نخستین رمانهای شما، «مردی به نام اوه» و «مادربزرگ سلام رساند و گفت متأسف است» هر دو شخصیتهایی پیچیده با اعماق پنهان معرفی میکنند. از نوشتن کدام شخصیت (در رمانهای گذشته یا آینده) بیشتر لذت بردید و چرا؟
فکر میکنم همیشه به شخصیتی که درحال حاضر مینویسم علاقه دارم. باید به این صورت باشد، شاید شبیه یک رابطه باشد، شما حتما عاشق کسی هستید که هماکنون با او به سر میبرید. هنوز هم میتوانید با شخصیتهای قدیمی دوست باشید، اما باید سرمایه، وقت و توجه خود را در اختیار شخصی که همین حالا با او هستید بگذارید.صادقانه بگویم، احساسات من در مورد شخصیتها تا جایی پیش میرود که تقریباً کاراکترهای کتابهای قدیمیام را کمی فراموش میکنم، زیرا بیش از حد در «حال حاضر» سرمایهگذاری میکنم.
گاهی مردم سوالاتی جزئی درباره کتابهای قبلیام میپرسند و باید جواب بدهم. «یادم نمیآید، باید آنچه را نوشتهام دوباره بخوانم.» به این معنی نیست که به شخصیتهای قدیمی اهمیت نمیدهم، واقعاً این کار را میکنم، اما شخصیتهای حاضر، همه وجود مرا فراگرفتهاند؛ افکار و احساسات و خاطرات و برنامههایم را. تجربه من این است که هر وقت کتابی مثل این مینویسم و هرچه دارم در اختیار کاراکترها میگذارم، شخصیتها برای من واقعی میشوند. آنها را واقعی میدانم؛ به همین دلیل بیشتر بهعنوان مستند، نسبت به کتابهای قدیمی خود عکس العمل نشان میدهم. گویی با شخصی واقعی مصاحبه کردهام، یک کتاب در موردش نوشتم، بعد این شخص دیگر بدون من به زندگی خود ادامه داده است.
وقتی داستان شروع میشود، السا در زندگی خود دو ابرقهرمان دارد – مادربزرگش و هری پاتر- گرچه ممکن است چند تای دیگر نیز رفته رفته به اینها اضافه کند. وقتی جوانتر بودید، ابرقهرمانهای شما چه کسانی بودند؟
من ورزش را دوست داشتم؛ بزرگترین جهانی بود که برای خود شبیهسازی میکردم. به نظر من ورزش هم مثل ادبیات یا فیلمهای طنز، نوعی فرار است: شما پا به جایی میگذارید که همه چیز ساخته شده اما وانمود میکنیم واقعی است، تظاهر میکنیم مهم است؛ احساسات واقعی خود را در آن سرمایهگذاری میکنیم. بعد تصمیم میگیریم که نمیخواهیم همه چیز فرو بریزد. «جنگ ستارگان» و «ارباب حلقهها» بدون تماشاگر به هیچ جا نمیرسیدند؛ فوتبال هم همینطور است. همه اینها تظاهر میکنند و در اعماق وجود خود این را میدانیم، اما بهعنوان انسان به آن نیاز داریم. وقتی در مورد مدل روانشناختی «سلسلهمراتب نیازهای مزلو» صحبت میکنم که در آن نیازهای انسانی مانند «غذا»، «مسکن»، «دوستی» و غیره در یک هرم آمدهاند، همیشه از اینکه «تخیل» هرگز در آن ذکر نشده است، تعجب میکنم. همه آنهایی که تا به حال دیدهام چیزی در سر دارند که کاملاً ساختگی است و بهطور قطع برایشان مسألهای حیاتی محسوب میشود. میتواند فیلم، کتاب، ورزش، موسیقی یا هر چیز دیگری باشد. نمیدانم آیا جواب سوال شما را دادم یا نه. اما اگر اینطور نیست، به «آسترید لیندگرن» پاسخ میدهم؛ نویسنده محبوب من است. اگر او را دوست نداشته باشید، من و شما به هیچ وجه چیز مشترکی در زندگی نداریم.
یکی از شخصیتهای مورد علاقه من در این رمان «پرستار» شجاع و بیسکویتخور داستان است.
خب این مرد، پرستار است. پرستارها همانطور که به نظر میرسند، هستند. مثل این است که بپرسیم «اسب چگونه به نظر میرسد؟» این کاراکتر، کرگدن لاغر یا میمون خیلی بزرگ یا مار پشمالو نیست. فقط یک اسب است… واقعاً میخواستم جوری بنویسم که هر خوانندهای بتواند با او درگیر و وارد هویتش شود. میخواستم مردم را وادار کنم از تخیل خود استفاده کنند. البته خلاف خواست من شد، زیرا حالا بیش از ٣٠گفتوگو از طریق ایمیلهای مختلف با مردمِ حداقل ۶شهرستان مختلف داشتهام که برایم نوشتهاند: «سگها نمیتوانند شکلات بخورند؛ اگر بخورند میمیرند.» آنوقت جواب میدهم:«خب این سگ نیست.» آنوقت پاسخ میدهند: «سگها نمیتوانند شکلاتِ مورون بخورند.» بعد من جواب میدهم: «خب این کاراکتر پرستار است، نه سگ.» آنوقت به من میگویند: «شما هیچی از سگها نمیدانید؛ آنها آلرژی دارند…» بعد دوباره جواب میدهم: «این سگی ناوارد نیست؛ پرستاری ناشی است.»
مادربزرگ السا مسئول خلق وحشتناکترین افسانهها و بسیاری از سلسلههای پادشاهی است. بهعنوان یک بزرگسال آیا هنوز هم افسانهها جایگاه ویژهای در قلب شما دارند؟
فکر میکنم هر فرد بالغی که مکان ویژهای برای افسانهها ندارد، نیاز به کمک دارد.
درحال حاضر روی چه کتابی کار میکنید؟ میتوانید کمی در مورد آن به ما بگویید؟
در حال نوشتن کتابی هستم که تا پاییز امسال در سوئد منتشر میشود. به گفته کسانی که آن را خواندهاند، از کتابهای قبلیام، بسیار جدیتر است. طنز کمتری و داستان بیشتری دارد و شاید کمی غمانگیزتر باشد. متفاوت است. بنابراین ممکن است همه از آن متنفر شوند؛ نمیدانم. اما این همان چیزی است که میخواستم الان بنویسم و فکر کردم حالا که ناشران واقعاً میخواهند کتابهای مرا منتشر کنند، باید از این فرصت استفاده کنم. از آنجا که به محض اینکه بفهمند، همه چیز تغییر خواهد کرد، واقعاً نمیدانم اینجا چه کار میکنم.
حالا چند سوال کوتاه جنجالبرانگیز؛ کتاب الکترونیکی یا کتاب واقعی؟
برایم فرقی نمیکند. کتابهای چاپی زیادی میخوانم، بسیاری دیگر را در تلفن همراه خود میخوانم. دو فرزند دارم و وقت انتخاب نحوه خواندن را ندارم. اگر بتوانم کتاب بخوانم، هر جوری شده میخوانم.
ادبیات داستانی یا غیرداستانی؟
داستانی. همین. به اندازه کافی واقعیت در خود واقعیت وجود دارد.
خرید آنلاین یا خرید از کتابفروشی؟
خرید از کتابفروشی.
نشانهگذاری یا تا زدن صفحهای از کتاب؟
تا زدن کتاب.
برگرفته از سایت بیبلیوبث
ترجمه از شهروند