر محور توجیه میچرخد و ابعاد منطقی و تحلیل زبانی دارد و کلا با نتایج اخلاقی و تبعات فهم و اجتماعی و فرهنگی سر و کاری ندارد. البته ممکن است از دل این بحث نتایجی در حوزههای غیرمعرفتی اخذ شود اما محل بحث معرفتشناسی اختلاف نظر صرفا توجیه باور است یعنی جنبهای که در مباحث پلورالیستی بسیار کم به آن پرداخته میشود. بنابراین بحث اختلاف نظر به جنبه مغفول معرفتشناختی در مباحث پلورالیستی میپردازد.
شما در کتاب میان دو رویکرد مصالحهگرایی و نامصالحهگرایی به بحث اختلاف نظر دینی پرداختهاید. لطفا به اختصار بفرمایید هر کدام از این دو موضع به چه معناست؟
به نحو مختصر آنچه این دو گروه را از یکدیگر متمایز میکند، اهمیتی است که این دو گروه از حیث معرفتی برای اختلاف نظر قائل میشوند. نامصالحهگرایان(steadfast view یا دیدگاه مبتنی بر ثابت قدمی) در مواجهه با اختلاف نظر به نوعی بر باور خود استوار میمانند و بر آن ابرام دارند و به هیچوجه اختلاف نظرهای بروز پیدا کرده را ناقض توجیه باور خودشان نمیدانند و برای آنها اهمیت معرفتشناختی قائل نیستند اما مصالحهگرایی(conciliationism) موضع کسانی است که به اختلاف نظرها از حیث معرفتی اهمیت میدهند. آنها در وهله نخست به آگاهی از اختلافنظر تاکید میکنند. یعنی اگر آگاهی به اختلاف نظر پدید نیاید این بحث مطرح نمیشود و اهمیت معرفتی ندارد. اما از نظر مصالحهگرایان وقتی فرد به اختلاف نظر آگاه شود، دیگر نمیتواند آن را نادیده بگیرد و نمیتواند باور قبلی خودش را با همان استقامت از نظر توجیهی حفظ کند. از این منظر در این مرحله این سوال مطرح میشود که فرد پس از آگاهی باید چه واکنش معرفتی از خودش بروز دهد؟ واکنش معرفتی با واکنش اخلاقی و رفتاری متفاوت است و بدان معناست که آیا من در ذهنم همچنان ادله قوی به نفع باور خودم دارم یا این اختلاف نظر به شکلی باور توجیه من را تضعیف کرده که من باید از باور خودم دست بکشم؟ یا حتی به لحاظ معرفتی ناگزیرم پا را فراتر بگذارم و باور طرف مقابل را بپذیرم؟ این دو موضع(مصالحهگرایی و نامصالحهگرایی) در تاریخ اندیشه بشر هم در اندیشه غربی و هم در اندیشه اسلامی سابقه دارد. اما این کتاب عمدتا به ادبیات منسجمی که در 3 دهه گذشته در زمینه اختلاف نظر (Disagreement) به عنوان موضعی در معرفتشناختی عمدتا به صورت مقاله پدید آمده، پرداخته است. نکته مهم در این بحث، اختلافنظر بین همتایان معرفتی است یعنی اختلاف نظری اهمیت فلسفی دارد که دو سوی اختلاف نظر مثلا از منظرهای اخلاقی، معرفتی، عقلی و… با هم برابر باشند به بیان خلاصه همتایی مهمترین شرط اختلاف نظر است.
در انتهای کتاب شما پس از مباحث مفصل درباره دو رویکرد مصالحهگرایی و نامصالحهگرایی و نقد و انتقادهایی که از سوی معتقدان به هر یک از این دو رویکرد به دیگری شده در نهایت از یک رویکرد مصالحهگرایی تعدیل شده، دفاع کردهاید و آن را پذیرفتهاید. اگر ممکن است تا سر حد امکان با زبانی ساده و روان درباره این رویکرد توضیح دهید.
در کتاب حاضر کوشیدهام در مقابل دو رویکرد عمده مصالحهگرایی و نامصالحهگرایی، موضع سومی را برگزینم که البته نزد کسانی چون پیتارد و کریستینسن سابقه دارد. اما با این صورتبندی روشن و عنوانبندی نمیشود، آن را یافت و این نقطه نوآورانه این کتاب است که امیدوارم خالی از خطا باشد و بتوانم بعدا آن را بسط دهم. عنوان این رویکرد «مصالحهگرایی تعدیل شده» است که اولین بار پیتارد آن را به کار برده است. در این موضع چنانکه از عنوان برمیآید، اولا مصالحهگرایی پذیرفته میشود ثانیا مصالحهگرایی حداکثری پذیرفته نمیشود. در مصالحهگرایی حداکثری، ما بعد از آگاهی از اختلاف نظر معرفتی از منظر معرفتی موظف هستیم که دست از باور خودمان بکشیم و آن را تا زمانی که ادلهای به نفع یکی از طرفین پیدا نکردیم، تعلیق کنیم. انتقاد جدی به این رویکرد این است که با پذیرش این فرض، ناگزیر میشویم همه باورهای خودمان را تعلیق کنیم و در نتیجه نوعی بیعملی و سست ارادگی پدید میآید و زندگی ما به لحاظ معرفتی دچار مخاطره میشود. پیتارد این مشکل را مطرح کرده است. پاسخی که من از دل مباحث پیتارد و دیگران استخراج کردهام، این است که به نظر میرسد باورهای دینی از یک منظر با سایر باورها فرق دارند. یعنی هر دلیلی بیابیم گویی در آن نوعی مصادره به مطلوب هست. پیتارد این را ویژگی خاص باورهای دینی میداند. در این نوع موارد به نظر میرسد، مصالحهگرایان میتوانند پس از بروز اختلاف نظر دست به تعلیق باور خودشان نزنند یعنی همچنان باور خودشان را حفظ کنند..
از نظر شما، اهمیت موضوع اختلاف نظر دینی در چیست؟
اهمیت موضوع اختلاف نظر چه دینی و چه اخلاقی به قدری زیاد است که به نظر میرسد در قرن پیش رو مباحث معرفتشناختی فراوانی حول آن یا با محوریت بسیار بسط مییابد. زیرا به دلیل پیشرفت ارتباطات میان مردمان در سراسر زمین با باورها و ادیان مختلف و گسترش امکان بیان آرا و اندیشهها، اختلاف نظرها نیز پررنگتر شده است و همه امکان ابراز نظر را دارند. توجیه باور در بلبشویی که رخ داده، اهمیت مییابد. به نظر من علاوه بر اختلاف نظر بین ادیان، اختلاف نظر درون ادیان نیز از مباحث مهمی است که در دهههای آینده به صورت جدیتر مطرح میشود. در جامعه خودمان نیز مباحث معرفتشناختی هم جای طرح دارد و هم تا حدود زیادی مطرح شده است. بعد از کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت در همه دانشگاهها و حوزههای علمیه، توجه خاصی به مباحث معرفتشناسی دینی شده است. همچنین بحثهای فلسفی قدیمیتر در میان طلبهها و حوزویان جوان کنار گذاشته شده و جای آن را معرفتشناسی دینی که برآمده از ریشههای فلسفه تحلیلی جدید است، گرفته است. در پایان تمایل دارم حتما از دکتر محسن زمانی و دکتر محمود مروارید که در نگارش این رساله من را یاری رساندند، تشکر کنم زیرا تمام این مطالعات و تتبعات حاصل بحث و جلسات و گفتوگوهای مفصلی است که با این دو استاد داشتهام. بیش از 40 جلسه دو ساعته مفصل به ویژه با دکتر محسن زمانی درباره این رساله داشتم و در نتیجه این کتاب کار مشترک گروهی ما 3 نفر است.
منبع اعتماد