ماجرای چندی پیش در مرکز خرید کورش تهران جامعه را متوجه پدیدهای کرد که از آن غافل بودند؛ اینکه متولدان دهههای ۷۰ و ۸۰ شمسی در هیأتی تازه بروز کردهاند. این نسل که حالا دوران نوجوانی و اوایل جوانی را میگذرانند، با نوجوانان نسلهای پیشین بسیار متفاوتاند. شاید این نسل را بتوان با نسل هزاره یا ایگرگ که در انتهای دهه ۱۹۷۰ در غرب به دنیا آمدند مشابه دانست. هرچه باشد آنچه این نوجوانان از خود نشان میدهند، چیزی است که پیش از این در جامعه ایرانی دیده نشده و تازه است. این است که حتی ممکن است موجی از نگرانی و هراس بابت رفتارهای این نسل در جامعه ایجاد شود. با محمدامین قانعیراد، جامعهشناس، درباره این نسل گفتوگو کردهایم.
چند روز پیش ماجرای گردهمایی نوجوانان دبیرستانی در مرکز خرید کورش تهران نگرانیهایی در جامعه ایجاد کرد. گویی برای نخستینبار بود جامعه با چنین پدیدهای مواجه میشد. البته در مراسم تشییعجنازه پاشایی هم حضور جوانان کمابیش چنین فضایی را داشت، با این تفاوت که در فضای مرکز خرید کورش، تنها بچههای دبیرستانی جمعیت را شکل داده بودند. شما این پدیده را چگونه میبینید؟
در روزهای اخیر به نظرم بیشتر نوعی هراس از این حادثه در اظهارنظرها به چشم میخورد. درواقع بازتابهای خبری و تحلیلهای اجتماعی بیشتر یک نوع هراس اخلاقی را مطرح میکردند، اما این حادثه را باید به عنوان نشانهای از تحولات فرهنگی و به مثابه یک پدیده اجتماعی تفسیر کرد. این حادثه یک پدیده اجتماعی را بازنمایی میکند و تحولی را از عمق به سطح میآورد که طبق معمول تا کنون از بهرسمیتشناختن آن غفلت کردهایم. باید دید ماجرای مرکز خرید کورش نشانه چه پدیدهای است. به اعتقاد من نشانه آن است که «تینایجرها دارند میآیند» و این حادثه از آمدن آنها خبر میدهد. شاید هم قبل از این آمدهاند، اما ما متوجه نشدهایم. تینایجرها به اصطلاح ما «بچه دبیرستانیها» هستند که بین ١٣ تا ١٩سالگی قرار دارند. اسم این رخداد را میتوان «فوران نوجوانی در جامعه» گذاشت.
مگر پیش از این نوجوانی در این جامعه وجود نداشت که امروز از پدیدآمدن نوجوانان سخن میگوییم؟
در گذشته نوجوانی زیستی وجود داشت، ولی نوجوانی فرهنگی وجود نداشت. چیزی به نام نوجوانی و تینایجربودگی به عنوان یک مقوله فرهنگی غایب بود. دوران کودکی تا ١٨سالگی طول میکشید و تلقی از بچهها تا این سن این بود که آنها کودکاند و باید به درس و بازی کودکانه خود مشغول باشند. بنابراین گروه ١٣ تا ١٨سالهها نوجوان به حساب نمیآمدند؛ چون رفتارهایی متفاوت با کودکان از آنان انتظار نمیرفت و آنان نیز رفتار متمایزی انجام نمیدادند. از جایی به بعد، جامعه اجازه داد تفکیک بین نوجوانی و کودکی اتفاق بیفتد. پیش از این بعد از ١٨سالگی، فرد را بزرگ در نظر میگرفتیم. درواقع از کودکی بلافاصله به جوانی میرسیدیم. فرهنگ جوانی از ١٨سالگی تا نزدیک ٣٠سالگی ادامه مییافت و بعد هم وارد دوره بزرگسالی میشدیم. بعدها تحولاتی مانند تأخیر در ازدواج و حضور در گروههای دوستی و اجتناب از پذیرفتن مسئولیت اجتماعی موجب شد فرهنگ جوانی که از ١٨سالگی آغاز میشد تا نزدیک ۴٠سالگی ادامه یابد. حالا دخترها و پسرهای ٣۵ساله میگویند ما میخواهیم از جوانی خود استفاده کنیم و هنوز زود است! این به معنای طولانیشدن دوره جوانی است. درواقع، یکی از تحولات اخیر جامعه ما طولانیشدن دوره جوانی است. بلوغ اجتماعی که همراه با پذیرش مسئولیت اجتماعی است، معمولا خود را در تشکیل خانواده و حتی پذیرش کار و اشتغال به صورت جدی نشان میدهد؛ این یعنی تأخیر در بلوغ اجتماعی. از طرفی، اتفاقی دیگر افتاده است؛ بلوغ در ١٣سالگی در حال رخدادن است نه ١٨سالگی. از حالا به بعد با جامعهای مواجهید که از ١٣سالگی تا ۴٠ سالگی در دوره نپذیرفتن مسئولیتهای اجتماعی به سر میبرد. البته این وضعیت بیشتر درباره گروههای شهرنشین نسبتا مرفه و دارای پایگاه اجتماعی طبقه متوسط به بالا صدق میکند؛ یعنی بین آن دسته از گروههای اجتماعی که نوع زندگیشان امکان درک آیتی و مرکز خرید را بیشتر برای آنان فراهم میکند؛ بنابراین درباره این قشرها میتوان گفت دو نوع بلوغ وجود دارد: اول بلوغی که در ١٣سالگی ایجاد میشود که با یکسری آگاهیها همراه است و میتوان آن را بلوغ فرهنگی نامید، از طرف دیگر بلوغی که در حوالی ۴٠سالگی رخ میدهد و میتوان آن را بلوغ اجتماعی نامید. توجه کنید در گذشته ۴٠سالگی سن پیامبری بود و نهایت خِرَد؛ این یعنی بهطور همزمان با تعجیل بلوغ فرهنگی و تأخیر بلوغ اجتماعی مواجهیم. تینایجرها در غرب از دهه ٧٠ میلادی به بعد ظهور کردند. در جامعه ایران این پدیده در حال ظهور است و ما باید خود را برای آن آماده کنیم.
ظهور تینایجرها در جامعه ایران در این دوره خاص چه دلایل و در نهایت چه پیامدهایی دارد؟
منشأ تصمیمگیری و قول و قرار برای تجمع و به قول خودشان میتینگ کورش، از طریق شبکههای اجتماعی صورت گرفت. این منشأ اتفاقا همان دلیل اجتماعی است که نسل تینایجرها را شکل داده است. این تینایجرها، یعنی متولدان دهههای ٧٠ و ٨٠ با تکنولوژی ارتباطات بزرگ شدند. شما به چند دهه قبل نگاه کنید؛ بچهها با اسباببازی یعنی با عروسک و توپ و حداکثر برنامهها و گیمهای تلویزیونی بزرگ میشدند و موبایل و شبکه اجتماعی وجود نداشت، اما اینکه آیتی بچهها را پرورش دهد، چه مختصاتی در ذهن و زبان آنان ایجاد میکند؟ برخی از جامعهشناسان از این موضوع به عنوان پایان فرهنگ گفتمانی و آغاز فرهنگ تصویری یاد میکنند. نمیخواهم اغراقآمیز این دو را از هم جدا کنم؛ اما واقعیت این است که زمانی بچهها در مناسبات رودررو و از طریق سواد ادبی و خواندن، پرورش مییافتند و دانش را از طریق تعامل با همتایان خود و با استفاده از کلمات کسب میکردند. بعد از آن، با گسترش تکنولوژیهای ارتباطی، فرهنگ تصویری آغاز میشود که بر تصویر مبتنی است و در آن بچهها دائم در حال ردوبدلکردن فایلها، تصاویر و کلیپها هستند. ممکن است چند کلام بنویسند؛ اما بیشتر در دنیای تصاویر بزرگ میشوند. در دنیای تصویری برخلاف دنیای ادبی و گفتمانی، جامعهپذیری و رشد فرهنگی سریعتر اتفاق میافتد؛ درواقع آیتی سن بلوغ فرهنگی را کاهش میدهد و بهتبعآن شباهتهایی میان رفتار نوجوانان و بزرگسالان ایجاد میشود و نیز هویت جنسیتی زودتر شکل میگیرد. این به آن دلیل است که دنیای تصویری تخیل را تحریک و کنجکاویهایی کنار خود ایجاد میکند. در گذشته نوجوانان با سرکوب جامعه مواجه میشدند؛ اما الان وضعیتی پیدا شده که میتوانند از چیزهای مختلفی حرف بزنند. داناییهای تصویری افزایش یافته و همزمان دانایی ادبیشان کاهش یافته است. نظام آموزشی کنونی به نفع کاهش سواد ادبی عمل میکند؛ چون از علوم انسانی ارزشزدایی میکند و به علم و فناوری ارزش میدهد. این در حالی است که سواد ادبی، هم حامل اخلاق بود، هم حامل دغدغهها و مسائل جامعه. بچههای امروزی در معرض خودشیفتگی هستند؛ چون توجه به آنها بسیار زیاد است. از نگاه آنها بزرگتر کسی است که آنها را تکریم میکند و به آنها سرویس میدهد. بزرگترها گاه از فرزندسالاری گلایه میکنند؛ درحالیکه این خودشان بودند که فرزند را سالار بر خود کردند. نحوه برخورد با فرزندان، آنان را سالار کرد و دراینمیان تحول تکنولوژی هم البته مهم بوده است.
تمایل به بودن در جمع، در میان این نوجوانان زیاد است. برای بزرگترها بیرونبودن از خانه و در فضای عمومی بودن اهمیت دارد؛ درحالیکه مکان اصلی کودکان درون خانه است. فرهنگ نوجوانی با تمایل به بیرونبودگی و کسب تجربیات مربوط به فضاهای عمومی همراه است. مطلوبیت عضو یک جامعه بودن و انگیزه ارضای معاشرتپذیری در آنها زیاد به چشم میخورد. این مجموعه احساسات بچهها را شبیه بزرگسالان میکند. نوجوانان از یک نظر دیگر نیز دارند شبیه بزرگترها میشوند؛ چیزی که سالهاست خبرهایش را میشنویم؛ پایینآمدن سن مصرف سیگار و قلیان و وسیعتر از آن پایینآمدن سن آسیبهای اجتماعی و رفتارهای پرخطر مانند اعتیاد، روسپیگری، خودکشی، روابط جنسی محافظتنشده و حتی پایینآمدن سن مخاطرات بهداشتی و سلامتی مانند پایینآمدن سن سکتههای قلبی و… به دلیل آن است که نوجوانان شبیه بزرگسالان رفتار میکنند. رسانهایشدن کودکان سطح آگاهیها و تواناییهای ذهنی و عاطفی آنها را بهسرعت افزایش میدهد و موجب میشود بهسرعت به سن بلوغ برسند. ممکن است بشود از این وضعیت بهعنوان یک فرصت استفاده کرد؛ درعینحال که تهدیدهایی هم به همراه خود میآورد. اگر این تواناییهای مبتنی بر آیتی همراه با سواد اطلاعاتی به معنای درست کلمه نباشد، میتواند آسیبزا باشد؛ اما سواد اطلاعاتی یعنی چه؟ یعنی اینکه فرد ظرفیت این را داشته باشد که از انبوه اطلاعاتی که به او میرسد، بتواند ارزیابی کند و انتخاب آگاهانهای داشته باشد. این ظرفیتی است که مدارس باید به بچهها منتقل کنند. وقتی بچهها درگیر تستزدن هستند، کجا میتوانند راجع به این مباحث بیاموزند؟ بنابراین تقویت نظام آموزش یک بار دیگر اهمیت خود را نشان میدهد.
یکی از مسائل دیگری که دراینمیان اتفاق افتاده است، شکستهشدن اقتدار خانه و مدرسه است. اقتدار مدرسه شکسته شده است. اقتدار براساس تصور پیشافوکویی یکسره بد است؛ ولی اکنون میدانیم که اقتدار یک سویه خوب و یک سویه بد دارد. اقتدار نهاد مدرسه موجب رشد کودکان میشود و درعینحال میتواند سرکوبگر هم باشد. در فقدان پایگان، کودک رشد نمیکند و اقتدار مدرسه میتواند سازنده و مولد هم باشد. درحالحاضر اقتدار مدرسه شکسته شده؛ یعنی معلم نمیتواند الگو یا آموزه رشد و یک مربی رشددهنده -و نه یک معلم سرکوبگر- باشد. این به آن علت است که در یک مقطع، نظام فکری معلمان تغییر کرد. خود معلمان هم در تحولات اجتماعی و فرهنگی دهههای ٧٠ و ٨٠ ازجمله بر اثر گسترش تولید فرهنگی و فکری، افزایش مصرف رسانهها و مطبوعات، پیدایش جنبشهای اجتماعی و گسترش فناوریهای ارتباطی دچار تغییر شدند. این عوامل موجب شد که معلمان به کنترل بچهها علاقه نداشته باشند. نظام آموزشوپرورش بنابر دلایل متعددی ناکارآمد شد و بعدها کلا اقتدار معلم و مدرسه شکست. بچههای دبیرستانی میبینند که آرمان دانشگاه هم ناکارآمد شده است. زمانی مهم بود که بچهای مهندس و دکتر شود؛ اما نوجوان باهوش امروزی درباره مقوله بیکاری دانشآموختگان آموزشعالی نیز اطلاعاتی دارد و گاه از خود میپرسد که ما برای کدامین آینده در این مدارس تلاش میکنیم؟
در چنین فضایی که مدرسه نمیتواند بچهها را نگهدارد و آرمان دانشگاه نیز ناکارآمد شده است، بهعلاوه خانواده نیز دچار تغییر شده و اقتدار خود را از دست داده است، باید چه انتظاری از نوجوانان داشته باشیم و منتظر بروز چه پدیدههایی باشیم؟
حداقل این است که تحلیل درستی را از پدیده اجتماعی ظهور فرهنگ نوجوانی ارائه دهیم. نباید به جای شناخت بهتر اوضاع، زود این نوجوانان را محکوم کنیم. در روزهای اخیر دیدیم که آنها را محکوم میکردند که هنجارشکن هستند. در این نسل پتانسیلی وجود دارد که میتوان از آن برای بهبود این جامعه استفاده کرد. شبکههای اجتماعی منشأ قرارگذاشتن برای تجمع در مرکز خرید کورش بودند. این نشان میدهد که زمینه تفکر نسلی این نوجوانان، آیتی و شبکههای اجتماعی است. اینکه در مرکز خرید قرار گذاشتند، نشانه این است که مصرف در میان آنها عمده است. اینها نسل سبک زندگی خواهند بود. نسل سبک زندگی قبلا هم وجود داشت و چیز جدیدی نیست اما به تازگی مرزهای خود را تا ١٣ سالگی پایین آورده است. این تینایجرها درواقع به دنبال مصرفاند و هدفشان این است که زندگی خودشان را داشته باشند و کمتر دغدغه جامعه و مسئولیت اجتماعی دارند. این نسل از اولین فرصت برای مهاجرت به دیگر سرزمینها استفاده خواهد کرد و چندان خود را درگیر دغدغههای ماندن و ساختن نمیکند. اینها نسل انتخاباند. نسل انتخاب به این معنا که در بند مرزها و حدود جغرافیایی تقدیری باقی نمیمانند؛ آنان خود را ناچار به ماندن نمییابند. اینکه افق دید آنها باز و گسترده است، یک فرصت است و درعینحال یک تهدید. فرصت در این است که شما یک نسل خلاق و سازنده دارید. والدین اینها دغدغه جامعه را داشتند، اما افق ذهنیشان باز نبود. اینان افق ذهنی بازی دارند، ولی چندان دغدغه جامعه را ندارند. اگر دغدغه جامعه بر افق باز اینها اضافه شود، میتوان جامعه را ساخت. درست است که با ظهور تینایجرها سن آسیبهای اجتماعی پایین آمده، اما سن خلاقیت فکری هم پایین آمده است. امروز یک بچه ١٣ساله میتواند طراح صنعتی باشد یا اثر هنری بیافریند یا یک سایت جهانی را هک کند. وابستگی به سبک زندگی و مصرف اگر به صورت یکسویه باشد، ممکن است تهدیدهایی برای جامعه ایجاد کند. تعلقنداشتن به جامعه بزرگتر، یکی دیگر از مسائلی است که این تینایجرها دارند. در این مورد نمیخواهم یک قضاوت جوهری بکنم. این وضعیت با تجربه نسلی آنان ارتباط دارد. نظام مدرسه در آنها تعلق اجتماعی نیافریده است. آنها مشغول تستزدن بودند و وقت نداشتند به عشق به جامعه بیندیشند و اساسا هیچ طرح درسی برای تقویت تعلق اجتماعی بین آنان وجود نداشته است.
رویکرد این نسلی که چندان احساس تعلق ملی ندارد، به کنش سیاسی چگونه خواهد بود؟
با توجه به ادبیات علمی، سه نوع سیاست را میتوان از هم تفکیک کرد؛ سیاست نهادین، سیاست جنبشهای اجتماعی جدید و سیاست سبک زندگی.
سیاست نهادین، همان سیاستی است که به قول گیدنز در آن، افراد به دنبال رهاییبخشی هستند و از طریق حزب و ساختن دولت و مبارزه نهادین و حضور نهادین در انتخابات و سایر فعالیتهای سیاسی، اتفاق میافتد. سیاست جنبشهای اجتماعی جدید به جنبشهای جوانان، زنان و محیط زیست گفته میشود. یکی دیگر هم سیاست سبک زندگی است که درواقع به معنای غیرسیاسیشدن جامعه است و به یک معنا، نشاندادن یا ارسال علامتهای سیاسی با انتخابهای مصرفگرایانه و توجه به سبک زندگی. به طور نسبی، این سه نوع سیاست در ایران یک توزیع نسلی دارند. در نسل دهههای٣٠ و ۴٠ بیشتر سیاست نهادین و در نسل دهههای ۵٠ و ۶٠ سیاست جنبشهای اجتماعی جدید و در نسل دهههای ٧٠ و ٨٠ بیشتر میتوان سیاست سبک زندگی را دید. سبک زندگی یک راهبرد غیرسیاسی است، ولی البته دلالتهای سیاسی هم دارد. جوان یا نوجوانی که در خیابان با پوشش و آرایش و رفتار خاص خود ظاهر میشود، پالسهای سیاسی هم میفرستد. این پالسها لزوما آگاهانه نیستند، ولی رفتار اجتماعی و فرهنگی و سبک زندگی جوانان و نوجوانان دلالتهای سیاسی دارد، بدون اینکه آنان به طور آگاهانه و برنامهریزیشده در پی یک کنش سیاسی باشند. جوانان در مرکز خرید کورش هم نخواستهاند حرکت سیاسی کنند، ولی کار آنها پالس سیاسی هم دارد. اتفاقا باید به طور همدلانه به این پالسها توجه کرد؛ آنها دارند وضعیتی ناآشکار را هویدا میکنند که توجه به آن و بهرهبرداری مناسب از ظرفیتهای ناشی از آن، میتواند به بهبود اوضاع کمک کند. به بیان دیگر، جامعه در حال غیرسیاسیشدن است، اما این غیرسیاسیشدن جامعه و نسلهای جدید فینفسه خبر خوبی نیست.
با توجه به اینکه در تمام دنیا آیتی بهشدت گسترش یافته، آیا روندی را که برای نوجوانی در ایران اتفاق افتاده، میتوان بخشی از یک روند جهانی دانست؟
برخلاف تصور ما، در تمام جهان هنوز به آموزش ادبی توجه دارند. امروزه در آمریکا اگر فردی بخواهد به دانشکده پزشکی برود، باید جامعهشناسی هم بداند. آنجا به سواد ادبی هم توجه میشود. نظام آموزش بهگونهای طراحی میشود که جنبههای مثبت فرهنگ جوانی را تقویت کند و البته از آسیبهای احتمالی آن نیز بکاهد.