رابطه میان دین و سینما ازجمله موضوعاتی است که برای سالها در کشور ما مورد بحث قرار گرفته است. هرچند گاهی این بحثها پربسامدتر بوده و گاهی نه. هنوز هم از این مباحث نتیجه مشخصی حاصل نشده است و اختلافنظرهای مختلفی دراینباره وجود دارد. البته پرواضح است که میان حوزه مطالعات اسلامی در سینما با رویکردهای الهیات مسیحی تفاوتهای جدی وجود دارد. بررسی رابطه دین و سینما در رشته مطالعات فیلم که حوزههای نظری، تاریخی و انتقادی در حوزه سینما را بررسی میکند مورد کنکاش و مطالعه قرار گرفته است. پروفسور تاد برلینر استاد مطالعات فیلم دانشگاه کارولینای شمالی آمریکا است و حوزه تخصصی او نیز زیباییشناسی و سبکشناسی در حوزه سینما است. برلینر مؤسس و نخستین رئیس گروه مطالعات فیلم همین دانشگاه نیز بوده است. او عضو انجمن مطالعات شناختی تصویر متحرک است. این پژوهشگر شناختهشده که خود فارغالتحصیل برکلی است، دو جایزه فالبرایت را دریافت کرده است. از این استاد مهم مطالعات فیلم، کتاب و مقالات متعددی منتشر شده است. کتاب «زیباشناسی هالیوود» او توسط حسامالدین موسوی به فارسی ترجمه و از سوی انتشارات لگا منتشر شده است. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگوی «شرق» با او درباره رابطه دین و سینما است.
گفتوگوی ما پیرامون سینما است. آیا تعریفی علمی و جهانشمول از سینما وجود دارد؟ شما دراینباره چه فکر میکنید؟
باید گفت که تعریفی جهانشمول از سینما وجود ندارد. باید بگویم که سینما ظاهراً تصویر متحرک است. دقت کنید میگویم ظاهراً، آنهم به آن دلیل که تصویر در حقیقت هیچگاه در حال حرکت و جابهجایی نیست. بلکه تنها به نظر میرسد که دارای حرکت است. دلیلش هم این است که سیستم ادراکی ما امکان تشخیص تفاوت میان حرکت واقعی و حرکت صوری را ندارد.
چه نیازی به بررسی رابطه دین و سینما وجود دارد؟
باید بگویم من بهعنوان یک پژوهشگر حوزه زیباییشناختی چندان به این مسائل فکر نمیکنم. آنهم به آن دلیل که اینگونه مسائل اساساً ارتباط چندانی با حوزه زیباییشناختی فیلم ندارند. بااینحال من میتوانم دلایل زیادی را برای بررسی رابطه دین و سینما تصور کنم. بهعنوانمثال میتوانم بگویم که سینما غالباً برای تلقین یک یا چند باور مذهبی (مثل اسلام، مسیحیت و موارد دیگر) به مردم مورداستفاده قرار گرفته است. سینمای عامهپسند به دنبال آن است و تمایل دارد تا باورها و اعتقادات مذهبی یا فرهنگی غالب در هر فرهنگ خاص را تقویت کند. بهعنوان نمونه میتوانم بگویم که حماسههای مذهبی آمریکایی (در فیلم) تمایل دارند که اعتقاد به مسیحیت را تقویت کنند. فیلمسازان (مثل مل گیبسون یا مارتین اسکورسیزی) گاهی اوقات از فیلمها برای بیان اعتقادات خویش استفاده میکنند.
برخی از سینمای دینی سخن میگویند. سینمای دینی چیست؟
باید بگویم دراینباره مطمئن نیستم. اما اینگونه فرض میکنم که سینمای دینی سینمایی است که تلاش میکند تا از باورها و اعتقادات دینی حمایت و پشتیبانی کند.
آیا رابطه دین و سینما میتواند به یک ژانر سینمایی تبدیل شود؟
بگذارید اینگونه توضیح دهم که ژانر تنها به موضوع (بهعنوانمثال دین) بستگی ندارد. بلکه به مؤلفههای دیگری نیز مثل الگوهای داستانی منطقی، شمایلنگاری منطقی و ثابت، مجموعهای از شخصیتها و یک ایدئولوژی خاص بستگی دارد. این مؤلفهها میتوانند متنوع و تکرارپذیر باشند. برخی از ژانرها همانند حماسههای کتاب مقدس با هماهنگی و تناسب با اصول و آموزههای دینی رشد و توسعه یافتهاند.
سینما میتواند ابزاری برای تبلیغ اندیشههای دینی باشد؟ سینما ظرفیت و توانایی ارائه مفاهیم دینی را دارد؟
راههای گوناگونی برای پاسخدادن به این سؤال وجود دارد. پیش از همه ما میتوانیم از اشخاص و گروههای مذهبی مثال بیاوریم که از سینما در جهت تبلیغ اعتقادات مذهبی خویش و در نهایت جذب پیروان مذهبی استفاده میکنند. بهعنوانمثال میتوانم به فیلم «مصائب مسیحِ» مل گیبسون یا برخی ویدئوهای تبلیغی القاعده و مواردی ازایندست اشاره کنم. بنابراین در سطح اولیه میتوان در پاسخ سؤال شما گفت که بله سینما میتواند مفاهیم دینی را ارائه و ترویج کند.
اما سؤال شما مباحثهای را باز میکند که هماکنون در فلسفه زیباییشناسی در مورد اینکه سینما میتواند کار فلسفه را انجام دهد مورد بحث و گفتوگو است. بنابراین اگر ما به تفکر دینی بهعنوان فلسفه نگاه کنیم باید بگویم که سؤال شما به این بحث مربوط میشود. برخی معتقدند که سینما واقعاً نمیتواند مفاهیم جدید فلسفی را معرفی کند، بلکه میتواند با گفتن داستانهایی که مفاهیم را گویاتر و روشنتر میکند، مفاهیم فلسفی موجود را تقویت کند. بهعنوانمثال حماسههای کتاب مقدس داستانهایی را برایمان میگویند که باورها و ارزشهای کتاب مقدس را برای ما نمایان میکند. اما فیلم صرفاً وسیله و رسانهای برای نظام اعتقادی دینی موجود است و نمیتواند فکر بدیع و اصلی دینی را ارائه کند. البته هرکسی میتواند یک فیلم از یک فیلسوف یا رهبر دینی بسازد که فلسفهای اصیل را تبیین میکند، اما او واقعاً از سینما برای فلسفهورزیدن بهره نمیبرد. اینطور نیست؟ این فقط یک فیلم از شخصی است که ایدهای را طرح میکند. بااینحال دیگر فیلسوفان استدلال میکنند که سینما میتواند مفاهیم فلسفی را از طریق تصویر، زنده، پیچیده یا قدرتمند و برجستهتر جلوه دهد. بهعنوانمثال میتوانم از فیلم «آخرین وسوسه مسیح» مثال بزنم که یک ایده مشترک مسیحی را – اینکه مسیح هم جنبه انسانی و هم جنبه الهی داشت – مدنظر قرار داده بود و این اعتقاد را چنان واضح و روشن و درعینحال ناآشنا (نوعی آشناییزدایی سینمایی) ساخت که فیلم در مرکز چنان تنوع عقایدی قرار گرفت که میتوان آن را جنگ مقدس خواند. مارتین اسکورسیزی کارگردان فیلم ادعا میکرد که در فیلم هیچچیز با انجیل مغایرت ندارد. اما او داستان عیسی را چنان نامتعارف روایت کرد که اعتقادات رایج و عمومی مسیحی نمایش دادهشده در فیلم – همانند زنده کردن مردگان، مناسک استحاله (اشاره به این باور مسیحیان که نان را بهعنوان گوشت مسیح و شراب را بهعنوان خون او در نظر گرفته و برای تحقق استحاله معنوی مصرف میکنند)، شفای نابینایان – عجیب و مشوش به نظر میرسید. در فیلم، زمانی که (مسیح) لازاروس را زنده میکند، به نظر میرسد او تا حدودی پوسیده است. گوشت او تا حدودی پوسیده است و استخوانهایش از دستانش بیرون زده و او در تمرکز چشمان و متوجهشدن دچار مشکل است. به گونهای که شخصیتهای دیگر حس انزجار پیدا میکنند. جنبههایی از آموزههای مسیحیت که در قالب مسیحیت مدرن تمثیل شدهاند در فیلم به شکل محسوسی دیده میشود. دلیل آن نیز توانایی سینما در نمایش رویدادها به شکل عینی و غریزی است. به تصویرکشیدن شام آخر در این فیلم ما را به مسئله کانیبالیسم که برای قرنها در آیین مسیحیت پوشانده شده بود متوجه میکند. آخرین آزمون این است که مسیح از حواریون میخواهد که گوشت بدن او را بخورند و خونش را بیاشامند و به نظر میرسد که آنها معذب و پریشان هستند. در فیلم «آخرین وسوسه مسیح» وقتی عیسی مسیح حواریون خویش را مجبور میکند که بدنش را بخورند و خونش را بیاشامند آنها آشفته به نظر میرسند. این درخواست مسیح که برای مخاطبان معاصر غربی بسیار آشنا است حواریون او را شگفتزده میکند. زمانی که یکی از حواریون مقداری شراب روی انگشت خود میریزد به نظر میرسد که آن واقعاً خون است. فیلم «آخرین وسوسه مسیح» با تصحیح وقایعی که آیین مسیحیت مردم را به روشهای اغلب نمادین نسبت به آنها شرطی کرده است، اعتقادات و ارزشهای مشترک مسیحی را غریب و ناآشنا و حتی مخرب و ویرانگر میکند. من فکر میکنم میتوانیم بگوییم که فیلم در حال ارائه افکار و اندیشههای دینی است و سعی میکند تا آنها را از طریق روشهای سینمایی برای مخاطبان واضحتر و چندلایهتر کند.
آیا سینما میتواند جهانبینی مردم را تغییر دهد؟
حقیقت آن است که سینمای جریان اصلی (بدنه) تلاش میکند بهجای آنکه باورهای موجود را تغییر دهد آنها را تقویت کند. میتوان گفت بهطور بالقوه سینما میتواند جهانبینی هرکسی را تغییر دهد، اما من فکر نمیکنم این چیزی باشد که غالباً رخ دهد. گفته میشود که سینما میتواند باورهایی را که احتمالاً در فرهنگ نهفته و پنهان هستند، با بهرهبردن از قدرت ملموسسازی و واضحسازی برای مخاطبان فعال و یا تقویت کند. نمونههای بسیاری از این مسئله که نگرش افراد تغییر کرده است وجود دارد اما باید بگویم جهانبینی با هر وسیلهای بهسختی قابلتغییر است.
میان روایت دینی و روایت سینمایی چه پیوندی وجود دارد؟
خیلی نسبت به درک منظور شما از این سؤال مطمئن نیستم. اما میتوانم بگویم که هم دین و هم سینما برای ما داستانهایی را روایت میکنند (در میان چیزهای دیگر). بنابراین سینما مانند هر شکل هنری روایی دیگری روایتهای مذهبیای را برای اهداف داستانپردازی خود به کار برد.
آیا امکان طبقهبندی از موضوعات دینی که در سینما مطرح میشود وجود دارد؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت که بله امکان ایجاد نظامهای طبقهبندی از موضوعات دینی در سینما وجود دارد. اما آنچه مهم است و باید بدان توجه کرد این است که هدف از ایجاد این نظام طبقهبندی چیست؟
روش مهم است. روش پیشنهادی شما برای مطالعه رابطه دین و سینما چیست؟
مهمترین چیز از نظر روششناختی تا آنجایی که مورد علاقه من باشد این است که مطمئن باشیم پژوهشگر در حال مطالعه این موضوع است که چگونه باورها و اعتقادات دینی در ویژگیها و مختصات ظاهری مدیوم سینما قرار داده شدهاند. (همانطور که بهعنوان مثال پیشتر در تحلیلم از «آخرین وسوسه مسیح» نشان دادم.) در غیر این صورت پژوهشگر صرفاً محتوای دینی جداشدنی و منفک را موردمطالعه قرار میدهد. محتوایی که میتوانست در هر قالب دیگری مثل شعر، رمان یا مقاله ارائه شود یا حتی هر قالب دیگری که امکان انتقال معنی را داشته باشد. چنانچه پژوهشگر روی قالب سینمایی تمرکز نداشته باشد باید گفت که او درواقع رابطه میان دین و سینما را بررسی نمیکند. چنین مطالعهای هرگز یک مطالعه سینمایی به حساب نمیآید بلکه یک مطالعه مذهبی است که اتفاقاً شامل برخی متنهای سینمایی است. بنابراین به طور خلاصه و نکته کلیدی را میگویم. پژوهشگر این حوزه باید وسیله و محمل سینمایی که یک مفهوم و معنای مذهبی را حمل میکند مورد مطالعه قرار دهد نه آنکه یک معنا و مفهوم مذهبی جداشده را مورد بررسی قرار دهد.
وضعیت مطالعات دینی سینمایی در دانشگاه چگونه است؟
من چیز زیادی دراینباره نمیبینم. در حال حاضر در دانشگاهها پژوهشهای بسیاری پیرامون حوزه اخلاق و سینما وجود دارد. همچنین درباره ایدئولوژی و سینما کارهای مختلفی انجام میشود. اما درباره پروژههایی که مستقیماً درباره دین تمرکز کنند باید بگویم نمیدانم.