ناتسوئو کرینو نویسندهای ژاپنی است که از مشهورترین آثار او میتوان کتابهای «ورطه» و «دنیای واقعی» را برشمرد. ناتسوئو برنده جوایزی همچون نائوکی نیز شده است. از دیگر آثار او میتوان به «جزیره توکیو»، «گروتسک»، «وحشیانه» و «ناپدیدشدهها» اشاره کرد. «ورطه» یکی از داستانهای جنایی اوست که در سراسر ژاپن از محبوبیت ویژهای برخوردار است. این رمان مسحورکننده، داستان قتلی بیرحمانه را در حومه آرام و بیسروصدای توکیو روایت میکند. مادری جوان و شاغل در شیفت شبِ کارخانه بستهبندی غذاهای آماده، شوهر زورگویش را خفه و سپس با کمک همکارانش جسد را معدوم و جنایت خود را مخفی میکند. پس از آن، ماساکوی باهوش دست بهکار میشود، اما خیلی زود درمییابد که تازه اول ماجراست. این قتل خشونت پنهان زیر پوست جامعه ژاپن را فاش میکند. «ورطه» اثری تکاندهنده درباره فشارها و تعصباتی است که زنان را به اعمال بیرحمانه وامیدارد، همچنین دوستیهایی که در عبور از این خشونتها حفظ میشود. در ادبیات معاصر ژاپن، کمتر نویسندهای وجود دارد که توانسته باشد به رئالیسم اجتنابناپذیر کرینو برسد. آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگو با ناتسوئو کرینو، نویسنده «ورطه»، درباره رمان او و فرهنگ خشونت در جامعه است.
شما کار خود را بهعنوان رماننویس با کتابهای عاشقانه شروع کردید. چه چیزی شما را به سمت نوشتن رمانهای جنایی سوق داد؟
با نوشتن کتابهای عاشقانه نمیتوانستم درآمد کسب کنم، زیرا در ژاپن بازاری برای این ژانر وجود نداشت. همچنین رمانهای عاشقانه واقعا کاری نبود که بهعنوان نویسنده بخواهم به آن بپردازم. من مجذوب جنبههای روانشناختی جرم و جنایت شدم. وقتی فردی در تنگنا قرار میگیرد، کارهای غیرقابل تصوری انجام میدهد؛ کارهایی که هرگز فکر نمیکند روزی از او سر بزند. درست همان لحظه است که فرد توانایی ارتکاب جرم پیدا میکند. جستوجو در این موضوعات، کشف روانشناسی انسان بهطور کامل محسوب میشود.
درباره رمان «ورطه» از چه چیزی الهام گرفتید؟
دوستان زیادی دارم که خانهدار هستند و از نظر مالی نیز بسیار ناتوان، زیرا زندگی آنها به درآمد شوهرشان وابسته است. برای آنها بسیار دشوار است زندگی خودشان را داشتهباشند. یکی از دوستانم پیش من اعتراف کرد هیچ پولی ندارد و مخفیانه از کارت اعتباری شوهرش استفاده میکند. هر استانداردی که در نظر بگیریم، این زن همسری خوب، مادری مهربان و زن خانهدار نمونهای است و به نظر نمیرسد چنین کاری انجام دهد. با «ورطه» میخواستم درباره هر انسانی بنویسم که با قرار گرفتن در لحظهای خاص، هر کاری ممکن است از او سر بزند.
تا چه حد شخصیتهای اصلی زن در «ورطه» معرف زن معاصر ژاپنی است؟
تصمیم نگرفته بودم چهار مورد جداگانه بنویسم. این زنان فقط در کارخانه بنتو بوکس بهطور تصادفی با هم کار میکردند. به هر حال در پایان میتوان گفت اینطور بود: «ماساکو در ژاپن سمبل زنانی است که نمیتوانند در جامعه ارتقا پیدا کنند. او بهعنوان حسابدار نتوانست از نردبان شغلی خود صعود کند و اکنون کارگری یقهآبی است.» کونیکو از کارتهای اعتباری خود بیش از حد استفاده کرده و دیگر نمیتواند از آنها پول بگیرد. او نماینده مصرفگرایی گستردهای است که ژاپن طی این حباب اقتصادی از سر گذرانده؛ حبابی که آرزوهای مردم در آن غرق و امور مالی آنها از کنترل خارج شده است. یوشی در فقر زندگی و از مادرشوهر خود مراقبت میکند و یایوی، زن خانهداری معمولی است و همیشه کماهمیتتر از مردان دیده میشود. زنان متأخر، نماینده زنان معمولی ژاپن امروز هستند؛ مسئولیتهای زیادی بر دوش دارند و نقش آنها کاملا واضح است: مردان خارج از خانه هستند و زنان در خانه میمانند.
واکنش انتقادی و رایج نسبت به «ورطه» در ژاپن چه بود؟
همه بسیار شوکه شدند. کاری جنجالبرانگیز بود و به همین دلیل بسیار خوب فروخت. اتهاماتی علیه من وجود داشت. بعضی کار مرا دوست نداشتند. البته تعداد زیادی از مردم مرا تحسین میکردند و میگفتند: «اوه! شما کتاب خیلی خوبی نوشتهاید.» درواقع به نوعی هرج و مرج شده بود.
چه واکنشی بیشتر از همه شما را شگفتزده کرد؟
مردان بسیار شوکه شدند که زنی میتواند شوهر خود را بکشد. واقعا ایده تحریکآمیزی بود. مردان ژاپنی از این بابت احساس تهدید میکردند. هرگز تصور نمیکردند زنی بتواند رمانی چنین تهاجمی بنویسد. تکاندهندهترین بخش «ورطه» برای بسیاری از افراد این است که این رمان را زنی متأهل و صاحب خانواده و فرزند نوشته است. اگر این کتاب را مردی نوشتهبود، مردم اینطور تعجب نمیکردند و بهعنوان داستان به آن نگاه میکردند، اما از آنجا که زنی آن را نوشته و تا حدی واقعبینانه بود، مردم شگفتزده شدند.
رمان شما و بسیاری از فیلمهای ژاپنی از چندسال گذشته، ژاپن معاصر را جامعهای آشفته نشان میدهد که آرامش بیرونی آن ماسکی است بر خشونت شدید جسمی و روانی که زیر پوست آن جریان دارد. اینگونه است؟
سیستم خانوادگی قدیمی بیش از پیش در حال فروپاشی است، اگرچه تبعیض بین زن و مرد باقی مانده است. مرد حالا دیگر نمیتواند معیشت کل خانواده را تأمین کند. ما به جایی رسیدهایم که زنان مجبورند فرزندانشان را به مهد کودک بسپارند تا بتوانند برای کمک به خانواده کار کنند. بعد کودکان تحت فشار شدید آموزشی قرار میگیرند، بنابراین همه تلاش میکنند بتوانند خود را حفظ کنند. به همین دلیل جامعه ما با دورانی سرسامآور روبهروست. احساس میکنم مردم نمیدانند چه کاری باید انجام دهند تا از این وضع خارج شوند.
به نظر شما این مسأله باعث ایجاد فرهنگ خشونت میشود؟
برخی از اقدامات خشونتآمیز که در رسانهها به تصویر کشیده شده است، استعارهای از ناامیدی است، اما جنایات بیرحمانه بسیاری در حال رخ دادن است و سن افرادی که مرتکب این جنایات هولناک میشوند، کم و کمتر میشود. چندسال پیش جنایات بسیاری را زنان جوان رقم میزدند؛ حالا کودکان هستند که مردم را میکشند. بزرگسالان ژاپنی کاملا متحیرند و نمیدانند باید چه کار کنند. این واقعیتی است که ما درگیر آن هستیم و اوضاع همینطور رو به وخامت میرود.
فکر میکنید راه حلی وجود دارد؟
نمیدانم. تنها کاری که بهعنوان نویسنده میتوانم انجام دهم بیان تصویری واقعیتر از این واقعیت است.
چه کتابهایی زندگی شما را تحتتأثیر قرار داد یا باعث شد نویسنده شوید؟
کتابهای زیادی است، اما از میان آنها که در «ادبیات جهان» طبقهبندی میشود، میتوانم به «صدسال تنهایی» اثر گابریل گارسیا مارکز، «بوسه زن عنکبوتی» اثر مانوئل پوییگ، «دفتر بزرگ» نوشته آگوتا کریستوف، «هرگز رهایم مکن» اثر کازوئو ایشیگورو و «برادران کارامازوف» اثر فئودور داستایوفسکی اشاره کنم و بسیاری دیگر. کتابهای فراموشنشدنی بسیاری وجود دارد. هنوز هم بارها و بارها «ابرهای شناور» اثر فومیکو هایاشی را میخوانم؛ خودِ روشنگری است.
نویسندگان ژاپنی بسیاری هستند که آثارشان به زبان انگلیسی منتشر میشود. به نظر شما چرا اینگونه است و کدام نویسندگان ژاپنی از نظر پنهان ماندهاند؟
فکر میکنم به این دلیل است که جهان به ژاپن بهعنوان یک کشور علاقه زیادی نداشت. از طرف دیگر، ژاپنیها مدتهاست ادبیات سراسر جهان را میخوانند. برای همین گمان میکنم بیشتر نویسندگان ژاپنی شروع کردند به معرفی حداقل یکی از آثار خود به زبان انگلیسی. در این میان، نویسنده ژاپنی محبوب من در حال حاضر جوانی به نام یوسوکه میاوچی است.
اخیرا چه میخوانید؟
در حال تحقیق روی پروژهای در مورد مانچوکوئو هستم؛ دولت دستنشاندهای که ژاپنیها از سال ١٩٣٢ تا ١٩۴۵ در شمال شرقی چین ایجاد کردند.
برگرفته از نشریه بوک سِنس
ترجمه از شهروند