شهاب مقربین تاکنون مجموعهشعرهایی چون «اندوه پروازها» «گامهای تاریک و روشن»، «کلمات چون دقیقهها»، «کنار جاده بنفش، کودکیام را دیدم»، «رویاهای کاغذیام»، «این دفتر را باد ورق خواهد زد»، «سوت زدن در تاریکی»، «کسی به در کوبید» و «تیکتاک قدمهات» را منتشر کرده است. جهان شعری مقربین مرز میان سادهنویسی و نگاه به مفاهیم عمیق اجتماعی و فلسفی است. مقربین علاوه بر سرودن شعر، دستی هم در ترجمه شعر دارد.
آقای مقربین! مقوله شعر و شاعری در کشور ما، از دید بسیاری از خود شاعران و مخاطبان جدی شعر، در وضعیت کنونی حال مساعدی ندارد و تلاشهای بسیاری از دوستان در این زمینه هم تاکنون راه به جایی نبرده. به عنوان شاعری که چند دهه در این عرصه فعال بودهاید برایمان بگویید که چه عواملی باعث ایجاد این هرج و مرج شده و چگونه میتوان حرمت شعر را حفظ کرد و به حالتی عادی برگرداند؟
اول به من بگویید کدام بخش فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و حتی روانی امروز ما حال خوبی دارد، تا بعد برسیم به شعر و شاعری. همه اینها در رابطههای متقابل بر هم تاثیرگذارند؛ پس چگونه میتوان آسیبهای شعر و شاعری را به تنهایی و مستقل از دیگر عوامل شناسایی کرد؟ اتفاقا من معتقدم در دل همه این ناهنجاریها، کموبیش شاعرانی هستند که تلاش میکنند تسلیم این شرایط نشوند. اگرچه امروز مانند گذشته کمتر شاهد چهرههای تاثیرگذار یا به قولی غولهای ادبیات هستیم، اما از یک طرف، بهطور پراکنده از شاعران مختلف، با شعرهایی روبهرو میشویم که قابل توجهند و از سوی دیگر شاعرانی نیز هستند که در مجموع و به نسبت، کارنامهای قابل قبول ارایه دادهاند. گذشته از این، در میان این هیاهوی آزاردهنده، اگر گوش تیز کنیم، صدایی از نسل جوان امروز شنیده میشود که میخواهد طرحی نو دراندازد. این به ما امید میدهد. با این همه، میپذیرم که با توجه به پیشینه شعر ایران، انتظار ما باید بیش از اینها باشد که هست. هرج و مرجی را که شما از آن میگویید، (اگر تعبیر درستی برای وضعیت امروز باشد)، از چند جنبه میتوان به آن نگاه کرد. اگر منظور انتشار خیل پرشماری از نوشتههای بیارزش یا کمارزش به عنوان شعر و ورود خیل افراد ناکاردان به این عرصه باشد، باید بگویم که این وضعیت کموبیش در گذشته هم وجود داشته است، تنها فرقش این است که در گذشته کمتر در معرض دید بوده است. امروز با وجود فضای مجازی و نیز سهولت چاپ کتاب، امکان آن فراهم شده که این نوشتهها در معرض دید عموم قرار گیرد و البته سبب غبارآلود شدن فضا و کمتر دیده شدن شعرهای اصیل شود. اما شما موخرهای را که اخوانثالث در کتاب «از این اوستا» نوشته است، بخوانید تا وضعیت مشابه امروز را در گذشته هم ببینید، موخره مفصلی است. در میانه مطالب گوناگونی که مطرح میکند، یک جا هم خاطرهای را از دوستی تعریف میکند که زمانی در شهرکی کوچک با جمعیت ده-دوازده هزار نفره اقامت داشته که به قول او –به طنز و شوخی البته سیزده-چهارده هزار شاعر داشته است. اخوان به شیرینی و البته با اغراق از قول دوستش روایت میکند که روزی به بهانه مجلس روضهخوانی جمعیت کثیری –بیش از دو، سه هزار نفر- از اهالی جمع میشوند، بهطوری که جای سوزنانداختن نبوده است. همه، بیاستثنا، مدعی شاعریاند و میخواهند شعر بخوانند و جالبتر آنکه هیچ یک دیگری را به شاعری قبول ندارد و همه همدیگر را تا حد تحقیر و تمسخر رد میکنند. شباهتها را با امروز میبینید؟ اگرچه روایت اخوان با اغراق و داستانپردازی همراه است، اما به هر حال نشاندهنده واقعیتی در آن روزگار هم میتواند باشد.
علت این میل عمومی به شعر و شاعری، ریشه در تاریخ و فرهنگ ما دارد. به دلایل گوناگون تاریخی و فرهنگی که شرح آن را قاعدتا پژوهشگران این حوزه باید بدهند، این به خصیصه ما ایرانیان بدل شده است و شاید به دلیل همین خصیصه هم هست که در طول تاریخ، شعر در این سرزمین اینچنین بالیده که هنر اول ما شده و در قیاس با فرهنگ سرزمینهای دیگر کمنظیر است. اما طبیعی است که تنها میل به شاعری یا حتی شور شاعری به شاعر شدن نمیانجامد. متاسفانه بسیاری از شیفتگان شاعری نادیده میگیرند که هر هنری، علاوه بر سری پرشور، دانش و شناخت ساز و کار و مهارت در آن را نیز نیاز دارد. هنر آمیزهای از شهود و آگاهی و تکنیک است.
اما اگر منظور شما از هرج و مرج ادبی، گرایشهای متعدد و نه چندان عمیق در شعر شاعران امروز است، من آن را بازتابی از وضعیت متلاطم، گره خورده و پیچیده اجتماعی امروز میبینم که هر کس به فراخور موقعیت خود، میخواهد نوعی واکنش به آن نشان دهد. اینکه این واکنشها تا چه اندازه با درک ضرورتهای زمانه شکل گرفته، مساله اصلی ماست. تکثر در گرایشها به خودی خود، نه تنها بد نیست، بلکه میتواند به گسترش دامنه و رنگارنگی شعر و ادبیات بینجامد، اما عدم درک ضرورتها و ارایه ژستی متفاوت فقط برای متفاوت جلوه دادن خود، و نه بر حسب نیاز زمان، همان هرج و مرجی را پدید میآورد که به آن اشاره کردید. گذشته از آن، سطحی بودن بلیهای است که گریبان بخش وسیعی از جامعه فرهنگی و غیرفرهنگی ما را گرفته است. یکی از نشانههای آن تیراژ کتاب و سرانه مطالعه ماست. اما من این وضعیت را بخشی از همان وضعیت کلانی میدانم که در آغاز گفتم؛ وضعیت نابسامان اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و روانی. همه این عوامل هم علتاند، هم معلول؛ چراکه در یک کلاف درهم پیچیده بر هم تاثیر میگذارند، اگرچه نقش بعضی به وضوح اساسیتر و تعیینکنندهتر است.
خیلی از دوستان معتقدند که تلاش برای نگاه سادهتر به شعر و به دنبال آن ظهور شاعران سادهنویس، آنگونه که باید و شاید با اقبال مواجه نشده و بسیاری دیگر هم بر این باورند که سادهسازی مفاهیم میتواند سلیقه مخاطب ایرانی را در برخورد با شعر ناب دچار مشکل کند. این هیاهو پیرامون سادهنویسی چرا هیچگاه تمامی ندارد و تاکنون چه دستاوردهایی داشته؟
البته من گمان میکنم این هیاهوی بسیار بر سر سادهنویسی دیگر فروکش کرده است. سادگی و پیچیدگی مفاهیمی نسبی و ذهنیاند. سطح فرهنگ و زیباییشناسی مخاطبان درجات مختلفی دارد. غالبا به دنبال چیزی میروند که با آن بیشتر رابطه برقرار میکنند و معمولا اکثریت با آنان است که کمتر به خود زحمت کشف و ایجاد رابطههای تازه میدهند یا شرایط زندگیشان مجال کافی برای آن را به ایشان نمیدهد، پس به رابطههای مألوف قناعت میکنند. از اینرو، نوشتههایی که به نسبت سادهترند، همانطور که شما میگویید، تمامی ندارد و همیشه خواهد بود. پیش از این هم همیشه در همه دورانها بوده است و بر خلاف نظر شما با اقبال هم روبهرو میشود، چراکه به هر حال آسانیابتر است و چنانکه گفتم اکثریت با جماعت آسانطلب است. اما به این نکته هم توجه کنیم، شعرهایی که زبانی ساده دارند یا مفهوم سادهای را در خود گنجاندهاند، لزوما همه سطحی نیستند. ما با شعرهای درخشان بسیار زیادی، چه در گذشته، چه امروز، چه در ایران و چه در جهان، مواجهیم که زبانی ساده دارند، اما نه تنها سطحی نیستند، بلکه عمیقا تاثیرگذار و تفکربرانگیزند. برعکس این قضیه هم صادق است؛ یعنی هر آنچه فهم آن دشوار است، لزوما شعری ناب و عمیق نیست. اصولا ارزشگذاری شعر بر اساس سادگی یا پیچیدگی آن امری نادرست و خود به نوعی سطحینگری و سادهانگاری است.
شما در طول حیات شاعریتان با بزرگان شعر ایران حشر و نشر داشتهاید و سبکها و دیدگاهها و جریانهای شعری زیادی تجربه کردهاید. پرسش من این است که شعر در دوران حضور ادبی شما تاکنون بهرغم وجود سلیقههای مختلف چگونه به مسیر منطقی خود ادامه داده و چگونه میشود همان تجربیات را در شعر امروز به کار بست؟
مسیر منطقی همان است که بهطور طبیعی جریان پیدا میکند. اگر حرکتی متوقف شد، یعنی مسیر درستی در پیش نداشته است و اگر بهطور طبیعی و نه با زور تبلیغات رسانههای مسلط، ادامه پیدا کرد، یعنی ضرورتهای زمان را درک کرده و با آن پیش رفته است. سلیقههای گوناگون نه تنها مانعی برای گسترش دامنه شعر و حرکت آن رو به جلو نیست، بلکه برعکس، چشمانداز ما را رنگارنگ و زیباتر میکند. سلیقههای گوناگون در میان مخاطبان شعر وجود دارد، پس چرا آفرینش شعر را به سلیقهای خاص محدود کنیم؟ اما اینکه میگویید چگونه میشود تجربههای گذشته را در شعر امروز به کار بست، قاعدتا ما تجربههای دیگران را میآموزیم که آن را تکرار نکنیم، یا چیزی به آن بیفزاییم یا دستکم به صورتی موثرتر و زیباتر به کار گیریم. از هر جهت که نگاه کنیم، مطالعه و بررسی تجربههای گذشته ضرورت دارد. آنها پیشنیاز تجربههای تازهاند.
اخیرا کتابی از شما شامل برگزیدهای از شعرهایتان به زبان انگلیسی ترجمه و در امریکا منتشر شده است. چندین شعر هم از شما تاکنون به زبانهای دیگر منتشر شده و مورد توجه هم قرار گرفته که همین امر به خودی خود نشان از توجه شما به ایجاد دریچهای از جنس ادبیات با جهان بیرون است. به نظر شما حالا که شعر ما به لحاظ دارا بودن نگاههای مختلف غنی است، چه باید بکنیم که ادبیاتمان در سطح جهان منحصر به چند نام همیشگی نباشد؟
یقینا بخش بزرگی از شعر ایران در عرصه جهانی نه تنها حرفی برای گفتن دارد که در میان شعرهای ملل دیگر چشمگیر نیز خواهد بود. بعضی از چهرههای کلاسیک و نیز معاصر ما به زبانهای دیگر ترجمه و تا اندازهای شناخته شدهاند، اما بیشک ما هنوز از این نظر راه درازی در پیش داریم. در این باره کوتاهی شده است. علتها متعددند. مهجور بودن زبان فارسی یکی از آنهاست. البته ایرانیانی هستند که با تسلط به زبانی خارجی به ترجمه آثار ایرانی میپردازند، اما ما نیاز به مترجمان غیرفارسیزبان هم داریم که به زبان فارسی مسلط باشند و شعر فارسی را به خوبی بشناسند. باید برای شناساندن زبان و شعر فارسی و ایجاد ارتباط کوشش کرد. کار سادهای نیست که از دست هر کسی برآید. متاسفانه دستگاههای فرهنگی ما هم که بیشترین امکانات را برای این کار دارند، ضمن اینکه همواره درگیر خودی و ناخودی کردن هستند، اقدام قابل ملاحظهای در این باره نکردهاند. باید تلاش همان چند مترجم ایرانی را غنیمت و قدر بشناسیم. فعلا کاری که از دست ما برمیآید، این است که به کار خود بپردازیم و این را هم در نظر داشته باشیم که ما برای جهانی شدن ابتدا باید شاعر بومی قابلی باشیم، چراکه از یک سو، شعر پدیدهای فرهنگی است و ریشه در فرهنگ و سنت زادبوم دارد. این نه به معنای آن است که چشم بر فرهنگ جهانی ببندیم، بهویژه اینکه امروزه، با توجه به گسترش ارتباطات، فرهنگها به هم نزدیک میشوند و در هم تاثیر میگذارند، بلکه به معنای آن است که از ریشههای خود جدا نشویم. بدون ریشه باد ما را خواهد برد. ما باید ادبیات کلاسیک خود را بشناسیم. نه اینکه به وزن و قافیه برگردیم، بلکه با زبان و اندیشه و تخیل پیشینیان خود غریبه نباشیم تا قادر باشیم به آن چیزی بیفزاییم. از سوی دیگر، شعر ما باید منعکسکننده زندگی فردی و اجتماعی و روحیات ویژه ایرانی باشد. شعر ما برای ملتهای دیگر به عنوان شعر ایرانی جذابیت خواهد داشت، نه شعری که شبیه شعر خود آنها باشد.
یکی از پرسشهایی که معمولا از دوستان شاعر میپرسم، این است که اگر به گذشته برگردند باز هم قدم در راه شعر و شاعری میگذارند؟ دوست دارم شما هم به این پرسش پاسخ بدهید و چراییاش را هم بگویید.
اگر به گذشته برگردم، ممکن است کارهای نکرده تا امروزم را بخواهم انجام دهم، اما به یقین از تکرار کار کوچکی که تا امروز کردهام، چشم نمیپوشم. ممکن است در آن گذشته فرضی، شرایط محیطی و اجتماعی دیگری به من تحمیل شود که -خوب یا بد- جز این باشد که بهواقع داشتهام، اما سرشت طبیعی مادرزادی من که عوض نمیشود.
یکی از مجموعههای شما موفق شد یکی از جایزههای خوب داخلی یعنی جایزه کارنامه را دریافت کند. میخواهم از این فرصت استفاده کنم و نظرتان را درباره جوایز ادبی این روزها و تاثیرشان بر روند کار یک شاعر بپرسم. شما فکر میکنید جایزه تا چه اندازه میتواند شاعرپرور باشد و تا چه اندازه ممکن است به عنوان عاملی بازدارنده در قدمهای بعدی عمل کند؟
جایزه نمیتواند شاعر پرورش دهد. تنها شاید برای برخی ایجاد انگیزه و احساس مسوولیت بیشتر در کار کند یا سبب دیده شدن بیشتر اثر او شود و موانع نشر برای کارهای بعدیاش را کاهش دهد. این بستگی به میزان اعتبار جایزه هم دارد. البته متاسفانه شرایط امروز کتاب و کتابخوانی ناگوارتر از آن است که جایزه هم بتواند بهطور اساسی دردی را دوا کند. اما تصور نمیکنم اثر بازدارندگی داشته باشد، مگر آنکه کسی آنقدر دچار توهم باشد که خیال کند به آخرین حد از خلاقیت رسیده است.
در میان شاعران بزرگی که با آنها مراوده داشتهاید، کدام یک بیشتر به ذهنیت شعری شما کمک کرده و چرا؟
خب من سعی کردهام تا آنجا که میتوانم به هر سرچشمهای چشم داشته باشم و به هر جریانی گوش بسپارم. اصولا نیاز هر شاعری کندوکاو در کار دیگران و بهرهگیری از تجربههایی است که با راه و روش خودش سازگار است. پس به نوعی میتوان گفت از هر که خواندهام، کم یا بیش فرا گرفتهام. اما در آغاز راه، دو تن از دو جهت بیش از دیگران به کار من آمدند. یکی احمد شاملو که شعرش دروازه دنیای جدیدی را بر من گشود و دیگری اسماعیل خویی که من در دانشگاه شاگردش بودم و اولین کسی بود که شعرهای مرا خواند و با صمیمیت و مهربانی بسیار، نظرش را بر حاشیه دستنوشتههایم نوشت. او هم مشوق من بود و هم مرا که آن هنگام جوانی نوزده-بیست ساله بودم، به جمع بزرگان دیگر برد. پس از آن، با شاعرانی چون منوچهر آتشی، محمد حقوقی، سپانلو و دیگران از نزدیک آشنا شدم. اینها برمیگردد به اوایل دهه پنجاه. با رضا براهنی اما، اگرچه پیش از آن آثارش را خوانده بودم، در دهه شصت بود که از نزدیک دیدار داشتم و در جلسههای چهارشنبههایی که در آن روزها با حضور او و شاعران شناخته شده دیگری تشکیل میشد، شرکت میکردم. در آنجا مباحثی مطرح میشد که برایم ارزشمند بود. در یک کلام، از همه این بزرگواران و دیگرانی که از نزدیک دیدهام یا ندیدهام و آثارشان را خواندهام، کم یا بیش بهره بردهام.
در بررسی مجموعهشعرهای شما به این نکته پی میبریم که راه و رسمی منحصربهفرد در جهان شعریتان دارید. یعنی از اولین مجموعه شما «اندوه پروازها» تا مجموعههایی چون «کلمات چون دقیقهها» یا «سوت زدن در تاریکی» و … با نوعی حس و حال شاعری طرفیم که ظاهرا تصمیم گرفته مسیر زندگی را به شکلی دیگر ادامه بدهد و در شعر منعکس کند. این ثبات در نگاه عمدی است یا از سر اتفاق؟
خب شعر هر کس، بهطور طبیعی، در مناسبت با موقعیت، تجربهها و روحیات شخصی او شکل میگیرد. حقیقت امر این است که من اگرچه برای تجربه کردن، سعی کردهام به شکلهای دیگری هم بنویسم، اما آنها را تنها تمرین و تجربهای برای خود دانستهام و منتشر نکردهام. آنچه منتشر کردهام و شما میبینید، منهای تعدادی که دیگر دلخواهم نیست، آنی است که فکر میکنم بهطور طبیعی شعر مناند. روی این عبارت «بهطور طبیعی» تاکید میکنم.
این روزها مشغول چه کارهایی هستید و کی منتظر اثری تازه از شما باشیم؟
مجموعهای تازه از شعرهایم فراهم شده، اما هنوز تصمیم به انتشار آن ندارم. تا ببینم چه پیش میآید. اما این روزها مشغول کار ترجمهام. ترجمه چی و از کی، اجازه دهید وقتی کار به انجام رسید اعلام کنم که فقط وعده سر خرمن نباشد، اگرچه تا همین حد از اعلانش هم کم از آن نبود.
و حرف آخر…
امیدوار و منتظرم که وضعیت ما چنان تغییر کند که حرف اول ما، در آغاز این گفتوگو، دیگر موضوعیتی نداشته باشد.
منبع اعتماد