گفت‌وگو با علی سرابی درباره فیلم «خشکسالی و دروغ»: ماندگارشدن در بازیگری سخت است

علی سرابی با اینکه در سینما فقط در یک فیلم نقش اول بازی کرده، اما به‌دلیل فعالیتش در عرصه تئاتر بازیگر شناخته‌شده‌ای است. نقش امید در فیلم «خشکسالی و دروغ» را قبلا سه بار در اجراهای مختلف صحنه تئاتر به  کارگردانی محمد یعقوبی اجرا کرده است. تسلط او بر تحلیل نمایش‌نامه «خشکسالی و دروغ» باعث شد درباره این فیلم با او صریح‌تر صحبت کنیم. هرچند آشنایی با فعالیت‌های تئاتری سرابی خالی از لطف نیست. با او به بهانه بازی در «خشکسالی و دروغ» گفت‌گو کرده‌ایم که می‌خوانید:

‌اولین بار جاذبه در تئاتر چطور برای شما ایجاد شد که به سمت بازیگری بیایید.
همه بازیگرها یک خاطره کلیشه‌ای درباره بازی‌کردن در مدرسه و تئاتر دارند. همیشه درباره این سؤال فکر می‌کنم. در مقطع راهنمایی شروع کردم به تئاتر بازی‌کردن و خودم نمایش درست می‌کردم. یکی از دوستانم موادی می‌آورد که خودمان را سیاه می‌کردیم. قبل از دانشگاه رشته تجربی خواندم. اما همیشه می‌خواستم بازیگر شوم ولی نمی‌دانستم چطور. فقط می‌دانستم باید در کنکور شرکت کنم. یادم هست نظام قدیم به این صورت بود که می‌توانستی در کنار هر رشته‌ای که می‌خوانی در رشته هنر هم امتحان بدهی اما من در رشته تجربی امتحان ندادم. چون مطمئن بودم می‌خواهم وارد رشته هنر شوم. روند قبول‌شدنم در دانشگاه هم عجیب است که در کتاب بزرگداشت آقای سمندریان چاپ شد. خاطرم هست زمانی که خیلی کوچک بودم وضعیت مالی خانواده‌ام خیلی خوب بود و تازه ویدئو وارد شده بود که پدرم با یک کارتن بزرگ فیلم دستگاه ویدئو خرید. یکی از فیلم‌هایی که خیلی روی من تأثیر گذاشت فیلم «شعله» بود که به نظرم یکی از نمونه‌های وسترن هندی است. بارها این فیلم را دیده‌ام. برادر کوچک‌ترم را وادار می‌کردم با من بازی کند و دیالوگ‌ها را حفظ می‌کردم. بزرگ‌تر که شدم تئاتر خواندم و به چیزی که می‌خواستم رسیدم.
‌کدام کار شما را در این حرفه تثبیت کرد؟
اولین کاری که من را وارد عالم بازیگری کرد و اتفاق خوبی افتاد کار چهارم یا پنجمم در دانشگاه بود که به عنوان بازیگر در نوزدهمین جشنواره فجر با نیما دهقان در سال ٧٩ شرکت کردم؛ متنی از مهرداد رایانی‌مخصوص به نام «کفتر به توان ٢» که پسر آقای لایق هم آنجا بود. یادم هست به ما می‌گفتند شما اولین گروه جوانی هستید که به جشنواره فجر آمده‌اید. خیلی برای این تئاتر زحمت کشیدیم. برای منِ جوان ٢١ساله باعث شد یکباره نامزد دریافت جایزه فجر شوم و اتفاق بزرگی برایم بود. آن زمان رئیس دانشگاه آقای حاجیان بود که برای من جشن گرفت و گروه‌های دیگری دنبالم آمدند و اساسا بازیگری حرفه‌ای‌ام شروع شد. از سه، چهار سال بعد بازیگر حرفه‌ای شدم و درآمدم از تئاتر بود.
‌اولین کاری که از شما دیده شد نمایش «آندرانیک» از حسین مهکام بود؟
کار «کفتر به توان ٢» باعث شد من شناخته شوم و به صورت حرفه‌ای وارد تئاتر شوم. اما دقیقا در اولین کاری که خیلی مطرح شدم و جایزه‌ ویژه‌ای گرفتم تئاتر «آندرانیک» بود که جایزه کانون منتقدان را گرفتم.
‌بعد از دیده‌شدن در تئاتر، کار برایتان ساده‌تر یا مشکل‌تر شد؟
الان دو، سه سال است که آموزش بازیگری می‌دهم. همیشه به شاگردانم می‌گویم بازیگرشدن واقعا کار دشواری است چون بیشتر آدم‌ها دوست دارند دیده شوند. اما از آن سخت‌تر ماندگارشدن در بازیگری است. وقتی چند کار خوب انجام می‌دهید تازه کارتان سخت می‌شود. چون گروه‌های مختلف از تو توقع دارند و افراد زیادی پشت سرت صف می‌کشند که جایت را بگیرند. اگر کوچک‌ترین لغزشی داشته باشید سریع کنار می‌روید. همین الان هم احساس می‌کنم هرچه جلوتر می‌روم کارم سخت‌تر می‌شود.
‌یکی از کارگردان‌هایی که به‌نوعی در مواجهه با شما به جمع‌بندی خوبی رسیده محمد یعقوبی است؟
دقیقا.
‌ارتباط‌تان چگونه است؟
همیشه می‌گویم دو نفر در بازیگری روی من خیلی تأثیر گذاشتند. این آموزش بعدها تأثیری گذاشت که بتوانم در کارم منتقلش کنم. یکی مرحوم استاد سمندریان که در دانشگاه استاد من بودند و هنوز هم مواردی که از ایشان آموختم به کارم می‌آید و دومین نفر محمد یعقوبی است. اولین کاری که با ایشان کردم نمایشی است به نام «ماه در آب» که دوباره در حال اجراست. ١٠ سال قبل تقریبا یک‌ونیم سال بود که به دلیل مشکلات مالی از تئاتر خداحافظی کرده و وارد بازار کار شده بودم. بعد از مدتی متوجه شدم من مال این کار نیستم. در بحبوحه اینکه چطور به تئاتر برگردم، خانم الهام خداوردی دستیار آقای یعقوبی با من تماس گرفتند و برای یک کار دعوت کردند که این اتفاق برای من اتفاق بزرگی بود. ایشان نقش مازیار را در «ماه در آب» به من داد و با آن کار، دوباره احیا شدم. شیوه نگاه به نوع بازیگری محمد یعقوبی خیلی روی من تأثیر گذاشت و نگاه من به بازیگری به سمت‌وسوی دیگری رفت.
در دو فیلم «دهلیز» به کارگردانی بهروز شعیبی و تهیه‌کنندگی محمود رضوی و فیلم «ملبورن» به کارگردانی نیما جاویدی و تهیه‌کنندگی جواد نوروزبیگی هم بازی‌گردانی می‌کردم که در هر دو کار اتفاقات خوبی برای بازیگران افتاد. یعنی بازیگران هر دو فیلم، جایزه‌های ویژه بازیگری گرفتند.
‌از کارهای آقای یعقوبی که کار کردید کدام‌ها را بیشتر می‌پسندید؟
از لحاظ بازیگری در کارهای محمد یعقوبی و کلا همه کارهایی که تا به امروز انجام داده‌ام، کاری است که همواره آرزو دارم دوباره اجرا شود. کار «نوشتن در تاریکی» سال ٨٩ با سانسور بی‌رحمانه‌ای مواجه شد و نقش من از نمایش درآمد و فقط من روی استیج می‌آمدم و درباره نقشم توضیح می‌دادم. اما من برای این نقش سه ماه و نیم زحمت کشیدم. خیلی جاها رفتم و تحقیق کردم حتی وزن اضافه کردم اما نقشم سانسور شد. تا مدت‌ها بعد خلق‌وخوی من بد بود و رابطه‌ام با دوستانم به هم خورد. زمانی آقای چرمشیر به‌طور خصوصی از من تعریف کرد و انرژی زیادی داد و گفت بعضی نقش‌ها به وجود می‌‌آیند که برای یک بازیگر خطرناک هستند و زندگی‌اش را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند و نقشی که تو بازی کرده‌ای از آن دسته نقش‌هاست.
‌کدام‌یک از کارگردانان دیگر به‌نوعی به کار شما سمت‌‌وسویی داده‌اند؟
دوران دانشجویی با نیما دهقان چندین کار انجام دادم. سال سوم دانشگاه کاری انجام دادم که نیما برای من سه جلد کتاب استانیسلافسکی آورد و گفت اینها را بخوان کمکت می‌کند. با خواندن این کتاب‌ها با تئوری بازیگری آشنا شدم و بعد درباره مکتب‌های مختلف تحقیق کردم. کارکردن برای گروه نیما باعث شد با او رشد کنم چون کارگاهی کارکردن و اتودزدن را با نیما دهقان یاد گرفتم. یکی از افراد دیگر که در روند بازیگری‌ام تأثیر گذاشت محمد رحمانیان بود که دو سال قبل با هم‌ به اختلاف برخوردیم و با هم کار نکردیم. با وجود اینکه نسبت به ایشان دلگیر هستم اما در بازیگری در قالب کسی که ادبیات نمایشی را خوب می‌شناسد و قلم‌به‌دست بسیار خوبی است و ادبیات و تاریخ را می‌شناسد، در آن حیطه در بازیگری من خیلی تأثیر گذاشت. برای بازیگری من دو، سه نقش نوشتند که تمرین بازیگری خیلی خوبی برایم بود. نقش‌هایی در تئاتر «ترانه‌های قدیمی» و «ترانه‌های محلی» که برای من نوشتند و باعث شد بتوانم از توانایی‌هایم استفاده کنم.
‌چطور شد که تصمیم به کارگردانی گرفتید؟ آیا در امتداد بازیگری است؟
من می‌گویم کسی که کار هنری می‌کند و بعدها می‌توان نام هنرمند روی او گذاشت باید در هنر شاخه‌های مختلف را امتحان کند. استراسبرگ در کتاب «بازیگری به شیوه متد» می‌گوید بازیگر خوب باید در مشاغل و حرف مختلف سررشته داشته باشد، ولی در پنج، شش حرفه تخصص داشته باشد. به خاطر اینکه اینها باعث می‌شود جهان‌بینی بازیگر وسیع شود. من مایلم مشتقات نمایش، سینما و تئاتر را تجربه کنم. در همین مسیر فیلم کوتاه و تئاتر کار کرده‌ام و همین‌طور دوبله و صداپیشگی در مجموعه کلاه‌قرمزی؛ بازیگردانی و کارگردانی تئاتر هم کرده‌ام و قطعا کارگردانی سینما را هم تجربه می‌کنم. چون اینها به دنیای بازیگری من کمک می‌کند به اینکه کشفیاتم بیشتر شود. اگر هنرمند تلقی شوم این کارها باعث می‌شود بتوانم شاخه‌های مختلف را کشف کنم. کارگردان‌های مختلف بعضی وقت‌ها به من می‌گویند اگر میزانسن یا نظری‌ داری بگو، همین به من نشان می‌دهد می‌توانم صاحب اندیشه‌ای باشم. اولین کارم در جشنواره «ماه» بود که «هویت» را کارگردانی کردم و جایزه کارگردانی و بازیگری گرفت. بعد همراه مسعود فروتن کارگردانی کردم که کار خوبی شد. بعد دو تئاتر کوتاه برای شبکه یک ساختم و از کارگردانی خوشم آمد. خیلی دوست داشتم صاحب اندیشه‌ای بودم و می‌نوشتم اما حداقل در مرحله دوم در جایگاه کارگردان احساس می‌کنم می‌توانم چیزی را خلق کنم و فراتر از بازیگری است و به‌نوعی لذتش از بازیگری برایم بیشتر است. باز هم کارگردانی خواهم کرد اما در هر مرحله‌ای باشم خودم را همچنان بازیگر می‌دانم.
‌شرایط تئاتر برای شما راحت است؟ خیلی‌ها به لحاظ معیشتی نمی‌توانند در تئاتر دوام بیاورند و گاهی برای همیشه از صحنه دور می‌شوند.
جلسه اول همه این مشکلات را به هنرجویانم می‌گویم. بازیگری تئاتر و ماندن در صحنه کاری بسیار سخت است و باید چیزهای زیادی را از دست بدهید. حدود ١٢ سال قبل آماری گرفتم که در آن سال حدود ۶٠٠ نفر ورودی بازیگری در کل کشور داشتیم و از این بین چهار، پنج بازیگر می‌ماند. الان که این آمار خیلی بیشتر شده. ماندن و بازیگرشدن در تئاتر کار دشواری است. مثلا اینکه می‌گویند ما سر کار هستیم و نمی‌توانیم برای تمرین وقت بگذاریم. من تا جایی که یادم هست از هشت صبح شروع به تمرین بدن و بیان با گروه‌های مختلف می‌کردم تا ساعت ١٠ شب و لابه‌لا هم تئاتر می‌دیدم. شما مجبور هستید به عنوان بازیگر کارتان را تعطیل کنید و بازیگر تئاتر شوید. من اگر در تئاتر بازیگر موفقی شده‌ام و به جایی که می‌خواستم رسیدم به این دلیل است که بخش عمده‌ای از زندگی شخصی خودم را به خاطر تئاتر از دست داده‌ام. پول درنیاوردن از تئاتر، توسری‌خوردن، ‌ردشدن‌ها حتی در بخش ممیزی‌ها همه را تحمل کردم و الان چهار، پنج سال است که به جایی رسیده‌ام که زندگی خانوادگی‌ام فقط از طریق تئاتر می‌گذرد. اما ١٠، ١٢ سال خیلی چیزها را از دست دادم و تحمل کردم. الان وقتی به بعضی اتفاقات فکر می‌کنم، می‌بینم خیلی سخت بوده است. یکی از موانعی که همیشه باقی می‌ماند بخش ممیزی و سانسور است. فیلم‌های «اشکان و انگشتر متبرک» شهرام مکری، «دلم می‌خواد» فرمان‌آرا و «خشکسالی و دروغ» را بازی کردم که هیچ‌کدام پخش نمی‌شدند! از «خشکسالی و دروغ» کلی سانسور کردند تا اکران شد. برای بازیگر امنیت شغلی وجود ندارد و اصلا انرژی هم نمی‌ماند.
‌ بزرگ‌ترین معضل هنرمند سانسور است یا خودسانسوری؟
سانسور است که باعث خودسانسوری می‌شود. زمانی می‌گوییم خودسانسوری که یک هنرمند بسیار فرهیخته و با مطالعه باشد که دانشش اجازه دهد خودسانسوری کند. ولی سانسور واژه‌ای است که در دولت‌های مختلف ما کم‌وبیش شده اما همواره بوده و در تئاتر نسبت به سینما عمیق‌تر است.
‌تازگی‌ها تئاتر رونق بهتری گرفته است. تعداد سالن‌هایی که تئاتر اجرا می‌کنند بیشتر است. به‌نظرتان علت زیادشدن سالن‌های تئاتر چیست؟
از ١٠ سال گذشته سینما و تلویزیون ما افت شدیدی پیدا کرد.
‌البته سینما با تلویزیون قابل مقایسه نیست.
در همه دنیا این دو را نمی‌توان با هم قیاس کرد. اما این را به طور کلی گفتم. مجموعه‌های ١۵ سال قبل تلویزیون را با الان مقایسه این را کنید که دیگر نمونه‌اش ساخته نمی‌شود. در سینما هم فیلم‌سازان خوبی بودند که الان دیگر نیستند. در این گیرودار که افت کیفی به وجود می‌آید در کنارش تئاتر از لحاظ نگارش و به‌وجودآمدن نمایش‌نامه‌های مدرن و به‌روز رشد کرد.
‌البته بعضی‌ها این رشد را به خاطر نهضت ترجمه می‌دانند.
در دولت اصلاحات نمایش‌نامه‌نویس‌های به‌روزی مثل آقایان یعقوبی، چرمشیر، رحمانیان و حتی جوان‌ترهایی مثل علیرضا نادری به وجود آمدند. محمد مساوات نویسنده‌ای است که چند سال است می‌‌نویسد.
‌در صورتی که اگر به تاریخ نمایش‌نامه‌نویسی ایران نگاه کنیم بهرام بیضایی و غلامحسین ساعدی و اکبر رادی بودند که انگشت‌شمار و البته تأثیرگذار بودند.
اتفاقی هنری در تئاتر رخ داد و کم‌کم مردم شروع به دیدن تئاتر کردند. در جامعه ایرانی در شب‌نشینی‌های خانوادگی اگر کسی از اهل خانواده یا دوستان در یک دورهمی بگوید من به دیدن تئاتر رفته‌ام خودش را به جامعه روشنفکری متصل می‌کند و اینها عواملی است برای اینکه تئاتربین‌ها بیشتر شود. عامل دیگر کوچ بچه‌های سینما به تئاتر بود که اسم‌شان تبلیغات خوبی برای تئاتر شد.
‌شما نسبت به این قضیه واکنش نشان ندادید؟ مثل اعتراضاتی که آقای فراهانی کرد؟
خیر. با آقای فراهانی صحبت کردم و گفتم مخالف هستم. نظر ایشان درست است، اما با وجود ایراداتی، محسناتی هم دارد. اگر من امروز تئاتری کار می‌کنم که تا ٢٠ شب آینده بلیت‌هایش فروخته شده یکی از دلایلش این است که بچه‌های سینما، تئاتر بازی کردند و تبلیغ شد. قبلا فقط مجموعه تئاترشهر داشتیم. اما الان سالن‌های زیادی برای تئاتر اختصاص داده شده است. الان معدود فیلم سینمایی است که نسبت به هزینه تولیدش دو یا سه برابر فروش داشته باشد اما در تئاتر کارهایی داریم که حدود ١٠ برابر هزینه تولید با یک سالن و یک سانس در روز فروش داشته‌اند.
‌ وقتی وارد سینما شدید به جز «خشکسالی و دروغ» نقش اصلی بازی نکردید. چند جا هم نامتان را به عنوان بازی‌گردان شاهد بودیم. آیا متن «خشکسالی و دروغ» بود که شما را ترغیب به بازی کرد یا دلایل دیگر وجود داشت؟
فقط به دلیل متن بود. البته دوست داشتم در سینما هم کار کنم. نقش‌های زیادی هم به عنوان نقش مکمل پیشنهاد می‌شد که قبول نکردم. فیلم «دلم می‌خواد برقصم» را به خاطر آقای فرمان‌آرا قبول کردم. اول قرار بود چهره‌های سینما نقش من را در «خشکسالی و دروغ» بازی کنند که آقای یعقوبی پافشاری کرد که من این نقش را بازی کنم؛ به خاطر عرقی که به این نمایش‌نامه دارم و اینکه همیشه به خودم قول دادم سعی کنم در هر قدمی که برای تئاتر کشورم برداشته می‌شود سهیم باشم. «خشکسالی و دروغ» اولین اثر تئاتری است که بعد از انقلاب به فیلم سینمایی تبدیل شد. مضافا اینکه این تئاتر در سه دوره در سه سال مختلف اجرا شده و همواره من آن نقش را بازی کرده بودم و می‌خواستم در فیلم سینمایی‌اش هم خودم باشم.
‌چرا آقای یعقوبی این متن را به پدرام علیزاده سپرد؟
باید از خودشان بپرسید چون من هم پرسیدم. اما قانع نشدم چرا کار را به کارگردان صاحب‌نام‌تری نسپرده است. من دو کار خوب سینما انجام دادم که بازی‌گردان بودم و با سینما بیگانه نیستم. به آقای یعقوبی گفتم این کار یکی از متن‌هایی است که وقتی به کار سینمایی تبدیل می‌شود باید از سوی کارگردان هوشمند و امتحان پس‌داده‌ای ساخته شود چون کار سختی است.
‌لحن غالب کار چه بود؟
اگر در سبک‌ها دسته‌بندی کنیم یا نوع نگاه به یک اثر هنری، این کار را باید در آثار کمدی درام قرار دهیم. درامی که لحن کمدی دارد.
‌اما در تئاتر هرچه کار کمدی باشد، اعماقی در آن دیده می‌شود. حتی در لحظه‌های خنده و گریه. اما به نظرم فیلم «خشکسالی و دروغ» لحن دوپاره‌ای دارد.
اصلا به نظرم فیلم چندپاره است.
‌در سینما چیزی به نام دوز معین است که ریتم را می‌سازد و هنر کارگردانی را به نمایش می‌گذارد. یعنی اگر این دوز بیشتر یا کمتر باشد، فیلم را دچار چالش جدی می‌کند. حالا به نظر شما دوز معین در فیلم از سانسور لطمه دید یا کارگردان؟
بزرگ‌ترین خلل در کارگردانی است. اشکال اول در نوع تفسیر و نگاه کارگردان به این متن است.
حتی اگر من نسخه اصلی سینمایی را ندیده باشم، به عنوان یک بیننده که اثر نمایشی را خوانده‌ام با دیدن تنها یک تیزر از این فیلم متوجه می‌شوم کارگردان به‌هیچ‌وجه این اثر را نشناخته است. معتقد هستم «خشکسالی و دروغ» یکی از نمونه‌های تأثیرگذار ادبیات نمایشی است و سه دوره در سه سال این کار را در کشورهای مختلف اجرا کرده‌ام شاید نزدیک به ١٧٠ بار، در همه این اجراها و در هر جای دنیا که اجرا شد با زیرنویس برای مردم اجرا شد، مردم تحت‌تأثیر قرار گرفتند خندیدند و اشک ریختند و با سکوت سالن را ترک کردند. تعجب می‌کنم وقتی این اثر سینمایی می‌شود و در تیزر این فیلم یک موسیقی شاد نواخته می‌شود و آقای گلزار می‌گوید اگر روزی دوست‌دختر قبلی‌تان زنگ بزند شما چه‌کار می‌کنید. ایشان می‌خندد و می‌گوید من که Reject می‌کنم. کارگردان رویه سطحی کار را فهمیده.
‌ تدوین کار مشکل دارد. چرا همه‌چیز کوتاه شده است؟ با وجود بازی شما و آقای گلزار که خوب بوده. اما خیلی چیزها مبهم است یا زن فیلم را بیشتر از اینکه او را درک کنم، تهی‌مغز به نظر می‌رسد؟
من تهی از مغز تفسیر نمی‌کنم. در فیلم نقشی است که بخش عمده‌ای از آن را نمی‌بینید و کارگردان به سلیقه شخصی‌اش حذف کرده و ربطی به سانسور ندارد. تأثیرگذارترین جای بازی شخصیت میترا (آیدا کیخایی) که شما با او همذات‌پنداری می‌کنید را کارگردان به سلیقه شخصی درآورده. در صحنه میهمانی آخر کار جایی است که این خانم یک جوک بسیار معنادار با حالت هیستریک تعریف می‌کند و شما دلتان به حالش می‌سوزد.
‌کارگردان باید گرافیک فیزیک یک بازیگر را در نظر گیرد و نماهای بدی از خانم کیخایی گرفته شده!
در کارهایی که بازیگردانی کردم این‌قدر غصه و جوش نخوردم.
‌پس چرا به این کار ادامه دادید و حالا از آن دفاع می‌کنید؟
کار درعین‌حال که نقاط ضعف دارد اما نقاط قوت بسیاری دارد. حداقل اینکه بار نوشتاری و روشنفکری دارد. زمانی که بدون نگاه کارگردانی، دیالوگ را بشنوید، اگر آدم باهوشی باشید متوجه می‌شوید اثر تأثیرگذار است و با ذهن شما بازی می‌کند. هنوز معتقدم فیلم با همه ضعف‌هایی که دارد، در ٢٠ دقیقه آخر فیلم تأثیرگذار است. در چند سینمای مختلف دیدم که مردم در پایان فیلم سکوت کرده و به فیلم نگاه می‌کنند. به‌هرحال نقاط قابل دفاع هم دارد.
‌فیلم مدام در اوج و فرود است. مثلا در پلان اول فیلم‌بازی‌ای از شما دیدم که در ادامه دیده نمی‌شود و شما را یک فرد لوده و باری به هر جهت می‌بینم.
اولین ورژن تئاتر این کار را با مهدی پاکدل، رویا دعوتی و من اجرا کردیم. یک شب جماعت خانم شبه‌فمینیستی آمدند و جلوی در یک ساعت با محمد یعقوبی بحث می‌کردند و اعتراض داشتند. اکثرا این اتفاق می‌افتد. اما من می‌گویم این نگاه درست نیست.
‌در نهایت این فیلم نشان می‌دهد که ضدزن است. چون از ذهن انجمادیافته مردانه روایت می‌شود. چرا؟
این‌طور نیست. به هیچ‌وجه این کار ضدزن نیست. لایه رویی کار، ضدزن است؛ زنی که غر می‌زند و همسرش به سراغ زن دیگری می‌رود. اما به بطن اثر نگاه کنید. یکی از مهم‌ترین بخش‌های کار که اصلا فیلم‌برداری نشد که آرش (محمدرضا گلزار) راجع به دعای داریوش و فلسفه «خشکسالی و دروغ» مونولوگی طولانی می‌گوید. می‌بینید دروغ عنصری است که بنیان خانواده را از هم می‌پاشد. در این اثر که چهار شخصیت اصلی دارد تنها کسی که بسیار عالی دروغ می‌گوید و شما با او همذات‌پنداری می‌کنید و حق را به او می‌دهید شخصیت امید است که کارش وکالت و قضاوت است. اما خودش به‌شدت پنهان‌کاری می‌کند و دروغ می‌گوید اما شخصیت زن روراست با همسرش زندگی می‌کند اما به خانه دوست همسرش (آرش) می‌رود و می‌خواهد آنجا بماند که همسرش تصور کند او خیانت می‌کند اما آرش این کار را قبول نمی‌کند.
‌زن‌های این فیلم همه خمیده‌اند و مردها اعتمادبه‌نفسی دارند که انگار ازلی و ابدی است. مردها وقتی کنار هم هستند خیلی حالشان خوب است اما وقتی زن وارد می‌شود… .
این مثال را از خیلی خانم‌ها شنیده‌ام. معمولا دعوا و اختلاف در جمع زنانه بیشتر از جمع مردانه پیش می‌آید. در لایه رویی جامعه هم این است که می‌گویند «خاله زنک‌بازی درنیار».
‌اگر در مردها کمتر اختلاف می‌بینید به‌خاطر این است که همیشه به خودشان حق می‌دهند. به قول آقای بیضایی ممکن است مردها رئیس خانواده باشند اما زن‌ها مرکزیت یک خانواده را عهده‌دارند. زن‌ها در این فیلم جست‌وجوگر هستند. این تزلزل به یک امنیت فکری نرسیده اما مردها با دروغی که امید می‌گوید و موقعیتی که دارند زن را سر کار می‌گذارند. پس «خشکسالی و دروغ» انعکاسی از جامعه مردسالار است و نقد جامعه مردسالار است.
من قبول ندارم. چون شما برشی از یک زمان را می‌بینید که یک واحد انسان به نام مرد به زن خیانت می‌کند. چرا زن جوینده و پرسشگر است چون مرد پنهان‌کاری می‌کند. مرد است که خیانت می‌کند. یادم است سالی که این تئاتر اجرا شد یکی از عوامل وقت مرکز هنرهای نمایشی گفت این کار خطرناکی است و جلوی تئاتر را گرفته بودند. چون شما کاری کرده‌اید که همسر من می‌گوید تو هم ممکن است این کار را انجام دهی. این‌قدر واقعی است که خیلی خانم‌ها اعتراض می‌کنند.
‌ مشکلی که در فیلم «خشکسالی و دروغ» وجود دارد این است که این فیلم به مردها حق می‌دهد و دست آخر آنچه زن را نجات می‌دهد تنها زایش اوست. من با این نگاه مشکل دارم.
من می‌گویم این برداشت شماست. من این‌طور می‌بینم که بسیار تصویر واقعی نشان داده می‌شود.
‌بازی‌های شما و آقای گلزار آن‌قدر خوب بود که احساس می‌کردم قبلا هم با هم بازی کرده‌اید. چطور این بازی‌ها شکل گرفت؟
با آقای گلزار قبلا تمرین کرده و دورادور همدیگر را می‌شناختیم. ایشان برای من خیلی احترام قائل بود و من هم همیشه گفته‌ام این نقش را با مهدی پاکدل، پیمان معادی، احمد مهرانفر و رضا گلزار تجربه کرده‌ام. هر کدامشان در زوایایی بهتر بودند. همه‌شان به شیوه خودشان نقش را بازی می‌‌کردند اما به نظرم مهدی پاکدل درست‌تر به نقش می‌نشست. به این دلیل که محمد یعقوبی این دو نقش را اساسا برای من و مهدی نوشته بود. خیلی خوشحال بودم که در کنار استار سینمای ایران مثل آقای گلزار بازی می‌کنم. آقای گلزار خیلی برای تمرین وقت گذاشت. روز فیلم‌برداری هم مدام با هم اتود می‌زدیم.
‌ به نظرتان آقای گلزار بازیگر خوبی خواهد شد؟
من تخصصم بازیگری است و بازی را خیلی خوب می‌شناسم. در تئاتر هم بازیگر خیلی خوبی بودم. تعریفم درباره آقای گلزار این است که ایشان سینما و قواعدش را در بازیگری بسیار خوب می‌شناسد. قاب‌ها و مدیوم را خیلی خوب می‌شناسد.
‌به نظرم شناخت شما از کمدی در «غلتشن‌ها» به دردتان خورد.
من کمدی را خیلی دوست دارم و خیلی هم کار کرده‌ام. غلتشن‌ها کمدی‌اش با این جنس فرق می‌کرد که برگرفته از سبک معروف ایتالیا به اسم کمدی دلارته است که به بازی ما شباهت‌های زیادی دارند که در واقع ایرانیزه شده بود.
‌به عنوان سخن پایانی اگر صحبتی مانده بفرمایید.
«خشکسالی و دروغ» با همه ضعف‌هایی که دارد در سینمای امروز ما حرف برای گفتن دارد. به نظرم مخاطب این فیلم دست خالی از سینما بیرون نمی‌رود. کسی که تخصصش سینما باشد ضعف‌های بسیاری در فیلم خواهد دید اما در حیطه نگارش و مفهوم، فیلمی است که درخور تأمل و تفکر است. در جامعه سینمایی که ٩٠ درصد فیلم‌هایی که ساخته می‌شوند، تهی هستند این فیلم حرفی برای گفتن دارد و می‌توان درباره‌اش بحث کرد.

منبع شرق