اولین جرقههای نوشتن از زنگ انشای مدرسه در ذهنش شکل گرفت. در دوران راهنمایی، عضویت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شماره یک آبادان، دریچه جدیدی از دنیای ادبیات و نویسندگی را به رویش باز کرد. از آن زمان خواندن و نوشتن، کار و تفریحش شد تا به امروزکه بیش از80 عنوان کتاب منتشر کرده است. فرهاد حسنزاده، نویسنده برجسته حوزه کودک و نوجوان با چندین دهه تلاش درعرصه ادبیات کودک، خلق آثاری بدیع، اصیل و هنرمندانه و از همه مهمتر داشتن سهمی پایدار در پیشبرد ادبیات کودکان به عنوان یکی از نویسندگان ایرانی، شایستهنامزدی دریافت جایزههای جهانی هانس کریستین اندرسون 2018 و جایزه آسترید لیندگرن ۲۰۱۷ شناخته شده است. آنچه پیشرو دارید حاصل گفتوگوی صمیمانه ما با این نویسنده برجسته است.
آقای حسنزاده! از چه زمانی و چطور به عرصه نویسندگی وارد شدید؟
از همان دوران کودکی به نوشتن، تئاتر و قصهگویی علاقهمند بودم. در مقطع راهنمایی دیدن قفسههای رنگارنگ پر از کتاب در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مرا با دنیای ادبیات و هنر بیشتر آشنا کرد. آن زمان تشویقهای دلسوزانه مربی تئاترم که بسیار علاقهمند و خوش فکر بود مسیر زندگی ام را تغییر داد. او یکی از مشوقان و آدمهای تأثیرگذار زندگیام بود و دیگری، نویسنده خوب جنوب، احمد محمود بود که هنوز هم نوشتههای این نویسنده مرا تحت تأثیر قرار میدهند.
اولین کتابتان چه زمانی به طور رسمی به چاپ رسید؟
تا قبل از آغاز جنگ مرتب مینوشتم، اما وقتی جنگ شروع شد، به خاطر شرایط زندگی در آن دوران، نوشتن برایم کمرنگ شد. در آن سالها اصلاً به فکر چاپ آثارم نبودم. تا اینکه سال 67 پس از ازدواج و تثبیت شدن شرایط زندگیام، تصمیم گرفتم قصههایی را که برای پسرم هر شب تعریف میکردم چاپ کنم. این شد که در سال 68 قصهای منظوم با عنوان «ماجرای روباه و زنبور» را نوشتم و در سال ۱۳۷۰ به چاپ رسید.
در آثار داخلی نوشته شده برای کودکان و نوجوانان که تعدادشان هم کم نیست مخاطب چقدر در نظر گرفته میشود؟ بهتر است بپرسم نویسندههای کودک تا چه حد مخاطبانشان را میشناسند؟
کودکان در کشور ما دو دستهاند. یک دسته کودکانی هستند که به آنها میتوان گفت کودک رسمی. کودکانی که به معنای واقعی کودکی نمیکنند. کودکانی که جرئت و جسارت کشف از آنها گرفته شده و رام و بیپرسش هستند. کودکانی که به تعبیری گلخانهای هستند و تخیل ندارند. دسته دیگر کودکانی هستند که به اقتضای حال و هوای سنشان، خود واقعیشان هستند. بچههایی که شیطنت میکنند، تجربه میکنند و میآموزند چگونه زندگی کنند. متأسفانه بسیاری از نویسندههای ما مخاطبشان را کودک رسمی میدانند و به کودک حقیقی و خواستهها و حال و هوای واقعیاش توجهی ندارند. در حالی که نویسنده باید مخاطب را بشناسد و او را دستکم نگیرد. باید روحیه پرسشگری را در او ایجاد کند. متأسفانه این دیدگاه غالب گاهی باعث میشود برخی از آثار خوب هم از لحاظ ممیزی با مشکلاتی مواجه شوند. من معتقدم همین قدر که یک قصه صاف و ساده را برای مخاطب تعریف کنیم و بگذاریم خودش به نتیجهای که دوست دارد برسد، کافی است. این تفاوت دیدگاهها به تفاوت نوشتهها منجر میشود. یک نویسنده، داستانی مینویسد که مخاطب را برای لحظاتی از دنیای بیرنگ واقعی دور و لحظات لذتبخشی برایش فراهم کند و یک نویسنده از خودش و نوستالژیهایش حرف میزند و برای مخاطبی مینویسد که در دنیای واقعی اصلاً وجود ندارد!
با این تفاسیر وضعیت ادبیات کودک و نوجوان را در ایران چطور ارزیابی میکنید؟
ادبیات کودک و نوجوان همچون دیگر حوزهها همیشه متأثر از شرایط تاریخی موجود بوده است. از زمان انقلاب به بعد ادبیات کودک و نوجوان هم در هر دهه دچار تغییراتی شده است. مثلاً اوایل انقلاب متناسب با حال و هوای آن دوران کمی شعارزده بود و آثاری که خلق میشد هم رنگ و بوی همان دوره را داشت. در دهههای بعد که از آن روند دور شد و به یک آرامش نسبی رسید، توانست ماهیت خودش را بیشترپیدا کند. در دهه اخیر نویسندگان جوانی پا به عرصه نویسندگی گذاشتند که به دلیل فاصله سنی کم با دوران نوجوانی، دنیای کودکان و نوجوانان را بهتر درک و آثار خلاقانهای منتشر میکنند. به عقیده من اکنون نوای خوبی در حال نواخته شدن است که صدایش چند سال بعد به گوش میرسد.
قبول دارید در کنار تمام تلاشهای انجام شده، هنوز هم ادبیات کودک و نوجوان در مقایسه با دیگر حوزهها در حاشیه است؟
بله قطعاً همینطور است. متأسفانه در سیاستگذاریهای فرهنگی و تعیین بودجهها، کودکان به نحوه شایسته دیده نمیشوند. نه تنها درحوزه کتاب، بلکه در دیگر حوزههای فرهنگی از جمله سینما هم این قشر مورد توجه قرار نمیگیرند. ناشران رغبتی برای به ورود به این حوزه ندارند، حتی کتابفروشها هم اینگونه هستند. کتاب کودک به ویترین و فضای بیشتری نیاز دارد، کتابفروشها چنین امکانی ندارند و ترجیح میدهند به این عرصه ورود نکنند.
علاوه بر مشکلات بخش تولید، با کمال تأسف مسئولان متولی ما از جمله آموزش و پرورش هم در حوزه کتاب و ترویج کتابخوانی خیلی بد عمل میکنند. چون کتاب خواندن دغدغه سیستم آموزشی ما نیست. سیستم آموزشی ما از سالهای گذشته تاکنون بر کتابهای درسی متمرکز شده و مبتنی بر حفظ کردن حجم انبوهی از اطلاعات، امتحان دادن و به رتبه رسیدن است. زمان کتاب خواندن از بچهها گرفته شده، ضمن اینکه در مدارس کتابخانه و کتابداری که بتواند بچهها را هدایت کند وجود ندارد. تمام این سیاستها ادبیات کودک را به حاشیه میراند. چون مخاطب در میان انبوه بایدها و نبایدها گم شده است.
در قیاس با سالهای گذشته وضعیت تألیف و نشر آثار کودک و نوجوان را چطور میبینید؟
در سالهای اخیر تیراژ کتابهای این حوزه با افت روبهرو شده که نشان دهنده وضعیت نامطلوب نشراست. حتی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم به عنوان یکی از الگوهای تولید کتاب، آثار اخیرش را بعضاً با تیراژی نصف گذشته چاپ میکند. شاید بتوان یکی از دلایل افت کاهش میزان چاپ کتاب را در این دانست که نگاه تجاری همچنان بر نگاه فرهنگی ما غالب است. اگرچه ناشرانی هستند که با نگاه فرهنگی و شناخت مخاطب پای کار آمدهاند و از هزینه کردن برای بالا بردن کیفیت کتاب کودکان و نوجوانان دریغ نمیکنند، اما در مقابل ناشرانی هم هستند که همچنان به کتاب نگاه تجاری دارند. انواع کتابهای دکهای را با تیراژ بالا وارد بازار میکنند و خانوادههای کماطلاع نیز با خرید این آثار کمارزش برای بچههایشان به بازار این ناشران رونق میدهند.
برخی مخاطبان نوجوان هنوز آثار خارجی را به تألیفیها ترجیح میدهند. به نظر شما ضعف درحوزه تألیف باعث شده است برخی مخاطبان به سمت آثار ترجمهای کشیده شوند؟
بله هنوز هم برخی مخاطبان با این تصور که نویسندههای خارجی از ایرانیها بهتر مینویسند آثار ترجمهای را به تألیفیها ترجیح میدهند. خودسانسوری، ممیزیها و ندیدن و نشناختن مخاطب، باعث محدود شدن تعداد آثار تألیفی خوب و ماندگاردر حوزه کودک و نوجوان شده است. علاوه بر اینکه رعایت نکردن «کپیرایت» در ایران و نپیوستن کشورمان به جمع کشورهای عضو قانون بینالمللی حمایت از حقوق مؤلف (کپیرایت) همواره راه را برای جولان آثار ترجمهای هموار کرده است. به استثنای برخی مترجمان خبره که سالهاست آثار ارزشمندی را ترجمه و روانه بازار کردهاند، مترجمان زیادی هستند که بدون گزینش و دقت به ترجمه کتابهایی میپردازند که نسخه اصلی آن هم برای مخاطبان این گروه چیزی ندارد چه برسد به ترجمه دست و پا شکسته آن. افتخار برخی مترجمان ما این است که چند صد جلد کتاب داستان ترجمه کردهاند و رکورددار هستند در حالی که کتاب حاصل عرقریز روح نویسنده است و مترجم و ناشر بدون پرداخت حق نویسنده و حتی کسب اجازه از او، با ترجمه و فروش کتاب به سود میرسند.
چند سالی میشود که بحث پیوستن و نپیوستن کشور ما به کشورهای عضو قانون کپی رایت محل بحث و مناقشه است، به نظر شما تحقق عضویت ایران تا چه حد میتواند بر بهبود بازار کتاب ترجمهای تأثیرگذار باشد؟
پیوستن به این کنوانسیون از ترجمههای فلهای جلوگیری میکند و باعث میشود که حق و حریم نویسندگان حفظ شود. از سویی ما را به بازارهای جهانی نشر نزدیک میکند و طرفهای خارجی برای ترجمه آثار ایرانی رغبت نشان میدهند. الان گاهی از یک اثر ممکن است همزمان چندین ترجمه صورت بگیرد. این ترجمهها هم مخاطب را سردرگم میکند و هم ناشران را متضرر، چراکه بازار گنجایش چند ترجمه از یک اثر را ندارد. درحالی که با وجود قانون کپی رایت این اتفاق غیرممکن خواهد بود. وانگهی این قانون باعث میشود که نهادهای داخلی مانند صداوسیما نیز به حق نویسندگان و خالقان آثار هنری احترام بگذارند و این قدر از کیسه این و آن خرج نکنند. ما هر چه به سمت حرفهای شدن پیش برویم، نشرمان و ادبیاتمان نیز جدی خواهد شد. ضمن اینکه این مسئله در ایجاد ذهنیت منفی در بین ناشران دیگر کشورها نسبت به ایرانیها هم نقش مهمی ایفا میکند. در نمایشگاههای خارجی که شرکت میکنیم نگاه مثبتی نسبت به ایران وجود ندارد.
چه شد که به عنوان نامزد دریافت جایزه هانس کریستین اندرسن 2018 و همزمان جایزه آسترید لیندگرن ۲۰۱۷ انتخاب شدید؟
جایزه جهانی هانس کریستین اندرسون که آن را جایزه «نوبل کوچک» مینامند هر دو سال یکبار از سوی دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) به نویسندگان و تصویرگران ادبیات کودک اهدا میشود. شورای کتاب کودک به عنوان نماینده این دفتر در کشورمان، پس از بررسی در گروه تألیف و شورای اجرایی و برنامهریزی و همچنین بهرهگیری از مشاورهها و نظرهای متخصصان، از میان نویسندگانی که آثارشان با معیارهای کلی جایزه هانس کریستین اندرسن همخوانی داشت، من را به عنوان کاندیدای سال ۲۰۱۸ از ایران معرفی کرده است.
همچنین همزمان از طرف کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان هم به عنوان نامزد جایزه آسترید لیندگرن ۲۰۱۷ معرفی شدهام. پرداختن به قالبهای مختلف رمان، داستان کوتاه، زندگینامه، شعر و همچنین تنوع نگارش برای تمامی گروههای سنی کودک، نوجوان و خردسال از جمله عوامل مؤثر در انتخاب من به عنوان نامزد این جوایز است.
گویا باید ترجمه آثارتان برای بررسی تا زمان مشخصی به دست داوران برسد، پرونده کاری تان برای ارسال آماده است؟
برای جایزه آسترید لیندگرن پرونده از سوی روابط بینالملل کانون ارسال شده است، اما پرونده اندرسن هنوز مهلت دارد و کمیتهای که مسئول این کار است به شکل جدی و شبانهروزی در حال آمادهسازی و ترجمه است. همانطور که میدانید شرکت در این دورهها و برنده شدن جایزه مستلزم ترجمه با کیفیت کتابها و ارائه آنها به هیئت داوران است، اما متأسفانه به دلیل کافی نبودن حمایتهای سازمانهای متولی و نهادهای مربوطه در تأمین هزینهها، هنوز برخی از آثار مورد نظر برای ارائه به داوران آماده نشده است. برخی کتابها از جمله رمان «هستی»، «زیبا صدایم کن» و «قصههای کوتی کوتی» توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ترجمه شده است. با اینکه این جایزه، یک افتخار ملی برای ادبیات ایران و مملکت ماست، اما ظاهراً با نگاه ملی دیده نمیشود.
از همان دوران کودکی به نوشتن، تئاتر و قصهگویی علاقهمند بودم. در مقطع راهنمایی دیدن قفسههای رنگارنگ پر از کتاب در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مرا با دنیای ادبیات و هنر بیشتر آشنا کرد. آن زمان تشویقهای دلسوزانه مربی تئاترم که بسیار علاقهمند و خوش فکر بود مسیر زندگی ام را تغییر داد. او یکی از مشوقان و آدمهای تأثیرگذار زندگیام بود و دیگری، نویسنده خوب جنوب، احمد محمود بود که هنوز هم نوشتههای این نویسنده مرا تحت تأثیر قرار میدهند.
اولین کتابتان چه زمانی به طور رسمی به چاپ رسید؟
تا قبل از آغاز جنگ مرتب مینوشتم، اما وقتی جنگ شروع شد، به خاطر شرایط زندگی در آن دوران، نوشتن برایم کمرنگ شد. در آن سالها اصلاً به فکر چاپ آثارم نبودم. تا اینکه سال 67 پس از ازدواج و تثبیت شدن شرایط زندگیام، تصمیم گرفتم قصههایی را که برای پسرم هر شب تعریف میکردم چاپ کنم. این شد که در سال 68 قصهای منظوم با عنوان «ماجرای روباه و زنبور» را نوشتم و در سال ۱۳۷۰ به چاپ رسید.
در آثار داخلی نوشته شده برای کودکان و نوجوانان که تعدادشان هم کم نیست مخاطب چقدر در نظر گرفته میشود؟ بهتر است بپرسم نویسندههای کودک تا چه حد مخاطبانشان را میشناسند؟
کودکان در کشور ما دو دستهاند. یک دسته کودکانی هستند که به آنها میتوان گفت کودک رسمی. کودکانی که به معنای واقعی کودکی نمیکنند. کودکانی که جرئت و جسارت کشف از آنها گرفته شده و رام و بیپرسش هستند. کودکانی که به تعبیری گلخانهای هستند و تخیل ندارند. دسته دیگر کودکانی هستند که به اقتضای حال و هوای سنشان، خود واقعیشان هستند. بچههایی که شیطنت میکنند، تجربه میکنند و میآموزند چگونه زندگی کنند. متأسفانه بسیاری از نویسندههای ما مخاطبشان را کودک رسمی میدانند و به کودک حقیقی و خواستهها و حال و هوای واقعیاش توجهی ندارند. در حالی که نویسنده باید مخاطب را بشناسد و او را دستکم نگیرد. باید روحیه پرسشگری را در او ایجاد کند. متأسفانه این دیدگاه غالب گاهی باعث میشود برخی از آثار خوب هم از لحاظ ممیزی با مشکلاتی مواجه شوند. من معتقدم همین قدر که یک قصه صاف و ساده را برای مخاطب تعریف کنیم و بگذاریم خودش به نتیجهای که دوست دارد برسد، کافی است. این تفاوت دیدگاهها به تفاوت نوشتهها منجر میشود. یک نویسنده، داستانی مینویسد که مخاطب را برای لحظاتی از دنیای بیرنگ واقعی دور و لحظات لذتبخشی برایش فراهم کند و یک نویسنده از خودش و نوستالژیهایش حرف میزند و برای مخاطبی مینویسد که در دنیای واقعی اصلاً وجود ندارد!
با این تفاسیر وضعیت ادبیات کودک و نوجوان را در ایران چطور ارزیابی میکنید؟
ادبیات کودک و نوجوان همچون دیگر حوزهها همیشه متأثر از شرایط تاریخی موجود بوده است. از زمان انقلاب به بعد ادبیات کودک و نوجوان هم در هر دهه دچار تغییراتی شده است. مثلاً اوایل انقلاب متناسب با حال و هوای آن دوران کمی شعارزده بود و آثاری که خلق میشد هم رنگ و بوی همان دوره را داشت. در دهههای بعد که از آن روند دور شد و به یک آرامش نسبی رسید، توانست ماهیت خودش را بیشترپیدا کند. در دهه اخیر نویسندگان جوانی پا به عرصه نویسندگی گذاشتند که به دلیل فاصله سنی کم با دوران نوجوانی، دنیای کودکان و نوجوانان را بهتر درک و آثار خلاقانهای منتشر میکنند. به عقیده من اکنون نوای خوبی در حال نواخته شدن است که صدایش چند سال بعد به گوش میرسد.
قبول دارید در کنار تمام تلاشهای انجام شده، هنوز هم ادبیات کودک و نوجوان در مقایسه با دیگر حوزهها در حاشیه است؟
بله قطعاً همینطور است. متأسفانه در سیاستگذاریهای فرهنگی و تعیین بودجهها، کودکان به نحوه شایسته دیده نمیشوند. نه تنها درحوزه کتاب، بلکه در دیگر حوزههای فرهنگی از جمله سینما هم این قشر مورد توجه قرار نمیگیرند. ناشران رغبتی برای به ورود به این حوزه ندارند، حتی کتابفروشها هم اینگونه هستند. کتاب کودک به ویترین و فضای بیشتری نیاز دارد، کتابفروشها چنین امکانی ندارند و ترجیح میدهند به این عرصه ورود نکنند.
علاوه بر مشکلات بخش تولید، با کمال تأسف مسئولان متولی ما از جمله آموزش و پرورش هم در حوزه کتاب و ترویج کتابخوانی خیلی بد عمل میکنند. چون کتاب خواندن دغدغه سیستم آموزشی ما نیست. سیستم آموزشی ما از سالهای گذشته تاکنون بر کتابهای درسی متمرکز شده و مبتنی بر حفظ کردن حجم انبوهی از اطلاعات، امتحان دادن و به رتبه رسیدن است. زمان کتاب خواندن از بچهها گرفته شده، ضمن اینکه در مدارس کتابخانه و کتابداری که بتواند بچهها را هدایت کند وجود ندارد. تمام این سیاستها ادبیات کودک را به حاشیه میراند. چون مخاطب در میان انبوه بایدها و نبایدها گم شده است.
در قیاس با سالهای گذشته وضعیت تألیف و نشر آثار کودک و نوجوان را چطور میبینید؟
در سالهای اخیر تیراژ کتابهای این حوزه با افت روبهرو شده که نشان دهنده وضعیت نامطلوب نشراست. حتی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم به عنوان یکی از الگوهای تولید کتاب، آثار اخیرش را بعضاً با تیراژی نصف گذشته چاپ میکند. شاید بتوان یکی از دلایل افت کاهش میزان چاپ کتاب را در این دانست که نگاه تجاری همچنان بر نگاه فرهنگی ما غالب است. اگرچه ناشرانی هستند که با نگاه فرهنگی و شناخت مخاطب پای کار آمدهاند و از هزینه کردن برای بالا بردن کیفیت کتاب کودکان و نوجوانان دریغ نمیکنند، اما در مقابل ناشرانی هم هستند که همچنان به کتاب نگاه تجاری دارند. انواع کتابهای دکهای را با تیراژ بالا وارد بازار میکنند و خانوادههای کماطلاع نیز با خرید این آثار کمارزش برای بچههایشان به بازار این ناشران رونق میدهند.
برخی مخاطبان نوجوان هنوز آثار خارجی را به تألیفیها ترجیح میدهند. به نظر شما ضعف درحوزه تألیف باعث شده است برخی مخاطبان به سمت آثار ترجمهای کشیده شوند؟
بله هنوز هم برخی مخاطبان با این تصور که نویسندههای خارجی از ایرانیها بهتر مینویسند آثار ترجمهای را به تألیفیها ترجیح میدهند. خودسانسوری، ممیزیها و ندیدن و نشناختن مخاطب، باعث محدود شدن تعداد آثار تألیفی خوب و ماندگاردر حوزه کودک و نوجوان شده است. علاوه بر اینکه رعایت نکردن «کپیرایت» در ایران و نپیوستن کشورمان به جمع کشورهای عضو قانون بینالمللی حمایت از حقوق مؤلف (کپیرایت) همواره راه را برای جولان آثار ترجمهای هموار کرده است. به استثنای برخی مترجمان خبره که سالهاست آثار ارزشمندی را ترجمه و روانه بازار کردهاند، مترجمان زیادی هستند که بدون گزینش و دقت به ترجمه کتابهایی میپردازند که نسخه اصلی آن هم برای مخاطبان این گروه چیزی ندارد چه برسد به ترجمه دست و پا شکسته آن. افتخار برخی مترجمان ما این است که چند صد جلد کتاب داستان ترجمه کردهاند و رکورددار هستند در حالی که کتاب حاصل عرقریز روح نویسنده است و مترجم و ناشر بدون پرداخت حق نویسنده و حتی کسب اجازه از او، با ترجمه و فروش کتاب به سود میرسند.
چند سالی میشود که بحث پیوستن و نپیوستن کشور ما به کشورهای عضو قانون کپی رایت محل بحث و مناقشه است، به نظر شما تحقق عضویت ایران تا چه حد میتواند بر بهبود بازار کتاب ترجمهای تأثیرگذار باشد؟
پیوستن به این کنوانسیون از ترجمههای فلهای جلوگیری میکند و باعث میشود که حق و حریم نویسندگان حفظ شود. از سویی ما را به بازارهای جهانی نشر نزدیک میکند و طرفهای خارجی برای ترجمه آثار ایرانی رغبت نشان میدهند. الان گاهی از یک اثر ممکن است همزمان چندین ترجمه صورت بگیرد. این ترجمهها هم مخاطب را سردرگم میکند و هم ناشران را متضرر، چراکه بازار گنجایش چند ترجمه از یک اثر را ندارد. درحالی که با وجود قانون کپی رایت این اتفاق غیرممکن خواهد بود. وانگهی این قانون باعث میشود که نهادهای داخلی مانند صداوسیما نیز به حق نویسندگان و خالقان آثار هنری احترام بگذارند و این قدر از کیسه این و آن خرج نکنند. ما هر چه به سمت حرفهای شدن پیش برویم، نشرمان و ادبیاتمان نیز جدی خواهد شد. ضمن اینکه این مسئله در ایجاد ذهنیت منفی در بین ناشران دیگر کشورها نسبت به ایرانیها هم نقش مهمی ایفا میکند. در نمایشگاههای خارجی که شرکت میکنیم نگاه مثبتی نسبت به ایران وجود ندارد.
چه شد که به عنوان نامزد دریافت جایزه هانس کریستین اندرسن 2018 و همزمان جایزه آسترید لیندگرن ۲۰۱۷ انتخاب شدید؟
جایزه جهانی هانس کریستین اندرسون که آن را جایزه «نوبل کوچک» مینامند هر دو سال یکبار از سوی دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) به نویسندگان و تصویرگران ادبیات کودک اهدا میشود. شورای کتاب کودک به عنوان نماینده این دفتر در کشورمان، پس از بررسی در گروه تألیف و شورای اجرایی و برنامهریزی و همچنین بهرهگیری از مشاورهها و نظرهای متخصصان، از میان نویسندگانی که آثارشان با معیارهای کلی جایزه هانس کریستین اندرسن همخوانی داشت، من را به عنوان کاندیدای سال ۲۰۱۸ از ایران معرفی کرده است.
همچنین همزمان از طرف کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان هم به عنوان نامزد جایزه آسترید لیندگرن ۲۰۱۷ معرفی شدهام. پرداختن به قالبهای مختلف رمان، داستان کوتاه، زندگینامه، شعر و همچنین تنوع نگارش برای تمامی گروههای سنی کودک، نوجوان و خردسال از جمله عوامل مؤثر در انتخاب من به عنوان نامزد این جوایز است.
گویا باید ترجمه آثارتان برای بررسی تا زمان مشخصی به دست داوران برسد، پرونده کاری تان برای ارسال آماده است؟
برای جایزه آسترید لیندگرن پرونده از سوی روابط بینالملل کانون ارسال شده است، اما پرونده اندرسن هنوز مهلت دارد و کمیتهای که مسئول این کار است به شکل جدی و شبانهروزی در حال آمادهسازی و ترجمه است. همانطور که میدانید شرکت در این دورهها و برنده شدن جایزه مستلزم ترجمه با کیفیت کتابها و ارائه آنها به هیئت داوران است، اما متأسفانه به دلیل کافی نبودن حمایتهای سازمانهای متولی و نهادهای مربوطه در تأمین هزینهها، هنوز برخی از آثار مورد نظر برای ارائه به داوران آماده نشده است. برخی کتابها از جمله رمان «هستی»، «زیبا صدایم کن» و «قصههای کوتی کوتی» توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ترجمه شده است. با اینکه این جایزه، یک افتخار ملی برای ادبیات ایران و مملکت ماست، اما ظاهراً با نگاه ملی دیده نمیشود.
نویسنده : مریم احمدی